گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۱۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:


==درخواست مشركان از پيامبر«ص»، كه برايشان ملائكه بياورد! ==
==درخواست مشركان از پيامبر«ص»، كه برايشان ملائكه بياورد! ==
«'''لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائكَةِ إِن كُنت مِنَ الصادِقِينَ'''»:
«'''لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ'''»:


كلمه «'''لوما'''» مانند كلمه «هلا» در مورد ترغيب و تحريص به كار مى رود و معنايش اين است كه : چرا ملائكه را براى ما نمى آورى ؟ اگر راست مى گويى و اگر پيغمبرى ، ملائكه را بياور تا بر صدق دعوتت شهادت دهند و تو را در انذارت كمك كنند. و بنا بر اين ، آيه مورد بحث قريب المعنى با آيه «لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا» خواهد بود.
كلمه «لَو مَا» مانند كلمۀ «هَلَّا»، در مورد ترغيب و تحريص به كار مى رود، و معنايش اين است كه: چرا ملائكه را براى ما نمى آورى؟ اگر راست مى گويى و اگر پيغمبرى، ملائكه را بياور تا بر صدق دعوتت شهادت دهند و تو را در انذارت كمك كنند. بنابراين، آيه مورد بحث، قريب المعنى با آيه «لَولَا أُنزِلَ إلَيهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً» خواهد بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۲ </center>
و وجه اينكه هميشه مشركين از انبياى خود مى خواستند كه ملائكه را بر ايشان بياورند و نشانشان دهند، اين اعتقاد خرافى بود كه بشر، موجودى است مادى و فرو رفته در آلودگيهاى شهوت و غضب و او با اين تيرگيش نمى توانند با عالم بالا كه نور محض و طهارت خالص است تماس داشته باشد، و ميان اين و آن هيچ مناسبتى نيست. پس كسى كه ادعاى نوعى اتصال و ارتباط با آن را مى كند بايد بعضى از سكنه و اهل آن عالم را با خود بياورد تا او وى را در دعوتش تصديق و يارى كند.
و وجه اين كه مشركان، همیشه از انبياى خود مى خواستند كه ملائكه را بر ايشان بياورند و نشانشان دهند، اين اعتقاد خرافى بود كه: بشر، موجودى است مادى و فرو رفته در آلودگی هاى شهوت و غضب، و او با اين تيرگی اش نمى توانند با عالَم بالا - كه نور محض و طهارت خالص است - تماس داشته باشد، و ميان اين و آن هيچ مناسبتى نيست.  


آرى ، بت پرستان علاوه بر اين پندار غلط، ملائكه را آلهه مى دانستند و چون خداى سبحان را قابل پرستش نمى دانستند و معناى دعوت انبياء در چنين جوى اين مى شد كه اين آلهه خيالى شايسته عبادت و اختياردار شفاعت نيستند، و از نظر آنان اين دعوى محتاج به دليل بود، لذا مى گفتند خود ملائكه را بياوريد تا بگويند و اعتراف كنند كه ما معبود نيستيم و انبياء در دعوت خود راست مى گويند.
پس كسى كه ادعاى نوعى اتصال و ارتباط با آن را مى كند، بايد بعضى از سكنه و اهل آن عالَم را با خود بياورد تا او، وى را در دعوتش تصديق و يارى كند.
 
آرى، بت پرستان، علاوه بر اين پندار غلط، ملائكه را آلهه مى دانستند و چون خداى سبحان را قابل پرستش نمى دانستند و معناى دعوت انبياء در چنين جوّى اين مى شد كه اين آلهه خيالى، شايسته عبادت و اختياردار شفاعت نيستند، و از نظر آنان، اين دعوى محتاج به دليل بود. لذا مى گفتند: خود ملائكه را بياوريد تا بگويند و اعتراف كنند كه ما معبود نيستيم، و انبياء در دعوت خود راست مى گويند.
<span id='link100'><span>
<span id='link100'><span>


«'''مَا نُنزِّلُ الْمَلَائكَةَ إِلا بِالحَْقِّ وَ مَا كانُوا إِذاً مُّنظرِينَ'''»:
«'''مَا نُنزِّلُ الْمَلَائكَةَ إِلّا بِالحَْقِّ وَ مَا كانُوا إِذاً مُنظرِينَ'''»:


اين آيه جواب از اقتراح و درخواست ايشان است كه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خواسته بودند ملائكه را بياورد تا به حقانيت او شهادت دهند. و حاصل جواب اين است كه سنت الهى بر اين جريان يافته كه ملائكه را از چشم بشر بپوشاند و در پشت پرده غيب نهان دارد، و با چنين سنتى اگر بخاطر پيشنهاد و اقتراح ايشان آنان را نازل كند، قهرا آيت و معجزهاى آسمانى خواهد بود.  
اين آيه، جواب از اقتراح و درخواست ايشان است كه از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» خواسته بودند ملائكه را بياورد تا به حقانيت او شهادت دهند.  


