گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
<span id='link364'><span>
<span id='link364'><span>


==بحث روايتى (رواياتى ذيل آيات مربوط به شعيب «ع») ==
==بحث روايتى ==
در تفسير قمى آمده كه معصوم (عليه السلام ) فرمود: خداى تعالى حضرت شعيب (عليه السلام ) را بسوى مدين مبعوث كرد - و مدين قريه اى بوده در سر راه شام - ولى مردمش به وى ايمان نياوردند.
در تفسير قمى آمده كه معصوم «عليه السلام» فرمود: خداى تعالى، حضرت شعيب «عليه السلام» را به سوى مَديَن مبعوث كرد - و «مَديَن»، قريه اى بوده در سرِ راه شام - ولى مردمش به وى ايمان نياوردند.


و در تفسير عياشى از احمد بن محمد بن عيسى از بعضى اصحابش از امام صادق روايت آورده كه در تفسير جمله «'''انى اراكم بخير'''» فرمود: مردم مدين در فراوانى نعمت به سر مى بردند بطورى كه قيمت اجناس پايين بود (و احتياجى به كم فروشى نداشتند).
و در تفسير عياشى، از احمد بن محمد بن عيسى، از بعضى اصحابش، از امام صادق «علیه السلام» روايت آورده كه در تفسير جملۀ «إنّى أرَاكُم بِخَيرٍ» فرمود: مردم مَديَن، در فراوانى نعمت به سر مى بردند، به طورى كه قيمت اجناس پايين بود (و احتياجى به كم فروشى نداشتند).


و در همان كتاب از محمد بن فضيل از حضرت رضا (صلوات اللّه عليه ) روايت آمده كه محمد گفت : من از آن جناب از مساءله انتظار فرج سؤ ال كردم ، حضرت با تعجب فرمود: «اوليس تعلم ان انتظار الفرج من الفرج - مگر نمى دانى كه انتظار فرج خود مرحله اى از فرج است؟» آنگاه فرمود: خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: «و ارتقبوا انى معكم رقيب».
و در همان كتاب، از محمد بن فضيل، از حضرت رضا «صلوات اللّه عليه» روايت آمده كه محمّد گفت: من از آن جناب، از مسأله انتظار فَرَج سؤال كردم. حضرت با تعجب فرمود: «أوَ لَيسَ تَعلَم أنّ إنتِظَارِ الفَرَج مِنَ الفُرُج: مگر نمى دانى كه انتظار فرج، خود مرحله اى از فرج است»؟ آنگاه فرمود: خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: «وَ ارتَقِبُوا إنّى مَعَكُم رَقِيبٌ».


مؤلف : تعبير: «'''ليس تعلم '''» به معنى نمى دانى است كه تعبير لغوى و مطابق لغت نيست بلكه تعبيرى است مولّد، (مولّد به معناى عربى غير خالص است ).
مؤلف: تعبير «لَيسَ تَعلَم»، به معناى «نمى دانى» است، كه تعبير لغوى و مطابق لغت نيست، بلكه تعبيرى است مولّد. (مولّد، به معناى عربى غيرخالص است).


مؤلف : كتاب معانى الاخبار به سند خود از عبد اللّه بن فضل هاشمى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم : (با در نظر داشتن اينكه علل و اسباب در كار ما مؤ ثرند) معناى اينكه خداى تعالى در يكجا (از قول شعيب حكايت كرده كه گفت :)، «و ما توفيقى الا باللّه» و در جايى ديگر خودش فرموده: «ان ينصركم اللّه فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذا الذى ينصركم من بعده چيست؟
مؤلف: كتاب معانى الاخبار، به سند خود، از عبداللّه بن فضل هاشمى، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت:  
 
