گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۱: خط ۴۱:
<span id='link142'><span>
<span id='link142'><span>


==سخن جبرى مذهبان از ماديون و پاسخ بدان ==
==سخن جبرى مذهبان از ماديون، و پاسخ به آنان ==
عده اى از ماديون، مخصوصا آن هایی كه به ماده متحوله قائل هستند، عين همين حرف اشاعره را زده و قائل به جبر شده و اختيار را از افعال انسان انكار كرده اند، با اين تفاوت كه اشاعره مى گويند سبب و علت، منحصر به فرد خداى تعالى بوده و غير او علت ديگرى نيست، آنگاه از اين نتيجه گرفته اند كه در كارهاى آدميان نيز، سببى اختيارى وجود ندارد. اما ماديون اساس گفتارشان بر اين است كه افعال آدميان، معلول از مجموع حوادثى است كه دوشادوش افعال رُخ مى دهد و باعث حدوث افعال مى شود، و معناى عليت حوادث، جز به اين نيست كه بگویيم انسان در كارهايش مجبور است.
عده اى از ماديون، مخصوصا آن هایی كه به ماده متحوله قائل هستند، عين همين حرف اشاعره را زده و قائل به جبر شده و اختيار را از افعال انسان انكار كرده اند، با اين تفاوت كه اشاعره مى گويند سبب و علت، منحصر به فرد خداى تعالى بوده و غير او، علت ديگرى نيست، آنگاه از اين نتيجه گرفته اند كه در كارهاى آدميان نيز، سببى اختيارى وجود ندارد.  
 
اما ماديون، اساس گفتارشان بر اين است كه افعال آدميان، معلول از مجموع حوادثى است كه دوشادوش افعال رُخ مى دهد و باعث حدوث افعال مى شود، و معناى عليت حوادث، جز به اين نيست كه بگویيم انسان در كارهايش مجبور است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۰ </center>
و اين آقايان غفلت كردند از اين كه آن عامل و فاعلى كه نسبت معلول به سوى آن، نسبت جبر و ايجاب است، عاملى است كه عليتش تامه باشد، و علت تامه مجموع حوادثى است كه متقدم بر معلول واقع شود، و معلول در وجودش به غير آن ها و به چيز ديگرى توقف نداشته باشد، و بعد از وقوع آن حوادث، چاره اى جز موجود شدن نداشته باشد. در اين صورت است كه وجودش واجب مى شود، و اما بعضى از حوادث كه جزئى از اجزاى علت تامه است، نسبت معلول به آن، نسبت امكان است نه وجوب. براى اين كه موجود شدنش موقوف به بقيه حوادث نيز هست. پس با وجود بعضى از اجزاى علت، همه اجزاى معلول موجود نگشته و در نتيجه واجب الوجود نمى شود.
و اين آقايان غفلت كردند از اين كه آن عامل و فاعلى كه نسبت معلول به سوى آن، نسبت جبر و ايجاب است، عاملى است كه عليتش تامه باشد، و علت تامه مجموع حوادثى است كه متقدم بر معلول واقع شود، و معلول در وجودش به غير آن ها و به چيز ديگرى توقف نداشته باشد، و بعد از وقوع آن حوادث، چاره اى جز موجود شدن نداشته باشد. در اين صورت است كه وجودش واجب مى شود، و اما بعضى از حوادث كه جزئى از اجزاى علت تامه است، نسبت معلول به آن، نسبت امكان است نه وجوب. براى اين كه موجود شدنش موقوف به بقيه حوادث نيز هست. پس با وجود بعضى از اجزاى علت، همه اجزاى معلول موجود نگشته و در نتيجه واجب الوجود نمى شود.
خط ۵۳: خط ۵۵:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۱ </center>
<span id='link143'><span>
<span id='link143'><span>
==جواب معتزله به اشاعره و اختيارشان قول به تفويض و استقلال انسان در اعمالش را ==
==جواب معتزله به اشاعره و اختيارشان قول به تفويض و استقلال انسان در اعمالش را ==
و اما گفتار معتزله ، معتزله گفته بودند: اگر جايز باشد بگوئيم فاعل فعل مومنان ، خداست ، و اين خدا بود كه كفار را كشت و اسير كرد، و مؤ منان آلتى بيش نبوده و هيچكاره بودند، چرا جائز نباشد بگوئيم شكنجه اى كه كفار به مؤ منان دادند و تكذيبى كه از انبياء - (عليهم السلام ) - كردند و دشنامهائى كه به مؤ منان دادند همه را خدا كرده و كفار هيچكاره بودند؟ و چون نمى توانيم چنين حرفى را بزنيم گفتار اشاعره را هم نمى توانيم ملتزم شويم ، و حق با ماست كه معتقديم كارهاى مردم همه و همه مخلوق خود آنان است ، و خداوند در آنها هيچكاره است.
و اما گفتار معتزله ، معتزله گفته بودند: اگر جايز باشد بگوئيم فاعل فعل مومنان ، خداست ، و اين خدا بود كه كفار را كشت و اسير كرد، و مؤ منان آلتى بيش نبوده و هيچكاره بودند، چرا جائز نباشد بگوئيم شكنجه اى كه كفار به مؤ منان دادند و تكذيبى كه از انبياء - (عليهم السلام ) - كردند و دشنامهائى كه به مؤ منان دادند همه را خدا كرده و كفار هيچكاره بودند؟ و چون نمى توانيم چنين حرفى را بزنيم گفتار اشاعره را هم نمى توانيم ملتزم شويم ، و حق با ماست كه معتقديم كارهاى مردم همه و همه مخلوق خود آنان است ، و خداوند در آنها هيچكاره است.
۱۶٬۹۰۷

ویرایش