گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۴۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۷: خط ۴۷:
* بشارت اول، در سوره «هود» است، كه از آيه ۶۹ تا آيه ۷۶ مى خوانيم:  
* بشارت اول، در سوره «هود» است، كه از آيه ۶۹ تا آيه ۷۶ مى خوانيم:  


«وَ لَقَد جَاءَت رُسُلُنَا إبرَاهِيمَ بِالبُشرَى قَالُوا سَلَاماً قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أن جَاءَ بِعِجلٍ حَنِيذٍ * فَلَمّا رَآى أيدِيَهُم لَا تَصِلُ إلَيهِ نَكِرَهُم وَ أوجَسَ مِنهُم خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَف إنّا أُرسِلنَا إلَى قَومٍ لُوطٍ * وَ امرَأتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَت فَبَشَّرنَاهَا بِإسحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ إسحَاقَ يَعقُوبَ * قَالَت يَا وَيلَتَى ءَألِدُ وَ أنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعلِى شَيخاً إنَّ هَذَا لَشَئٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أتَعجِبِينَ مِن أمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ إنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ * فَلَمّا ذَهَبَ عَن إبرَاهِيمَ الرَّوعُ وَ جَاءَتهُ البُشرَى يُجَادِلُنَا فِى قَومِ لُوطٍ * إنّ إبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أوَّاهٌ مُنِيبٌ * يَا إبرَاهِيمُ أعرِض عَن هَذَا إنَّهُ قَد جَاءَ أمرُ رَبِّكَ وَ إنَّهُم آتِيهِم عَذَابٌ غَيرُ مَردُودٍ». (ترجمه اين آيات در اول بحث گذشت).
«وَ لَقَد جَاءَت رُسُلُنَا إبرَاهِيمَ بِالبُشرَى قَالُوا سَلَاماً قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أن جَاءَ بِعِجلٍ حَنِيذٍ * فَلَمّا رَآى أيدِيَهُم لَا تَصِلُ إلَيهِ نَكِرَهُم وَ أوجَسَ مِنهُم خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَف إنّا أُرسِلنَا إلَى قَومٍ لُوطٍ * وَ امرَأتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَت فَبَشَّرنَاهَا بِإسحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ إسحَاقَ يَعقُوبَ * قَالَت يَا وَيلَتَى ءَألِدُ وَ أنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعلِى شَيخاً إنَّ هَذَا لَشَئٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أتَعجِبِينَ مِن أمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ إنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ * فَلَمّا ذَهَبَ عَن إبرَاهِيمَ الرَّوعُ وَ جَاءَتهُ البُشرَى يُجَادِلُنَا فِى قَومِ لُوطٍ * إنّ إبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أوَّاهٌ مُنِيبٌ * يَا إبرَاهِيمُ أعرِض عَن هَذَا إنَّهُ قَد جَاءَ أمرُ رَبِّكَ وَ إنَّهُم آتِيهِم عَذَابٌ غَيرُ مَردُودٍ».  
 
(ترجمه اين آيات در اول بحث گذشت).


* و بشارت دوم، در سوره «حجر»، آيات ۵۱ - ۶۰ است، كه در آن جا مى خوانيم:  
* و بشارت دوم، در سوره «حجر»، آيات ۵۱ - ۶۰ است، كه در آن جا مى خوانيم:  
خط ۶۵: خط ۶۷:
«هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلام قوم منكرون فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين فقربه اليهم قال الا تاكلون فاوجس منهم خيفة قالوا لا تخف و بشروه بغلام عليم فاقبلت امراته فى صرة فصكت وجه ها و قالت عجوز عقيم قالوا كذلك قال ربك انه هو الحكيم العليم».
«هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلام قوم منكرون فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين فقربه اليهم قال الا تاكلون فاوجس منهم خيفة قالوا لا تخف و بشروه بغلام عليم فاقبلت امراته فى صرة فصكت وجه ها و قالت عجوز عقيم قالوا كذلك قال ربك انه هو الحكيم العليم».