به آن حضرت عرضه داشتم: (با در نظر داشتن اين كه علل و اسباب در كار ما مؤثرند)، معناى اين كه خداى تعالى، در يك جا (از قول شعيب حكايت كرده كه گفت:) «وَ مَا تَوفِيقِى إلّا بِاللّه»، و در جايى ديگر، خودش فرموده: «إن يَنصُركُمُ اللّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُم وَ إن يَخذُلكُم فَمَن ذَا الَّذِى يَنصُرُكُم مِن بَعدِهِ» چيست؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۴ </center>
امام (عليه السلام ) در جواب فرمود: وقتى بنده خدا آنچه كه خدا به وى امر كرده اطاعت كند عملش موافق امر خداى است و بدين جهت آن عبد را موفق مى نامد (چون گفتيم كارش موافق امر خداى عزوجل است). و هر گاه بنده خدا بخواهد داخل پاره اى از گناهان شود و خداى تعالى بين او و آن گناه حايل گردد و در نتيجه بنده آن گناه را مرتكب نشود ترك گناهش به توفيق خداى تعالى صورت گرفته و هر زمان كه او را به حال خود بگذارد و بين او و معصيت حايل نشود و در نتيجه مرتكب گناه گردد در آن صورت خدا او را يارى نكرده و موفق ننموده است ، (چون كارش موافق دستور خدا انجام نشده).
امام «عليه السلام» در جواب فرمود: وقتى بنده خدا، آنچه كه خدا به وى امر كرده، اطاعت كند، عملش موافق امر خداى است، و بدين جهت آن عبد را موفق مى نامد. (چون گفتيم كارش موافق امر خداى عزوجل است). و هر گاه بنده خدا بخواهد داخل پاره اى از گناهان شود و خداى تعالى بين او و آن گناه حايل گردد و در نتيجه، بنده آن گناه را مرتكب نشود، ترك گناهش به توفيق خداى تعالى صورت گرفته، و هر زمان كه او را به حال خود بگذارد و بين او و معصيت حايل نشود و در نتيجه مرتكب گناه گردد، در آن صورت، خدا او را يارى نكرده و موفق ننموده است. (چون كارش موافق دستور خدا انجام نشده).
<span id='link365'><span>
<span id='link365'><span>
مؤلف: حاصل بيان امام (عليه السلام ) اين شد كه توفيق خداى تعالى و خذلان (توفيق ندادن و يارى نكردن) او از صفات فعلى خداى تعالى است نه از صفات ذاتش ، پس توفيق ، عبارت از اين است كه خداى تعالى اسباب را طورى رديف كند كه قهرا بنده را بسوى عمل صالح بكشاند و يا بعضى از مقدماتى كه در ارتكاب گناه لازم است براى او فراهم نكند در نتيجه بنده آن كار واجب را انجام دهد و اين كار حرام را ترك كند، و خذلان بر خلاف اين است.


پس بنابراين ، متعلق توفيق ، عبارت از آن اسباب است چون گفتيم توفيق عبارت است از ايجاد توافق بين آن اسباب ، پس اسبابند كه متصف به توفيق مى شوند و اگر انسان موفق را موفق مى ناميم در حقيقت توصيف به حال متعلق كرده ايم.
مؤلف: حاصل بيان امام «عليه السلام» اين شد كه توفيق خداى تعالى و خذلان (توفيق ندادن و يارى نكردن) او، از صفات فعلى خداى تعالى است، نه از صفات ذاتش. پس «توفيق»، عبارت از اين است كه خداى تعالى، اسباب را طورى رديف كند كه قهرا بنده را به سوى عمل صالح بكشاند، و يا بعضى از مقدماتى كه در ارتكاب گناه لازم است، براى او فراهم نكند. در نتيجه، بنده آن كار واجب را انجام دهد و اين كار حرام را ترك كند. و «خذلان»، بر خلاف اين است.


و در تفسير الدر المنثور است كه ابو نعيم در كتاب «'''الحليله '''» از على روايت كرده كه گفت : به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشتم : مرا توصيه كن حضرت فرمود: بگو: «پروردگارم اللّه است و به دنبال آن استقامت بورز و به پاى گفته ات بايست».  
پس بنابراين، متعلق «توفيق»، عبارت از آن اسباب است. چون گفتيم «توفيق»، عبارت است از: ايجاد توافق بين آن اسباب. پس اسباب اند كه متصف به توفيق مى شوند و اگر انسان موفق را «موفق» مى ناميم، در حقيقت، توصيف به حال متعلق كرده ايم.


عرضه داشتم: «پروردگارم اللّه است و جز بوسيله او مرا توفيقى نيست ، بر او توكل مى كنم و بسوى او رجوع مى نمايم». رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فرمود: گوارا باد تو را اين علم اى ابوالحسن، به راستى كه تو علم را نوشيده اى آن هم چه نوشيدنى و تو علم را، همه اش را يكباره فرا گرفته اى و آن هم چه فرا گرفتنى .
و در تفسير الدرّ المنثور است كه ابونعيم، در كتاب «الحليله»، از على «علیه السلام» روايت كرده كه گفت: به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» عرضه داشتم: مرا توصيه كن! حضرت فرمود: بگو: «پروردگارم اللّه است و به دنبال آن، استقامت بورز و به پاى گفته ات بايست».
 
عرضه داشتم: «پروردگارم اللّه است و جز به وسيله او، مرا توفيقى نيست، بر او توكل مى كنم و به سوى او رجوع مى نمايم».  
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: گوارا باد تو را اين علم اى ابوالحسن! به راستى كه تو علم را نوشيده اى، آن هم چه نوشيدنى و تو علم را، همه اش را، يكباره فرا گرفته اى و آن هم چه فراگرفتنى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۵ </center>
مؤلف : در سابق ما به پاره اى از مطالب در معناى جمله «شربت العلم شربا و نهلته نهلا» اشاره كرده ايم.
مؤلف: در سابق، ما به پاره اى از مطالب در معناى جملۀ «شَرِبتُ العِلمَ شُرباً وَ نَهَلتُهُ نَهلاً» اشاره كرده ايم.
 
