گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۴: خط ۱۲۴:
يعنى: خداوند سكينت خود را بر رسول خود نازل و رسول خويش را به جنودى كه دشمنان نمى ديدند، تأييد نمود، و آن جنود دشمنان را از راه هاى مختلفى از وى منصرف مى كردند، و آن راه هاى مختلف همان عواملى بود كه در انصراف مردم از وارد شدن در غار و دستگير كردن آن جناب مؤثر بود. و در اين كه آن عوامل چه بوده، رواياتى وارد شده كه - إن شاء الله - در بحث روايتى خواهد آمد.
يعنى: خداوند سكينت خود را بر رسول خود نازل و رسول خويش را به جنودى كه دشمنان نمى ديدند، تأييد نمود، و آن جنود دشمنان را از راه هاى مختلفى از وى منصرف مى كردند، و آن راه هاى مختلف همان عواملى بود كه در انصراف مردم از وارد شدن در غار و دستگير كردن آن جناب مؤثر بود. و در اين كه آن عوامل چه بوده، رواياتى وارد شده كه - إن شاء الله - در بحث روايتى خواهد آمد.


==چند دليل بر اينكه ضمير «عليه» در آیه: «فانزل الله سكينة عليه» به رسول خدا«ص» بر مى گردد==
==چند دليل بر اين كه ضمير «عليه» در آیه شریفه، به رسول خدا «ص» بر مى گردد==
در اينجا خواهيد پرسيد چرا ضمير «عليه» را به ابى بكر برنگردانديد، و آن را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) عايد ساختيد؟  
در اين جا خواهيد پرسيد: چرا ضمير «عَلَيه» را به ابوبكر برنگردانديد، و آن را به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عايد ساختيد؟  


در جواب مى گوئيم: به چند دليل: اول ، به خاطر اينكه همه ضميرهائى كه قبل و بعد از اين ضمير هست يعنى ضميرهاى «الا تنصروه»، «نصره»، «اخرجه»، «لصاحبه» و «ايده» همه به آنجناب برمى گردد، و با اين حال و با اينكه قرينه قطعيه اى در كار نيست معنا ندارد كه در ميان همه اين ضمائر تنها ضمير «عليه» را به ابوبكر برگردانيم.
در جواب مى گویيم: به چند دليل:  


دوم اينكه ، اصل بناى كلام بر اساس تشريح و بيان نصرت و تاييدى است كه خداى تعالى نسبت به پيغمبر گرامى اش نموده ، و از اينجا شروع شده كه اگر شما او را يارى نكنيد؛ خداوند در روزى كه احدى نبود تا بتواند ياريش كند او را يارى فرمود، و سكينت بر او نازل كرد، و بوسيله جنودى از نصر كمك نموده ، از كيد دشمنان حفظ فرمود؛ و همه اينها مختص به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بوده.
اول: به خاطر اين كه همه ضميرهایى كه قبل و بعد از اين ضمير هست، يعنى ضميرهاى «إلّا تَنصُرُوهُ»، «نَصَرَهُ»، «أخرَجَهُ»، «لِصَاحِبِه» و «أيَّدَهُ»، همه به آن جناب بر مى گردد، و با اين حال و با اين كه قرينه قطعيه اى در كار نيست، معنا ندارد كه در ميان همه اين ضمائر، تنها ضمير «عليه» را به ابوبكر برگردانيم.


به دليل اينكه كلمه «''' اذ '''» سه مرتبه تكرار شده و در هر بار جمله ما قبل تشريح شده.  
دوم اين كه: اصل بناى كلام بر اساس تشريح و بيان نصرت و تأييدى است كه خداى تعالى نسبت به پيغمبر گرامى اش نموده، و از اين جا شروع شده كه اگر شما او را يارى نكنيد، خداوند در روزى كه احدى نبود تا بتواند ياری اش كند، او را يارى فرمود، و سكينت بر او نازل كرد، و به وسيله جنودى از نصر كمك نموده، از كيد دشمنان حفظ فرمود، و همه اين ها مختص به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بوده.


در بار اول كه فرمود: «اذ اخرجه الذين كفروا» بيان مى كند آن زمانى را كه بطور اجمال در جمله «فقد نصره الله» بود، و مى فهماند در آن زمانى او را يارى كرد كه كفار او را بيرون كردند.  
به دليل اين كه كلمۀ «إذ»، سه مرتبه تكرار شده و در هر بار، جمله ماقبل تشريح شده. در بار اول كه فرمود: «إذ أخرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا» بيان مى كند آن زمانى را كه به طور اجمال در جمله «فَقَد نَصَرَهُ اللهُ» بود، و مى فهماند در آن زمانى او را يارى كرد كه كفار او را بيرون كردند.  


و در بار دوم كه فرمود: «اذ هما فى الغار» بيان مى كند تشخيص حالى را كه قبل از آن ذكر شده بود، يعنى حال «ثانى اثنين» را، و مى فهماند كه زمان اين حال چه وقت بود؛ يعنى ، در چه وقت او يكى از دو نفر بود.  
و در بار دوم كه فرمود: «إذ هُمَا فِى الغَار» بيان مى كند، تشخيص حالى را كه قبل از آن ذكر شده بود، يعنى حال «ثَانِىَ اثنَين» را، و مى فهماند كه زمان اين حال چه وقت بود. يعنى در چه وقت او يكى از دو نفر بود. و در بار سوم كه فرمود: «إذ يَقُولُ لِصَاحِبِه» بيان كرد تشخيص آن زمانى را كه در غار بودند.


و در بار سوم كه فرمود: «اذ يقول لصاحبه» بيان كرد تشخيص آن زمانى را كه در غار بودند.
سوم اين كه: آيه شريفه همچنان در يك سياق ادامه دارد، تا آن جا كه مى فرمايد: «وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفلَى وَ كَلِمَةُ الله هِىَ العُليَا»، و جاى هيچ ترديد نيست كه اين جمله بيان جملات قبل، و مقصود از «كلمه كسانى كه كافر شدند»، همان رأيى است كه مشركان مكه در «دارالندوه» دادند، كه دسته جمعى آن جناب را به قتل رسانيده، نورش را خاموش كنند. و مقصود از «كلمه خدا»، وعده نصرت و اتمام نورى است كه به وى داده.  


سوم اينكه: آيه شريفه همچنان در يك سياق ادامه دارد، تا آنجا كه مى فرمايد: «و جعل كلمه الذين كفروا السفلى و كلمه الله هى العليا» ، و جاى هيچ ترديد نيست كه اين جمله بيان جملات قبل ، و مقصود از «كلمه كسانى كه كافر شدند» همان رايى است كه مشركين مكه در دار الندوه دادند، كه دسته جمعى آنجناب را به قتل رسانيده ، نورش را خاموش كنند. و مقصود از «كلمه خدا» وعده نصرت و اتمام نورى است كه به وى داده.
و با اين حال چطور ممكن است ميان بيان و مبيّن، جمله اى آورده شود كه بيان مبيّن نباشد. يعنى بيان راجع به نصرتى باشد كه خداى تعالى از آن جناب كرده، و مبيّن راجع باشد به نصرت غير او.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۷۶ </center>
پس با در نظر داشتن اين چند جواب، بايد گفت معناى آيه، اين است كه:


و با اين حال چطور ممكن است ميان بيان و مبين جمله اى آورده شود كه بيان مبين نباشد، يعنى ، بيان راجع به نصرتى باشد كه خداى تعالى از آنجناب كرده ، و مبين راجع باشد به نصرت غير او.
اگر شما مؤمنان، او را يارى نكنيد، بارى خداوند يارى خود را نسبت به او هويدا ساخت، (و همه به ياد داريد) در آن روزى كه احدى ياور و دافع از او نبود و دشمنان بى شمار او با هم يكدل و يك جهت و براى كشتنش از هر طرف احاطه اش كردند، و او ناگزير شد به اين كه از مكه بيرون رود و جز يك نفر كسى با او نبود، در آن موقعى كه در غار جاى گرفت و به همراه خود (ابوبكر) مى گفت: «از آنچه مى بينى اندوهناك مشو كه خدا با ماست و يارى به دست اوست»، چگونه خداوند ياری اش كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۷۶ </center>
پس با در نظر داشتن اين چند جواب ، بايد گفت معناى آيه اين است كه : اگر شما مومنان ، او را يارى نكنيد، بارى خداوند يارى خود را نسبت به او هويدا ساخت، (و همه به ياد داريد) در آن روزى كه احدى ياور و دافع از او نبود و دشمنان بى شمار او با هم يكدل و يك جهت و براى كشتنش از هر طرف احاطه اش كردند، و او ناگزير شد به اينكه از مكه بيرون رود و جز يك نفر كسى با او نبود، در آن موقعى كه در غار جاى گرفت و بهمراه خود (ابوبكر) مى گفت «از آنچه مى بينى اندوهناك مشو كه خدا با ماست و يارى به دست اوست» چگونه خداوند ياريش كرد.


سكينت خود را بر او نازل و او را با لشكريان غير مرئى كه به چشم شما نمى آمدند تاييد فرمود، و كلمه آنهائى را كه كفر ورزيدند - يعنى آن حكمى كه بر وجوب قتل او صادر نموده و دنبالش دست به اقدام زدند - خنثى و مغلوب نمود.  
سكينت خود را بر او نازل و او را با لشكريان غير مرئى كه به چشم شما نمى آمدند، تأييد فرمود، و كلمۀ آن هایى را كه كفر ورزيدند - يعنى آن حكمى كه بر وجوب قتل او صادر نموده و دنبالش دست به اقدام زدند - خنثى و مغلوب نمود.  


آرى ، كلمه خدا - يعنى آن وعده نصرت و اظهار دين و اتمام نورى كه به پيغمبرش داد - غالب و برتر است و خدا عزيز و مقتدرى است كه هرگز مغلوب نگشته ، حكيمى است كه هرگز دچار جهل و در اراده و فعلش دچار خبط و غلط نمى شود.
آرى، كلمۀ خدا - يعنى آن وعده نصرت و اظهار دين و اتمام نورى كه به پيغمبرش داد - غالب و برتر است و خدا عزيز و مقتدرى است كه هرگز مغلوب نگشته، حكيمى است كه هرگز دچار جهل و در اراده و فعلش دچار خبط و غلط نمى شود.


از آنچه گذشت چند امر روشن مى گردد:
از آنچه گذشت، چند امر روشن مى گردد:


امر اول اينكه جمله «فانزل الله سكينته عليه» در عين اين كه متفرع بر جمله «اذ يقول لصاحبه لا تحزن» شده متفرع بر جمله «فقد نصره الله» نيز هست. چون همانطور كه گفتيم ظرف «اذ - زمانی كه» ظرف براى نصرت است ، و كلام در مقام بيان يارى خداى تعالى از آنجناب است ، و لا غير. در نتيجه تفريع نيز، تفريع بر ظرف است با مظروف.  
امر اول اين كه: جملۀ «فَأنزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَيه»، در عين اين كه متفرع بر جملۀ «إذ يَقُولُ لِصَاحِبِه لَا تَحزَن» شده، متفرع بر جملۀ «فَقَد نَصَرَهُ اللهُ» نيز هست. چون همان طور كه گفتيم ظرف «إذ: زمانی كه» ظرف براى نصرت است، و كلام در مقام بيان يارى خداى تعالى از آن جناب است، و لا غير. در نتيجه تفريع نيز، تفريع بر ظرف است با مظروف.  


به بيان ساده ترک جمله «فانزل الله سكينته» تفريع است بر جمله «فقد نصره الله»، نه بر جمله «يقول لصاحبه لا تحزن».
به بيان ساده تر: جملۀ «فَأنزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ»، تفريع است بر جملۀ «فَقَد نَصَرَهُ اللهُ»، نه بر جملۀ «يَقُولُ لِصَاحِبِه لَا تَحزَن».
<span id='link206'><span>
<span id='link206'><span>
==استدلال بعضى به اين كه «سكينت»، بر ابوبكر نازل شده ==
==استدلال بعضى به اين كه «سكينت»، بر ابوبكر نازل شده ==
و چه بسا بعضى با اين آيه استدلال بر نزول سكينت بر ابى بكر كرده اند؛ به اين بيان كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) لا يزال بر سكينتى از پروردگار خود بود و ديگر معنا ندارد كه در خصوص اينجا بفرمايد «ما سكينت خود را بر وى نازل كرديم» ، پس بطور مسلم اين سكينت بر ابوبكر نازل شده.
و چه بسا بعضى با اين آيه استدلال بر نزول سكينت بر ابى بكر كرده اند؛ به اين بيان كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) لا يزال بر سكينتى از پروردگار خود بود و ديگر معنا ندارد كه در خصوص اينجا بفرمايد «ما سكينت خود را بر وى نازل كرديم» ، پس بطور مسلم اين سكينت بر ابوبكر نازل شده.
۱۷٬۰۰۸

ویرایش