و از آثار و خواص معجزه اين است كه اگر بخاطر پيشنهاد مردمى صورت گرفته باشد و آن مردم پس از ديدن معجزه پيشنهادى خود، باز ايمان نياوردند دچار هلاكت و انقراض شوند، و چون اين كفار كفرشان از روى عناد است قهرا ايمان نخواهند آورد و در نتيجه هلاك خواهند شد.
و حاصل جواب، اين است كه: سنّت الهى بر اين جريان يافته كه ملائكه را از چشم بشر بپوشاند و در پشت پرده غيب نهان دارد، و با چنين سنتى، اگر به خاطر پيشنهاد و اقتراح ايشان آنان را نازل كند، قهرا آيت و معجزه اى آسمانى خواهد بود.  


و كوتاه سخن: اگر خداوند ملائكه را در چنين زمينهاى كه خود آنان معجزهاى مى خواهند كه حق را روشن و باطل را محو سازد، نازل فرمايد، نازل مى كند. اما كارى كه ملائكه به منظور احقاق حق و ابطال باطل در چنين حال انجام دهند همين است كه ايشان را هلاك كنند و نسلشان را براندازند. اين خلاصه معنايى است كه بعضى براى آيه كرده اند.
و از آثار و خواص معجزه، اين است كه اگر به خاطر پيشنهاد مردمى صورت گرفته باشد و آن مردم پس از ديدن معجزه پيشنهادى خود، باز ايمان نياوردند، دچار هلاكت و انقراض شوند، و چون اين كفار، كفرشان از روى عناد است، قهرا ايمان نخواهند آورد و در نتيجه هلاك خواهند شد.
 
و كوتاه سخن: اگر خداوند ملائكه را در چنين زمينه اى كه خود آنان معجزه اى مى خواهند كه حق را روشن و باطل را محو سازد، نازل فرمايد، نازل مى كند. اما كارى كه ملائكه به منظور احقاق حق و ابطال باطل در چنين حال انجام دهند، همين است كه ايشان را هلاك كنند و نسل شان را براندازند. اين خلاصه معنايى است كه بعضى براى آيه كرده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۳ </center>
بعضى ديگر گفته اند: مقصود از حق در اين آيه مرگ است ، و معناى آيه چنين است كه : ملائكه را نازل نمى كنيم مگر به همراهى حق يعنى مرگ . وقتى نازل مى كنيم كه مدت عمر ايشان سر آمده باشد و در آن موقع ديگر مهلتشان نمى دهيم .  
بعضى ديگر گفته اند: مقصود از «حق» در اين آيه، مرگ است، و معناى آيه، چنين است كه: ملائكه را نازل نمى كنيم مگر به همراهى حق، يعنى مرگ. وقتى نازل مى كنيم كه مدت عمر ايشان سر آمده باشد و در آن موقع، ديگر مهلتشان نمى دهيم.  
 
و بنابراين معنا، كأنّه آيه شريفه مى خواهد مطلبى را بيان كند كه آيه «يَومَ يَرَونَ المَلَائِكَةَ لَا بُشرَى يَومَئِذٍ لِلمُجرِمِين» افاده كند.
 
بعضى ديگر گفته اند: منظور از «حق»، رسالت است. يعنى ما ملائكه را نازل نمى كنيم مگر براى وحى و رسالت. و كأنّه آيه شريفه مطلبى را افاده مى كند كه آيه «قَد جَائَكُمُ الرَّسُولُ بِالحَقِّ»، و همچنين آيه «فَقَد كَذَّبُوا بِالحَقِّ لَمَّا جَاءَهُم» افاده مى نمايد.
 
اين بود وجوهى كه در تفسير آيه شريفه ذكر كرده اند. البته وجوه ديگرى نيز در تفاسير مختلف گفته اند، وليكن هيچ يك از آن ها و نيز هيچ يك از اين سه وجه، خالى از اشكال نيست.
 
و آن اشكال، اين است كه:


و بنابر اين معنا، كانه آيه شريفه مى خواهد مطلبى را بيان كند كه آيه «يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين» افاده كند. بعضى ديگر گفته اند: منظور از «'''حق '''» رسالت است ، يعنى ما ملائكه را نازل نمى كنيم مگر براى وحى و رسالت ، و كانه آيه شريفه مطلبى را افاده مى كند كه آيه «'''قد جاءكم الرسول بالحق '''» و همچنين آيه «'''فقد كذبوا بالحق لما جاءهم '''» افاده مى نمايد.
با حصر موجود در جملۀ «مَا نُنَزِّلُ المَلَائِكَةَ إلَّا بِالحَقِّ» سازگارى ندارد. زيرا در اين جمله، نزول ملائكه را منحصر به «حق» كرده، نه فقط منحصر به عذاب استيصال و نه فقط به مرگ، و نه فقط به وحى و رسالت. و اگر بخواهيم آيه را طورى توجيه كنيم كه كلمه «حق» با يكى از اين سه معانى مذكور سازگارى داشته باشد، آيه، احتياج به قيدهاى زيادى پيدا مى كند، در صورتى كه اطلاق آن، همۀ آن قيدها را دفع مى كند.


اين بود وجوهى كه در تفسير آيه شريفه ذكر كرده اند، البته وجوه ديگرى نيز در تفاسير مختلف گفته اند، وليكن هيچيك از آنها و نيز هيچيك از اين سه وجه خالى از اشكال نيست. و آن اشكال اين است كه با حصر موجود در جمله «ما ننزل الملائكة الا بالحق» سازگارى ندارد، زيرا در اين جمله نزول ملائكه را منحصر به حق كرده ، نه فقط منحصر به عذاب استيصال و نه فقط به مرگ ، و نه فقط به وحى و رسالت، و اگر بخواهيم آيه را طورى توجيه كنيم كه كلمه حق با يكى از اين سه معانى مذكور سازگارى داشته باشد آيه ، احتياج به قيدهاى زيادى پيدا مى كند در صورتى كه اطلاق آن همه آن قيدها را دفع مى كند.
==حق مطلب در معناى: «ملائکه را نازل نمی کنیم، مگر بر حق»==


==حق مطلب در معناى: «ما ننزل الملائكة الا بالحق...»==
البته ممكن است معناى آيه را با كمك تدبير در آيات ديگر، طورى ديگر تقرير كنيم، و آن، اين كه:  


البته ممكن است معناى آيه را با كمك تدبير در آيات ديگر طورى ديگر تقرير كنيم، و آن اينكه ظرف زندگى دنياى مادى ، ظرفى است كه حق و باطل در آن مختلط و در هم آميخته است، نه جداى از هم كه حق محض با همه آثار و خواصش جداى از باطل ظهور نموده و جلوه كند، همچنان كه آيه «كذلك يضرب الله الحق و الباطل» به اين حقيقت اشاره مى كند و اين معنا در مباحث گذشته بطور مفصل گذشت.
ظرف زندگى دنياى مادى، ظرفى است كه حق و باطل در آن مختلط و در هم آميخته است، نه جداى از هم كه حق محض با همه آثار و خواصش، جداى از باطل ظهور نموده و جلوه كند. همچنان كه آيه «كَذَلِكَ يَضرِبُ اللهُ الحَقَّ وَ البَاطِلَ» به اين حقيقت اشاره مى كند و اين معنا، در مباحث گذشته به طور مفصل گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۴ </center>
پس هر مقدار از حق در اين عالم ظهور كند، مقدارى از باطل و شك و شبهه هم همراه دارد، همچنان كه استقراء و از نظر گذراندن مواردى كه در طول زندگی مان به چشم خود ديده ايم نيز اين معنا را تاييد مى كند. آيه شريفه «و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون» نيز شاهد بر آن است.
پس هر مقدار از حق در اين عالَم ظهور كند، مقدارى از باطل و شك و شبهه هم همراه دارد، همچنان كه استقراء و از نظر گذراندن مواردى كه در طول زندگی مان به چشم خود ديده ايم، نيز اين معنا را تأييد مى كند. آيه شريفه «وَ لَو جَعَلنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلنَاهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنَا عَلَيهِم مَا يَلبِسُون» نيز، شاهد بر آن است.
 
جهتش هم اين است كه ظرف دنيا، ظرف امتحان است، و امتحان از كسى مى كنند كه اختيار داشته باشد، نه اين كه مانند ساير موجودات طبيعى، آثار و حركاتش جبرى و طبيعى باشد، و اختيار هم وقتى تصور دارد كه خلط ميان حق و باطل و خير و شر ممكن باشد، و به نحوى كه انسان ها خود را در سرِ دو راهی ها ببينند، و از آثار خير و شرّ به خود آن ها پی ببرند. آنگاه هر يك از دو راه سعادت و شقاوت را كه مى خواهند، اختيار كنند.  


جهتش هم اين است كه ظرف دنيا ظرف امتحان است، و امتحان از كسى مى كنند كه اختيار داشته باشد، نه اين كه مانند ساير موجودات طبيعى ، آثار و حركاتش جبرى و طبيعى باشدو اختيار هم وقتى تصور دارد كه خلط ميان حق و باطل و خير و شر ممكن باشد و به نحوى كه انسان ها خود را در سر دو راهی ها ببينند، و از آثار خير و شر پى به خود آنها ببرند، آنگاه هر يك از دو راه سعادت و شقاوت را كه مى خواهند اختيار كنند.  
و اما عالَم ملائكه و ظرف وجود ايشان، عالَم حق محض است كه هيچ چيزش با هيچ باطلى آميخته نيست، همچنان كه قرآن كريم فرموده: «لَا يَعصُونَ اللهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُونَ»، و نيز فرموده: «بَل عِبَادٌ مُكرَمُونَ * لَا يَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأمرِهِ يَعمَلُونَ».


و اما عالم ملائكه و ظرف وجود ايشان ، عالم حق محض است كه هيچ چيزش با هيچ باطلى آميخته نيست ، همچنانكه قرآن كريم فرموده: «لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون» و نيز فرموده: «بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون».
پس مقتضاى اين آيات و آيات ديگرى كه در اين معنا هست، اين است كه:  


پس مقتضاى اين آيات و آيات ديگرى كه در اين معنا هست اين است كه ملائكه به خوديخود مخلوقات شريف و موجودات طاهر و نورانى و منزهى هستند كه هيچ نقصى در آنان وجود نداشته و دچار شر و شقاوتى نمى شوند. پس در ظرف وجود آنان امكان فساد و معصيت و تقصير نيست ، و خلاصه اين نظامى كه در عالم مادى ما هست در عالم آنان نيست - و ان شاء الله به زودى در موارد مناسبى بحث مفصل اين مساله خواهد آمد.
ملائكه، به خودی خود، مخلوقات شريف و موجودات طاهر و نورانى و منزّهى هستند كه هيچ نقصى در آنان وجود نداشته و دچار شر و شقاوتى نمى شوند. پس در ظرف وجود آنان، امكان فساد و معصيت و تقصير نيست، و خلاصه اين نظامى كه در عالَم مادى ما هست، در عالَم آنان نيست - و إن شاء الله، به زودى در موارد مناسبى، بحث مفصل اين مسأله خواهد آمد.


اين معنا نيز خواهد آمد كه آدمى مادام كه در عالم ماده است و در ورطه هاى شهوات و هواها چون اهل كفر و فسوق غوطه ميخورد هيچ راهى به اين ظرف و اين عالم ندارد تنها وقتى مى تواند بدان راه يابد كه عالم ماديش تباه گردد و به عالم حق قدم نهد - و خلاصه پرده ماديتشان كنار رود - آن وقت است كه عالم ملائكه را مى بينند،
اين معنا نيز خواهد آمد كه آدمى مادام كه در عالَم ماده است و در ورطه هاى شهوات و هواها چون اهل كفر و فسوق غوطه می خورد، هيچ راهى به اين ظرف و اين عالَم ندارد. تنها وقتى مى تواند بدان راه يابد كه عالَم مادی اش تباه گردد و به عالَم حق قدم نهد - و خلاصه پرده ماديّت شان كنار رود - آن وقت است كه عالَم ملائكه را مى بينند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۵ </center>
همچنان كه قرآن كريم فرموده است: «لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد»، و اين عالم همان عالمى است كه نسبت به اين عالم بشرى آخرت ناميده مى شود.
همچنان كه قرآن كريم فرموده است: «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَائَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ»، و اين عالَم، همان عالَمى است كه نسبت به اين عالَم بشرى، «آخرت» ناميده مى شود.


پس از آنچه گذشت روشن گرديد كه ظهور عالم ملائكه براى مردمى كه در بند ماده هستند موقوف بر اين است كه ظرف وجودشان مبدل گردد، يعنى با مردن از دنيا به آخرت منتقل شوند.  
پس از آنچه گذشت، روشن گرديد كه ظهور عالَم ملائكه براى مردمى كه در بند ماده هستند، موقوف بر اين است كه ظرف وجودشان مبدل گردد. يعنى با مُردن از دنيا، به آخرت منتقل شوند.  


چيزی كه در اين جا مى خواهيم خاطر نشان سازيم اين است كه در همين دنيا هم قبل از اين انتقال ممكن است ظهور چنين عالمى براى كسى صورت بندد و ملائكه نيز براى او ظاهر شوند، همچنان كه بندگان برگزيده خدا و اولياى او كه از پليدى گناهان پاك و همواره ملازم ساحت قرب خدايند در همين دنيا عالم غيب را مى بينند، با اينكه خود در عالم شهادت اند - مانند انبياء (عليهم السلام).
چيزی كه در اين جا مى خواهيم خاطرنشان سازيم، اين است كه:


و شايد همين معنايى كه گفتيم مراد آيه «ما ننزل الملائكة الا بالحق و ما كانوا اذا منظرين» باشد، چون اگر مشركين پيشنهاد نازل شدن ملائكه را دادند، براى اين بوده كه آنان را در صورت اصليشان ببينند تا پس از ديدن، دعوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را تصديق كنند و اين پيشنهاد جز با مردنشان عملى نمى شود.
در همين دنيا هم، قبل از اين انتقال ممكن است ظهور چنين عالَمى براى كسى صورت بندد و ملائكه نيز، براى او ظاهر شوند. همچنان كه بندگان برگزيده خدا و اولياى او - كه از پليدى گناهان پاك و همواره ملازم ساحت قرب خدايند - در همين دنيا عالَم غيب را مى بينند، با اين كه خود در عالَم شهادت اند - مانند انبياء «عليهم السلام».


همچنان كه قرآن كريم فرموده :«و قال الذين لا يرجون لقائنا لو لا انزل علينا الملائكة... يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا».
و شايد همين معنايى كه گفتيم، مراد آيه «مَا نُنَزِّلَ المَلَائِكَةَ إلّا بِالحَقِّ وَ مَا كَانُوا إذاً مُنظَرِين» باشد. چون اگر مشركان پيشنهاد نازل شدن ملائكه را دادند، براى اين بوده كه آنان را در صورت اصلی شان ببينند، تا پس از ديدن، دعوت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تصديق كنند و اين پيشنهاد، جز با مُردنشان عملى نمى شود.


و هر دوى اين معانى در «آيه و قالوا لولا انزل عليه ملك و لو انزلنا ملكا لقضى الامر ثم لا ينظرون و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون» جمع شده، خداى تعالى مى فرمايد:
همچنان كه قرآن كريم فرموده: «وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرجُونَ لِقَائَنَا لَولَا أُنزِلَ عَلَينَا المَلَائِكَةَ... * يَومَ يَرَونَ المَلَائِكَةَ لَا بُشرَى يَومَئِذٍ لِلمُجرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجراً مَحجُوراً * وَ قَدِمنَا إلَى مَا عَمِلُوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلنَاهُ هَبَاءً مَنثُوراً».
 
و هر دوى اين معانى در آيه: «وَ قَالُوا لَولَا أُنزِلَ عَلَيهِ مَلَكٌ وَ لَو أنزَلنَا مَلَكاً لَقُضِىَ الأمرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ وَ لَو جَعَلنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلنَاهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسنَا عَلَيهِم مَا يَلبِسُونَ» جمع شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۶ </center>
اگر ما فرشتگانى به عنوان معجزه و براى تصديق نبوت او نازل كنيم لازمه اش اين است كه كار ايشان را يكسره سازيم و هلاكشان كنيم و حتى اگر يكى از فرشتگان را پيامبر مردم كنيم باز ناگزيريم او را به صورت يك فرد بشر ممثل و مجسم كنيم ، و او را در مواقف اشتباه و خطا قرار دهيم، چون منظور از رسالت اين است كه يكى از وسائل امتحان باشد كه هم وسيله نجات و هم وسيله هلاك بوده باشد و از رسالتى كه عقول مردم را مضطر و مجبور به ايمان و قبول دعوت الهى نمايد غرضى كه گفتيم حاصل نمى شود.
خدای تعالی می فرماید:
 
اگر ما فرشتگانى به عنوان معجزه و براى تصديق نبوت او نازل كنيم، لازمه اش، اين است كه كار ايشان را يكسره سازيم و هلاكشان كنيم، و حتى اگر يكى از فرشتگان را پيامبر مردم كنيم، باز ناگزيريم او را به صورت يك فرد بشر، ممثّل و مجسّم كنيم، و او را در مواقف اشتباه و خطا قرار دهيم. چون منظور از رسالت اين است كه يكى از وسائل امتحان باشد كه هم وسيله نجات و هم وسيله هلاك بوده باشد، و از رسالتى كه عقول مردم را مضطر و مجبور به ايمان و قبول دعوت الهى نمايد، غرضى كه گفتيم حاصل نمى شود.
<span id='link102'><span>
<span id='link102'><span>


==قرآن از هر گونه تحريف و تصرفى مصون است ==
==قرآن از هر گونه تحريف و تصرفى، مصون است ==
«'''إِنَّا نحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحََفِظونَ'''»:
«'''إِنَّا نحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحََافِظُونَ'''»:
 
سياق صدر اين آيه، سياق حصر است و ظاهر سياق مذكور، اين است كه: حصر در آن ناظر به گفتار مشركان است كه قرآن را هذيان ديوانگى و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را ديوانه ناميده بودند. و همچنين ناظر به اقتراح و پيشنهادى است كه كرده، نزول ملائكه را خواسته بودند تا او را تصديق نموده، قرآن را به عنوان كتابى آسمانى و حق بپذيرند.


سياق صدر اين آيه سياق حصر است و ظاهر سياق مذكور اين است كه حصر در آن ناظر به گفتار مشركين است كه قرآن را هذيان ديوانگى و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديوانه ناميده بودند. و همچنين ناظر به اقتراح و پيشنهادى است كه كرده ، نزول ملائكه را خواسته بودند تا او را تصديق نموده قرآن را به عنوان كتابى آسمانى و حق بپذيرند.
بنابراين، معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود كه:


و بنابراين ، معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود كه : اين ذكر را تو از ناحيه خودت نياورده اى تا مردم عليه تو قيام نموده و بخواهند آن را به زور خود باطل ساخته و تو در نگهداريش به زحمت بيفتى و سرانجام هم نتوانى ، و همچنين از ناحيه ملائكه نازل نشده تا در نگهداريش ‍ محتاج آنان باشى تا بيايند و آن را تصديق كنند، بلكه ما آن را به صورت تدريجى نازل كردهايم و خود نگهدار آن هستيم و به عنايت كامل خود آن را با صفت ذكريتش حفظ مى كنيم.
اين ذكر را تو از ناحيه خودت نياورده اى تا مردم عليه تو قيام نموده و بخواهند آن را به زور خود باطل ساخته و تو در نگهداری اش به زحمت بيفتى و سرانجام هم نتوانى. و همچنين از ناحيه ملائكه نازل نشده تا در نگهداری اش، محتاج آنان باشى تا بيايند و آن را تصديق كنند، بلكه ما آن را به صورت تدريجى نازل كرده ايم و خود نگهدار آن هستيم، و به عنايت كامل خود، آن را با صفت ذكريتش حفظ مى كنيم.


پس قرآن كريم ذكرى است زنده و جاودانى و محفوظ از زوال و فراموشى و مصون از زيادتى كه ذكر بودنش باطل شود و از نقصى كه باز اين اثرش را از دست دهد و مصون است از جابجا شدن آياتش ، به طورى كه ديگر ذكر و مبين حقايق معارفش نباشد.
پس قرآن كريم، ذكرى است زنده و جاودانى و محفوظ از زوال و فراموشى و مصون از زيادتى كه ذكر بودنش باطل شود، و از نقصى كه باز اين اثرش را از دست دهد، و مصون است از جابجا شدن آياتش، به طورى كه ديگر ذكر و مبيّن حقايق معارفش نباشد.


پس آيه شريفه ، دلالت بر مصونيت قرآن از تحريف نيز مى كند، چه تحريف به معناى دستبرد در آن به زياد كردن و چه به كم كردن و چه به جابجا نمودن ، چون ذكر خداست و همانطور كه خود خداى تعالى الى الابد هست ذكرش نيز هست .
پس آيه شريفه، بر مصونيت قرآن از تحريف نيز دلالت مى كند، چه تحريف به معناى دستبرد در آن به زياد كردن و چه به كم كردن و چه به جابجا نمودن. چون ذكر خداست و همان طور كه خود خداى تعالى، إلى الأبد هست، ذكرش نيز هست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۷ </center>
و نظير آيه مورد بحث در دلالت بر اينكه كتاب عزيز قرآن همواره به حفظ خدايى محفوظ از هر نوع تحريف و تصرف ميباشد و اين مصونيت به جهت اين است كه ذكر خداست، آيه «ان الذين كفروا بالذكر لما جاءهم و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد» مى باشد.
و نظير آيه مورد بحث در دلالت بر اين كه كتاب عزيز قرآن همواره به حفظ خدايى، از هر نوع تحريف و تصرف محفوظ می باشد و اين مصونيت، به جهت اين است كه ذكر خداست، آيه «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكرِ لَمَّا جَاءَهُم وَ إنَّهُ لَكِتَابٌ عزِيزٌ * لَا يَأتِيهِ البَاطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ لَا مِن خَلفِهِ تَنزِيلٌ مِن حَكِيمٍ حَمِيدٍ» مى باشد.


