گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:


==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل آيه: إنّ عِدَّةَ الشُّهُور عِندَ الله...) ==
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل آيه: إنّ عِدَّةَ الشُّهُور عِندَ الله...) ==
در تفسير عياشى، از ابى خالد واسطى روايت كرده كه در ضمن حديثى گفته است:... آنگاه حضرت (يعنى ابى جعفر «عليه السلام» فرمود: پدرم، از على بن الحسين، از امير المؤمنين «عليه السلام» روايت كرد كه فرموده:  
در تفسير عياشى، از ابى خالد واسطى روايت كرده كه در ضمن حديثى گفته است:... آنگاه حضرت (يعنى ابى جعفر «عليه السلام») فرمود: پدرم، از على بن الحسين، از امير المؤمنين «عليه السلام» روايت كرد كه فرموده:  


رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بعد از آن كه بيمارى اش شدت يافت، فرمود: اى مردم! سال دوازده ماه است، كه چهار ماه آن حرام است. آنگاه با دست خود اشاره كرد: «رجب»، تك و جداست، و «ذى القعده»، «ذى الحجّه» و «مُحرّم»ف پشت سرِ هم اند.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، بعد از آن كه بيمارى اش شدت يافت، فرمود: اى مردم! سال دوازده ماه است، كه چهار ماه آن حرام است. آنگاه با دست خود اشاره كرد: «رجب»، تك و جداست، و «ذى القعده»، «ذى الحجّه» و «مُحرّم»ف پشت سرِ هم اند.
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
جناده بن عوف كنانى، همه ساله در موسم حج به زيارت مى آمد، و چون به ابى ثماده معروف بود، خودش فرياد مى زد: «آگاه باشيد كه ابى ثماده نمى ترسد و كسى از او خرده نمى گيرد، آگاه باشيد كه صفر اول (ماه مُحرّم) حلال است».
جناده بن عوف كنانى، همه ساله در موسم حج به زيارت مى آمد، و چون به ابى ثماده معروف بود، خودش فرياد مى زد: «آگاه باشيد كه ابى ثماده نمى ترسد و كسى از او خرده نمى گيرد، آگاه باشيد كه صفر اول (ماه مُحرّم) حلال است».


داستان اين مرد چنين بوده كه: عده اى از طوايف عرب ، وقتى مى خواستند به بعضى از دشمنان خود حمله كنند از آن جائى كه در ماههاى حرام جنگ نمى كردند نزد او مى آمدند و مى گفتند: «اين ماه را براى ما حلال كن» ، و مقصودشان از اين ماه ، ماه صفر بوده ، او هم در آن سال ماه صفر را برايشان حلال مى كرد، و در سال ديگر آن را حرام مى نمود، و در سال سوم ، محرم را حرام مى كرد تا عدد ماههائى را كه خدا حرام كرده تكميل كند.
داستان اين مرد چنين بوده كه: عده اى از طوايف عرب، وقتى مى خواستند به بعضى از دشمنان خود حمله كنند، از آن جایى كه در ماه هاى حرام جنگ نمى كردند، نزد او مى آمدند و مى گفتند: «اين ماه را براى ما حلال كن»، و مقصودشان از اين ماه، ماه «صفر» بوده. او هم در آن سال، ماه «صفر» را برايشان حلال مى كرد، و در سال ديگر آن را حرام مى نمود، و در سال سوم، «مُحرّم» را حرام مى كرد تا عدد ماه هایى را كه خدا حرام كرده، تكميل كند.


و نيز نوشته است كه : ابن منذر از قتاده روايت كرده كه در ذيل آيه «انما النسى ء زياده فى الكفر...» گفته است: عده اى از اهل ضلالت بدعتى از خود درست كرده ماه صفر را بر ماههاى حرام افزودند، آنگاه سخنگوى ايشان در موسم حج برمى خاست و مى گفت: خدايان شما امسال ماه صفر را حرام كرده اند. و بهمين جهت بوده كه به محرم و صفر مى گفته اند: «صفران - دو صفر».
و نيز نوشته است كه: ابن منذر، از قتاده روايت كرده كه در ذيل آيه: «إنَّمَا النَّسِئُ زِيَادَةٌ فِى الكُفر...» گفته است:  


و اولين كسانى كه قانون نسى ء را بدعت نهادند سه نفر از بنى مالك از قبيله كنانه بودند: يكى به نام ابوثمامه صفوان بن اميه ، و ديگرى يك نفر از خاندان فقيم بن حارث و سومى شخصى از خاندان بنى كنانه.
عده اى از اهل ضلالت، بدعتى از خود درست كرده، ماه «صفر» را بر ماه هاى حرام افزودند. آنگاه سخنگوى ايشان در موسم حج بر مى خاست و مى گفت: خدايان شما، امسال، ماه «صفر» را حرام كرده اند. و به همين جهت بوده كه به «مُحرّم» و «صفر» مى گفته اند: «صَفَران: دو صفر».
 
و اولين كسانى كه قانون «نسئ» را بدعت نهادند، سه نفر از بنى مالك از قبيله كنانه بودند: يكى به نام ابوثمامه صفوان بن اميه، و ديگرى يك نفر از خاندان فقيم بن حارث، و سومى شخصى از خاندان بنى كنانه.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۶۷ </center>
و نيز در همان كتاب آمده كه ابن ابى حاتم از سدى روايت كرده كه در ذيل آيه مورد بحث گفته است: مردى از قبيله بنى كنانه به نام جناده بن عوف و به كنيه ابى امامه ، كارش اين بود كه ماهها را حلال و حرام مى كرد و چون بر عرب دشوار بود كه سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بكشند و به غارت يكديگر نپردازند، لذا هر وقت مى خواستند به قومى حمله برند او برمى خاست و در همانجا مردم را مخاطب قرار داده و مى گفت «من محرم را حلال و بجاى آن صفر را حرام كردم»، پس از اين اعلام به قتال و كارزار مى پرداختند، و چون محرم تمام مى شد و صفر مى رسيد، نيره ها را زمين گذاشته دست از جنگ مى كشيدند؛ سال ديگر باز جناده برمى خاست و اعلام مى كرد كه «من صفر را حلال و محرم را حرام نمودم»، و بدين وسيله عدد ماههاى حرام را تكميل مى كرد.
و نيز در همان كتاب آمده كه: ابن ابى حاتم، از سدى روايت كرده كه در ذيل آيه مورد بحث گفته است:  
 
مردى از قبيله بنى كنانه، به نام جنادة بن عوف و به كنيه ابى امامه، كارش اين بود كه ماه ها را حلال و حرام مى كرد و چون بر عرب دشوار بود كه سه ماه پشت سرِ هم دست از جنگ بكشند و به غارت يكديگر نپردازند، لذا هر وقت مى خواستند به قومى حمله برند، او بر مى خاست و در همان جا، مردم را مخاطب قرار داده و مى گفت: «من محرّم را حلال و به جاى آن صفر را حرام كردم».
 
پس از اين اعلام، به قتال و كارزار مى پرداختند، و چون مُحرّم تمام مى شد و صفر مى رسيد، نیزه ها را زمين گذاشته، دست از جنگ مى كشيدند. سال ديگر، باز جناده بر مى خاست و اعلام مى كرد كه: «من صفر را حلال و مُحرّم را حرام نمودم»، و بدين وسيله، عدد ماه هاى حرام را تكميل مى كرد.
 
و نيز در همان كتاب است كه: ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل جملۀ «يُحِلُّونَهُ عَاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عَاماً» گفته است: آن ماهى كه يك سال حلال و سال ديگر حرامش مى كردند، ماه صفر بود كه قبيله هوازن و غطفان، يك سال آن را حلال و يك سال ديگر، حرامش مى كردند.
 
مؤلف: حاصل اين روايات - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - اين است كه:


و نيز در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل جمله «يحلونه عاما و يحرمونه عاما» گفته است : آن ماهى كه يك سال حلال و سال ديگر حرامش مى كردند، ماه صفر بود كه قبيله هوازن و غطفان يك سال آن را حلال و يك سال ديگر حرامش مى كردند.
عرب به حرمت ماه هاى حرام، يعنى رجب، ذى القعده، ذى الحجّه و مُحرّم معتقد بودند، و چون پاره اى از اوقات از نجنگيدن سه ماه پشت سر هم به زحمت مى افتادند، لذا به يكى از بنى كنانه مراجعه مى كردند تا او ماه سوم را برايشان حلال كند. او در يكى از ايام حج، در منا، در ميان آنان مى ايستاد و اعلام مى كرد كه من ماه مُحرّم را براى شما حلال نموده و حرمتش را تا رسيدن صفر تأخير مى اندازم.  


مؤلف : حاصل اين روايات - بطورى كه ملاحظه مى كنيد - اين است كه : عرب به حرمت ماههاى حرام يعنى رجب ، ذى القعده ، ذى الحجه و محرم معتقد بودند، و چون پاره اى از اوقات از نجنگيدن سه ماه پشت سر هم به زحمت مى افتادند لذا به يكى از بنى كنانه مراجعه مى كردند تا او ماه سوم را برايشان حلال كند، او در يكى از ايام حج در منى در ميان آنان مى ايستاد و اعلام مى كرد كه من ماه محرم را براى شما حلال نموده و حرمتش را تا رسيدن صفر تاخير مى اندازم.  
مردم پس از اين اعلام، مى رفتند و به قتال با دشمنان خود مى پرداختند. آنگاه در سال ديگر، باز حرمت مُحرّم را برگردانيده و دست از جنگ مى كشيدند، و اين عمل را «نسئ» مى ناميدند.


مردم پس از اين اعلام ، مى رفتند و به قتال با دشمنان خود مى پرداختند، آنگاه در سال ديگر باز حرمت محرم را برگردانيده و دست از جنگ مى كشيدند، و اين عمل را نسى ء مى ناميدند.
قبل از اسلام، عرب، مُحرّم را صفر اول، و صفر را صفر دوم ناميده و به هر دو مى گفتند: «صَفَرين»، همچنان كه به دو ربيع مى گفتند «ربيعين»، و دو جمادى را مى گفتند «جمادين»، و «نسئ» به صفر اول مى رسيد، و از صفر دوم نمى گذشت.  


قبل از اسلام ، عرب محرم را صفر اول ، و صفر را صفر دوم ناميده و به هر دو مى گفتند «صفرين» همچنان كه به دو ربيع مى گفتند «ربيعين» و دو جمادى را مى گفتند «جمادين» و نسى ء به صفر اول مى رسيد. و از صفر دوم نمى گذشت.  
پس از آن كه اسلام حرمت صفر اول را امضاء نمود، از آن به بعد، آن را «شَهرُ الله المُحرَّم» ناميدند، و چون استعمال اين اسم زياد شد، لذا آن را تخفيف داده و گفتند «مُحرّم»، و از آن به بعد، اسم صفر مختص به صفر دوم گرديد. پس در حقيقت كلمۀ «مُحرّم»، از اسم هایى است كه در اسلام پيدا شده، همچنان كه سيوطى نيز در كتاب «المزهر»، به اين معنا اشاره كرده است.


پس از آنكه اسلام حرمت صفر اول را امضاء نمود، از آن ببعد آن را «شهر الله المحرم» ناميدند، و چون استعمال اين اسم زياد شد لذا آن را تخفيف داده و گفتند «محرم» ، و از آن ببعد اسم صفر مختص به صفر دوم گرديد. پس در حقيقت كلمه محرم از اسمهائى است كه در اسلام پيدا شده ؛ همچنانكه سيوطى نيز در كتاب المزهر به اين معنا اشاره كرده است.
و نيز مى نويسد: عبدالرزاق، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابوالشيخ، همگى از مجاهد روايت كرده اند كه در ذيل جملۀ «إنَّمَا النَّسِئُ زِيَادَةٌ فِى الكُفر» گفته است:


و نيز مى نويسد: عبد الرزاق ، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابو الشيخ همگى از مجاهد روايت كرده اند كه در ذيل جمله «انما النسئ زياده فى الكفر» گفته است: خداى تعالى حج را در ماه ذى الحجه واجب كرد، و مشركين ماههاى سال را به اسامى ذى الحجه ، محرم ، صفر، ربيع ، ربيع ، جمادى ، جمادى ، رجب ، شعبان ، رمضان ، شوال و ذى القعده مى ناميدند، و در ذى الحجه به زيارت و طواف خانه كعبه مى رفتند.
خداى تعالى، حج را در ماه ذى الحجّه واجب كرد، و مشركان، ماه هاى سال را به اسامى ذى الحجّه، مُحرّم، صفر، ربيع، ربيع، جمادى، جمادى، رجب، شعبان، رمضان، شوال و ذى القعده مى ناميدند، و در ذى الحجّه، به زيارت و طواف خانه كعبه مى رفتند.


آنگاه تا مدتى اسم محرم را نمى بردند، يعنى ، در شمارش ماههاى سال مى گفتند صفر، صفر، آنگاه رجب را جمادى الاخر، و شعبان را رمضان ، و رمضان را شوال و ذى القعده را شوال ، و ذى الحجه را ذى القعده ، و محرم را ذى الحجه مى ناميدند، و در آن ذى الحجه به حج مى رفتند، و حال آنكه ذى الحجه نبود ولى به حساب ايشان ذى الحجه شده بود.
آنگاه تا مدتى اسم مُحرّم را نمى بردند. يعنى در شمارش ماه هاى سال، مى گفتند صفر، صفر، آنگاه رجب را جمادى الاخر، و شعبان را رمضان، و رمضان را شوال و ذى القعده را شوال، و ذى الحجّه را ذى القعده، و مُحرّم را ذى الحجّه مى ناميدند، و در آن ذى الحجّه، به حج مى رفتند، و حال آن كه ذى الحجّه نبود، ولى به حساب ايشان، ذى الحجّه شده بود.




۱۷٬۰۰۸

ویرایش