و در همان كتاب است كه واحدى و ابن عساكر، از شداد بن اوس روايت كرده اند كه گفت:
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: شعيب «عليه السلام»، از عشق به خدا آن قدر گريست تا كور شد و خداى تعالى، دوباره چشمش را به او برگردانيد و به وى وحى فرستاد: اى شعيب! اين چه گريه اى است كه مى كنى؟ آيا از شوق به بهشت است و يا ترس از دوزخ؟


و در همان كتاب است كه واحدى و ابن عساكر از شداد بن اوس روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: شعيب (عليه السلام ) از عشق به خدا آنقدر گريست تا كور شد و خداى تعالى دوباره چشمش را به او برگردانيد و به وى وحى فرستاد: اى شعيب ! اين چه گريه اى است كه مى كنى ؟ آيا از شوق به بهشت است و يا ترس از دوزخ؟
شعيب عرضه داشت: نه، وليكن حبّ تو، در دلم گره خورده، وقتى به تو نظر كنم، ديگر باكى از آن ندارم كه تو با من چه معامله اى خواهى كرد؟


شعيب عرضه داشت: نه، وليكن حب تو در دلم گره خورده ، وقتى به تو نظر كنم ديگر باكى از آن ندارم كه تو با من چه معامله اى خواهى كرد؟
پس خداى تعالى، به وى وحى فرستاد كه: اى شعيب! اگر اين گفته تو حق باشد، پس گوارا باد تو را لقاى من. اى شعيب ! به همين جهت، من موسى بن عمران را خادم تو كردم، با اين كه او، حكيم و هم سخن من است.


پس خداى تعالى به وى وحى فرستاد كه: اى شعيب! اگر اين گفته تو حق باشد پس گوارا باد تو را لقاى من ، اى شعيب ! به همين جهت من موسى بن عمران را خادم تو كردم با اينكه او حكيم و هم سخن من است.
مؤلف: مراد از اين كه آن جناب، در پاسخ خداى تعالى عرضه داشت: «وقتى به تو نظر كنم»، نظر قلبى است، نه نگاه كردن با چشم سر، تا مستلزم جسمانيت خدا باشد. چون خداى متعال، منزّه از جسمانى بودن است. و ما در تفسير آيه «وَ لَمّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا»، در جلد ششم اين كتاب، توضيحى در اين باره داديم.


مؤلف : مراد از اينكه آن جناب در پاسخ خداى تعالى عرضه داشت : «'''وقتى به تو نظر كنم '''»، نظر قلبى است نه نگاه كردن با چشم سر، تا مستلزم جسمانيت خدا باشد چون خداى متعال منزه از جسمانى بودن است و ما در تفسير آيه «و لما جاء موسى لميقاتنا» در جلد ششم اين كتاب توضيحى در اين باره داديم.
و در همان كتاب است كه ابوالشيخ، از على بن ابی طالب «رضى اللّه عنه» روايت كرده كه:


و در همان كتاب است كه ابو الشيخ از على بن ابيطالب (رضى اللّه عنه ) روايت كرده كه روزى در خطبه اش اين آيه را كه راجع به شعيب است تلاوت كرد كه قوم او به او گفتند: «و انا لنريك فينا ضعيفا»، آنگاه فرمود: شعيب (عليه السلام ) نابينا شده بود، بدين جهت او را ضعيف شمرده و نسبت ضعف به او دادند، و در تفسير جمله «و لو لا رهطك» على فرمود: «به خدايى سوگند كه جز او معبودى نيست آنها از جلال و عظمت پروردگارشان هيچ پروايى نكرده اند و جز از قوم و عشيره از هيچ چيز هيبت نمى بردند».
روزى در خطبه اش، اين آيه را كه راجع به شعيب است، تلاوت كرد كه قوم او به او گفتند: «وَ إنّا لَنَرَيكَ فِينَا ضَعِيفاً». آنگاه فرمود: شعيب «عليه السلام» نابينا شده بود، بدين جهت او را ضعيف شمرده و نسبت ضعف به او دادند. و در تفسير جملۀ «وَ لَولَا رَهطُك» على فرمود: «به خدايى سوگند كه جز او معبودى نيست، آن ها از جلال و عظمت پروردگارشان هيچ پروايى نكرده اند و جز از قوم و عشيره، از هيچ چيز هيبت نمى بردند».
<span id='link366'><span>
<span id='link366'><span>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش