گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۶: خط ۵۶:
«'''حَتّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ'''»:
«'''حَتّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ'''»:


راغب در مفردات گفته است كلمه «جزيه» به معناى خراجى است كه از اهل ذمه گرفته شود، و بدين مناسبت آن را جزيه ناميده اند كه در حفظ جان ايشان بگرفتن آن اكتفاء مى شود.
راغب، در مفردات گفته است: كلمۀ «جزيه»، به معناى خراجى است كه از اهل ذمّه گرفته شود، و بدين مناسبت آن را جزيه ناميده اند، كه در حفظ جان ايشان، به گرفتن آن اكتفاء مى شود.


و در مجمع البيان گفته است كه «جزيه» بر وزن «فعله» از ماده «جزى، يجزى» گرفته شده ، مانند «عقده» و «جلسه» ، و اين كلمه به معناى جزا و كيفرى است كه بخاطر باقى ماندن اهل ذمه بر كفر، از ايشان گرفته مى شود. صاحب مجمع اين معنا را به على بن عيسى نسبت داده است.
و در مجمع البيان گفته است كه: «جزيه» بر وزن «فعله»، از مادۀ «جَزَى، يَجزِى» گرفته شده، مانند «عقده» و «جلسه»، و اين كلمه به معناى جزا و كيفرى است كه به خاطر باقى ماندن اهل ذمّه بر كفر، از ايشان گرفته مى شود. صاحب مجمع، اين معنا را به على بن عيسى نسبت داده است.


وليكن كلام راغب مورد اعتماد است ، و مطالب سابق ما آن را تاييد مى كند، زيرا در آنجا گفتيم حكومت اسلامى جزيه را به اين سبب مى گيرد كه هم ذمه ايشان را حفظ كند و هم خونشان را محترم بشمارد و هم به مصرف اداره ايشان برساند.
وليكن كلام راغب مورد اعتماد است، و مطالب سابق ما آن را تأييد مى كند. زيرا در آن جا گفتيم حكومت اسلامى جزيه را به اين سبب مى گيرد كه هم ذمّه ايشان را حفظ كند و هم خونشان را محترم بشمارد و هم به مصرف اداره ايشان برساند.


راغب در باره كلمه «صاغر» گفته است «صغر» و «كبر» از اسماء متضادى هستند كه ممكن است به يك چيز و ليكن به دو اعتبار اطلاق شوند، زيرا ممكن است يك چيزى نسبت به چيزى كوچك باشد و نسبت به چيز ديگرى بزرگ - تا آنجا كه مى گويد: اين كلمه اگر به كسر صاد و فتح غين خوانده شود، به معناى صغير و كوچك است ، و اگر به فتح صاد و غين هر دو خوانده شود، به معناى ذلت خواهد بود.  
راغب، در باره كلمه «صاغر» گفته است: «صغر» و «كبر»، از اسماء متضادى هستند كه ممكن است به يك چيز، وليكن به دو اعتبار اطلاق شوند. زيرا ممكن است يك چيزى نسبت به چيزى كوچك باشد و نسبت به چيز ديگرى بزرگ - تا آن جا كه مى گويد: اين كلمه اگر به كسر «صاد» و فتح «غين» خوانده شود، به معناى صغير و كوچك است، و اگر به فتح «صاد» و «غين»، هر دو خوانده شود، به معناى ذلت خواهد بود.  


و كلمه «صاغر» به كسى اطلاق مى شود كه تن به پستى داده باشد، و قرآن آن را در باره آن دسته از اهل كتاب كه راضى به دادن جزيه شده اند استعمال كرده و فرموده: «حَتى يُعْطوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ».
و كلمه «صاغر»، به كسى اطلاق مى شود كه تن به پستى داده باشد، و قرآن، آن را در باره آن دسته از اهل كتاب كه راضى به دادن جزيه شده اند، استعمال كرده و فرموده: «حَتّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ».


از آنچه در صدر آيه مورد بحث از اوصاف سه گانه اهل كتاب بعنوان حكمت و مجوز قتال با ايشان ذكر شده ، و از اينكه بايد با كمال ذلت جزيه بپردازند، چنين برمى آيد كه منظور از ذلت ايشان خضوعشان در برابر سنت اسلامى ، و تسليمشان در برابر حكومت عادله جامعه اسلامى است .
از آنچه در صدر آيه مورد بحث از اوصاف سه گانه اهل كتاب به عنوان حكمت و مجوز قتال با ايشان ذكر شده، و از اين كه بايد با كمال ذلت جزيه بپردازند، چنين بر مى آيد كه: منظور از ذلت ايشان، خضوعشان در برابر سنت اسلامى، و تسليمشان در برابر حكومت عادله جامعه اسلامى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۳ </center>
و مقصود اين است كه مانند ساير جوامع نمى توانند در برابر جامعه اسلامى صف آرائى و عرض اندام كنند، و آزادانه در انتشار عقايد خرافى و هوى و هوس خود به فعاليت بپردازند، و عقايد و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشرى خود را رواج دهند، بلكه بايد با تقديم دو دستى جزيه همواره خوار و زير دست باشند.
و مقصود اين است كه مانند ساير جوامع نمى توانند در برابر جامعه اسلامى صف آرایى و عرض اندام كنند، و آزادانه در انتشار عقايد خرافى و هوا و هوس خود به فعاليت بپردازند، و عقايد و اعمال فاسد و مفسد جامعه بشرى خود را رواج دهند، بلكه بايد با تقديم دو دستى جزيه، همواره خوار و زيردست باشند.