پس از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه الف و لام «'''الذكر'''» الف و لام عهد ذكرى است (يعنى همان ذكرى كه قبلا اسمش برده شد) و مراد از وصف «'''الحافظون '''» حفظ در آينده است ، چون اسم فاعل ظهور در آينده دارد.  
پس از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه الف و لام «الذكر»، الف و لام عهد ذكرى است. (يعنى همان ذكرى كه قبلا اسمش برده شد). و مراد از وصف «الحَافِظُون»، حفظ در آينده است. چون اسم فاعل، ظهور در آينده دارد.  


و اين را بدين جهت تذكر داديم تا كسى ايراد نكند - همچنانكه چه بسا ايراد كرده باشند - كه اگر آيه شريفه دلالت كند بر مصونيت قرآن از تحريف بخاطر اينكه ذكر است ، بايد دلالت كند بر مصونيت تورات و انجيل، زيرا آنها نيز ذكر خدايند، و حال آن كه كلام خداى تعالى صريح است در اينكه تورات و انجيل محفوظ نمانده اند، بلكه تحريف شده اند. جوابش همان است كه گفتيم الف و لام در «'''الذكر'''» الف و لام عهد است، و ذكريت ذكر، علت حفظ خدايى نيست تا هر چه ذكر باشد خداوند حفظش كرده باشد بلكه تنها وعده حفظ اين ذكر را كه قرآن است ميدهد. و به زودى در يك بحث جداگانه اين معنا را مورد بحث مفصل قرار ميدهيم - ان شاء الله تعالى.
و اين را بدين جهت تذكر داديم تا كسى ايراد نكند - همچنان كه چه بسا ايراد كرده باشند - كه اگر آيه شريفه دلالت كند بر مصونيت قرآن از تحريف به خاطر اين كه «ذكر» است، بايد دلالت كند بر مصونيت تورات و انجيل. زيرا آن ها نيز ذكر خدايند، و حال آن كه كلام خداى تعالى صريح است در اين كه تورات و انجيل محفوظ نمانده اند، بلكه تحريف شده اند.  
 
جوابش همان است كه گفتيم الف و لام در «الذكر»، الف و لام عهد است، و ذكريت «ذكر»، علت حفظ خدايى نيست تا هرچه ذكر باشد، خداوند حفظش كرده باشد، بلكه تنها وعده حفظ اين «ذكر» را كه قرآن است، می دهد. و به زودى در يك بحث جداگانه، اين معنا را مورد بحث مفصل قرار می دهيم - إن شاء الله تعالى.


<span id='link103'><span>
<span id='link103'><span>


==بحث روایتی ==
==بحث روایتی ==
قمى در تفسيرش به سند خود از پدرش از ابن ابى عمير از عمر بن اذينه از رفاعه از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: چون روز قيامت مى شود منادى از ناحيه خداى تعالى ندا مى كند كه هيچ كس جز مسلمان به بهشت نخواهد رفت ، آن روز است كه كفار آرزو مى كنند اى كاش در دنيا مسلمان بودند. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل» يعنى رهايشان كن تا مشغول عمل خود شوند، «فسوف يعلمون».
قمى، در تفسيرش، به سند خود، از پدرش، از ابن ابى عمير، از عمر بن اذينه، از رفاعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:  
 
چون روز قيامت مى شود، منادى از ناحيه خداى تعالى ندا مى كند كه هيچ كس جز مسلمان به بهشت نخواهد رفت. آن روز است كه كفار آرزو مى كنند اى كاش در دنيا مسلمان بودند. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «ذَرهُم يَأكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلهِهِمُ الأمَلُ». يعنى رهايشان كن تا مشغول عمل خود شوند، «فَسَوفَ يَعلَمُونَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۸ </center>
مؤلف: عياشى از عبد الله بن عطاء مكى از امام باقر و امام صادق (عليه السلام) نظير اين روايت را آورده است.
مؤلف: عياشى، از عبدالله بن عطاء مكى، از امام باقر و امام صادق «عليهما السلام»، نظير اين روايت را آورده است.


و در الدر المنثور است كه طبرانى - در كتاب الاوسط - و ابن مردويه به سند صحيح از جابر بن عبد الله انصارى روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:  
و در الدر المنثور است كه طبرانى - در كتاب الاوسط - و ابن مردويه، به سند صحيح، از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود:  


مردمى از امت من به جرم گناهانشان عذاب مى شوند و هر قدر كه خدا بخواهد در آتش خواهند بود، آنگاه مشركين در آنجا ايشان را سرزنش مى كنند و مى گويند چرا ايمان و تصديق شما سودى برايتان نداشت در نتيجه هيچ موحدى نمى ماند مگر آنكه خداوند از آتش بيرونش مى آورد. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «ربما يود الذين كفروا لو كانوا مسلمين».
مردمى از امت من به جرم گناهانشان عذاب مى شوند و هر قدر كه خدا بخواهد، در آتش خواهند بود. آنگاه مشركان در آن جا ايشان را سرزنش مى كنند و مى گويند: چرا ايمان و تصديق شما سودى برايتان نداشت. در نتيجه هيچ موحدى نمى ماند، مگر آن كه خداوند از آتش بيرونش مى آورد. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَو كَانُوا مُسلِمِينَ».


مؤلف: اين معنى به طريق ديگرى از ابوموسى اشعرى و ابوسعيد خدرى و انس بن مالك نيز از آن جناب روايت شده است.
مؤلف: اين معنا، به طريق ديگرى از ابوموسى اشعرى و ابوسعيد خدرى و انس بن مالك نيز، از آن جناب روايت شده است.


و در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم و ابن شاهين - در كتاب السنة - از على بن ابى طالب (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:  
و در همان كتاب است كه ابن ابى حاتم و ابن شاهين - در كتاب السنة - از على بن ابى طالب «عليه السلام» روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود:  


موحدين هر امتى كه مرتكب گناهان كبيره شده باشند در صورتى كه توبه نكرده و از آن پشيمان نباشند داخل جهنم مى شوند و در آنجا نه چشمهايشان كبود مى شود، و نه بدنشان سياه مى گردد، و نه همنشين شيطان مى شوند و نه دچار غل و زنجير مى گردند، نه حميم مى آشامند و نه قطران مى پوشند، و خداوند خلود در جهنم را بر جسدهايشان حرام مى كند، براى همين كه موحدند، و صورتهايشان را بر آتش حرام مى كند، به خاطر اينكه سجده كرده اند.
موحدين هر امتى كه مرتكب گناهان كبيره شده باشند، در صورتى كه توبه نكرده و از آن پشيمان نباشند، داخل جهنم مى شوند و در آن جا نه چشم هايشان كبود مى شود، و نه بدنشان سياه مى گردد، و نه همنشين شيطان مى شوند و نه دچار غُل و زنجير مى گردند. نه حميم مى آشامند و نه قطران مى پوشند. و خداوند، خلود در جهنم را بر جسدهايشان حرام مى كند. براى همين كه موحدند، و صورت هايشان را بر آتش حرام مى كند، به خاطر اين كه سجده كرده اند.


و از همين ها افرادى هستند كه آتش تا روى پايشان را و افرادى تا پشت پاهايشان را مى گيرد، و افرادى تا رانشان و افرادى تا كمرشان و عده اى تا گردنشان فرا مى گيرد. و اين به خاطر تفاوت گناهانى است كه مرتكب شده اند. از نظر مدت هم بعضى يك ماه در آتش هستند و بعضى يك سال ، ولى سرانجام بيرون مى آيند و طولانى ترين توقف ايشان به قدر عمر دنياست از روزى كه خلق شده تا روزى كه فانى مى گردد.
و از همين ها افرادى هستند كه آتش تا روى پايشان را و افرادى تا پشت پاهايشان را مى گيرد، و افرادى تا رانشان و افرادى تا كمرشان و عده اى تا گردنشان فرا مى گيرد. و اين، به خاطر تفاوت گناهانى است كه مرتكب شده اند. از نظر مدت هم، بعضى يك ماه در آتش هستند و بعضى يك سال، ولى سرانجام بيرون مى آيند و طولانى ترين توقف ايشان، به قدر عمر دنياست از روزى كه خلق شده، تا روزى كه فانى مى گردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۹ </center>


۱۴٬۵۰۸

ویرایش