پس آيه شريفه ظهور دارد در اينكه منظور از «صغار ايشان» معناى مذكور است ، نه اينكه مسلمين و يا زمامداران اسلام به آنان توهين و بى احترامى نموده و يا آنها را مسخره كنند، زيرا اين معنا با سكينت و وقار اسلامى سازگار نيست ، هر چند بعضى از مفسرين آيه را بدان معنا كرده اند.
پس آيه شريفه ظهور دارد در اين كه: منظور از «صغار ايشان»، معناى مذكور است، نه اين كه مسلمين و يا زمامداران اسلام به آنان توهين و بى احترامى نموده و يا آن ها را مسخره كنند. زيرا اين معنا با سكينت و وقار اسلامى سازگار نيست، هر چند بعضى از مفسران، آيه را بدان معنا كرده اند.


كلمه «يد» به معناى دست آدمى است ، و به قدرت و نعمت نيز اطلاق مى شود، حال اگر منظور از آن در آيه شريفه معناى اول باشد، قهرا معناى آيه اين مى شود: «تا آن كه جزيه را به دست خود بدهند» و اگر منظور از آن معناى دوم باشد، معناى آيه اين مى شود: «تا آن كه جزيه را از ترس قدرت و سلطنت شما به شما بدهند، در حالى كه ذليل و زير دست شمايند و در برابر شما گردن فرازى نمى كنند».
كلمه «يد»، به معناى دست آدمى است، و به قدرت و نعمت نيز اطلاق مى شود. حال اگر منظور از آن در آيه شريفه، معناى اول باشد، قهرا معناى آيه اين مى شود: «تا آن كه جزيه را به دست خود بدهند». و اگر منظور از آن معناى دوم باشد، معناى آيه اين مى شود: «تا آن كه جزيه را از ترس قدرت و سلطنت شما به شما بدهند، در حالى كه ذليل و زيردست شمايند و در برابر شما گردن فرازى نمى كنند».


پس معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود: «با اهل كتاب كارزار كنيد، زيرا ايشان به خدا و روز جزا ايمان نمى آورند، ايمانى كه مقبول باشد و از راه صواب منحرف نباشد، و نيز آنها محرمات الهى را حرام نمى دانند، و به دين حقى كه با نظام خلقت الهى سازگار باشد نمى گروند، با ايشان كارزار كنيد، و كارزار با آنان را ادامه دهيد تا آنجا كه ذليل و زبون و زير دست شما شوند، و نسبت به حكومت شما خاضع گردند، و خراجى را كه براى آنان بريده ايد بپردازند، تا ذلت خود را در طرز اداى آن مشاهده نمايند، و از سوى ديگر با پرداخت آن حفظ ذمه و خون خود و اداره امور خويشتن را تامين نمايند.
پس معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود:  
 
«با اهل كتاب كارزار كنيد، زيرا ايشان به خدا و روز جزا ايمان نمى آورند، ايمانى كه مقبول باشد و از راه صواب منحرف نباشد، و نيز آن ها محرمات الهى را حرام نمى دانند، و به دين حقى كه با نظام خلقت الهى سازگار باشد، نمى گروند، با ايشان كارزار كنيد، و كارزار با آنان را ادامه دهيد تا آن جا كه ذليل و زبون و زيردست شما شوند، و نسبت به حكومت شما خاضع گردند، و خراجى را كه براى آنان بريده ايد، بپردازند، تا ذلت خود را در طرز اداى آن مشاهده نمايند، و از سوى ديگر با پرداخت آن، حفظ ذمّه و خون خود و اداره امور خويشتن را تأمين نمايند».


«'''وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ...'''»:
«'''وَ قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ...'''»:


كلمه «مضاهاه» به معناى مشابهت و هم شكل بودن است ، و كلمه «افك» - بطورى كه راغب مى نويسد - به معناى هر چيزيست كه از وجه حقيقى خودش منحرف شده باشد، و بنا به گفته وى معناى «يؤفكون» اين است كه ايشان در مرحله اعتقاد، از حق به سوى باطل منحرف مى شوند.
كلمۀ «مضاهاه»، به معناى مشابهت و هم شكل بودن است، و كلمه «إفك» - به طورى كه راغب مى نويسد - به معناى هر چيزی است كه از وجه حقيقى خودش منحرف شده باشد، و بنابه گفته وى، معناى «يُؤفَكُون»، اين است كه ايشان در مرحله اعتقاد، از حق به سوى باطل منحرف مى شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۲۴ </center>
==مراد از اين كه یهود گفتند: «عزير، پسر خداست»،  چه بوده است؟==
==مراد از اين كه یهود گفتند: «عزير، پسر خداست»،  چه بوده است؟==
كلمه «عزير» نام همان شخصى است كه يهود او را به زبان عبرى خود «عزرا» مى خوانند، و در نقل از عبرى به عربى اين تغيير را پذيرفته است، همچنان كه نام «يسوع» وقتى از عبرى به عربى وارد شده به صورت كلمه «عيسى» درآمده ، و بطورى كه مى گويند كلمه «يوحنا» ى عبرى در عربى «يحيى» شده است.
كلمه «عزير» نام همان شخصى است كه يهود او را به زبان عبرى خود «عزرا» مى خوانند، و در نقل از عبرى به عربى اين تغيير را پذيرفته است، همچنان كه نام «يسوع» وقتى از عبرى به عربى وارد شده به صورت كلمه «عيسى» درآمده ، و بطورى كه مى گويند كلمه «يوحنا» ى عبرى در عربى «يحيى» شده است.
۱۷٬۰۰۸

ویرایش