'''بحث پيرامون داستان بشارت چند ناحيه دارد:'''
'''* بحث پيرامون داستان «بشارت»، چند ناحيه دارد:'''


اول : اينكه آيا اين بشارت يكى بود، و همان بوده كه در آن نام اسحاق و يعقوب براى ابراهيم و ساره برده شده ، و مدتى كوتاه قبل از هلاكت قوم لوط صورت گرفته ؟ و يا اينكه بشارت دو بار تحقق يافته و دو قصه دارد: يكى آن داستانى كه مشتمل است بر بشارت به ميلاد اسماعيل و ديگرى آن داستانى كه متضمن بشارت به ميلاد اسحاق و يعقوب است؟
''' اول اين كه:'''


چه بسا كه مفسرينى احتمال دوم را ترجيح داده باشند، البته اين احتمال مبنى بر اين است كه قصه اى كه در سوره ذاريات آمده صريح باشد در اينكه حضرت ابراهيم براى آنان گوساله بريان آورده و از نخوردن آنان بترس افتاده باشد و بعد از بشارت ، ترسش زايل شده باشد، و همسر عجوز و عقيم آن جناب غير از ساره كسى نيست چون قطعا مادر اسحاق ، ساره ، تنها همسر عقيم آن جناب بوده ، و ذيل آيات ، ظهور در اين دارد كه اين ترس و بشارت بعد از هلاكت قوم لوط بوده چون ملائكه براى ابراهيم شرح دادند كه:
آيا اين «بشارت» يكى بود، و همان بوده كه در آن، نام اسحاق و يعقوب، براى ابراهيم و ساره برده شده، و مدتى كوتاه قبل از هلاكت قوم لوط صورت گرفته؟ و يا اين كه «بشارت»، دو بار تحقق يافته و دو قصه دارد: يكى آن داستانى كه مشتمل است بر بشارت به ميلاد اسماعيل، و ديگرى آن داستانى كه متضمن بشارت به ميلاد اسحاق و يعقوب است؟


ما مامور به هلاكت قومى مجرم شديم و چنين و چنان كرديم و چند نفر مومنى كه در آن قوم بودند بيرون كرديم و جز يك خانواده از مؤ منين كسى را نيافتيم و از آن قوم آثارى باقى گذاشتيم براى عبرت آيندگان ، البته افرادى از آيندگان كه از عذاب اليم خدا مى ترسند. و نظير اين آيات ، آيات سوره هود است كه در آن ملائكه براى برطرف كردن ترس از ابراهيم قبل از هر سخن گفتند:
چه بسا كه مفسرانى احتمال دوم را ترجيح داده باشند. البته اين احتمال، مبنى بر اين است كه: قصه اى كه در سوره «ذاريات» آمده، صريح باشد در اين كه حضرت ابراهيم براى آنان گوساله بريان آورده و از نخوردن آنان به ترس افتاده باشد و بعد از بشارت، ترسش زايل شده باشد، و همسر عجوز و عقيم آن جناب، غير از ساره كسى نيست. چون قطعا مادر اسحاق، ساره، تنها همسر عقيم آن جناب بوده، و ذيل آيات، ظهور در اين دارد كه اين ترس و بشارت، بعد از هلاكت قوم لوط بوده، چون ملائكه براى ابراهيم شرح دادند كه:
 
ما مأمور به هلاكت قومى مجرم شديم و چنين و چنان كرديم و چند نفر مؤمنى كه در آن قوم بودند، بيرون كرديم و جز يك خانواده از مؤمنان، كسى را نيافتيم و از آن قوم، آثارى باقى گذاشتيم براى عبرت آيندگان، البته افرادى از آيندگان كه از عذاب اليم خدا مى ترسند.  
 
و نظير اين آيات، آيات سوره «هود» است كه در آن، ملائكه براى برطرف كردن ترس از ابراهيم، قبل از هر سخن گفتند: «إنَّا أُرسِلنَا إلَى قَومِ لُوط».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۹۹ </center>
«انا ارسلنا الى قوم لوط» و اما آنچه در سوره حجر آمده سخنى از داستان گوساله بريان آوردن ندارد بلكه ظاهرش آن است كه ابراهيم و خانواده اش به محض ديدن ملائكه دچار وحشت شده اند، و ملائكه براى برطرف ساختن ترس آنها بشارت را داده اند، كما اينكه خداوند تعالى ميفرمايد:  
و اما آنچه در سوره «حجر» آمده، سخنى از داستان گوساله بريان آوردن ندارد، بلكه ظاهرش آن است كه ابراهيم و خانواده اش، به محض ديدن ملائكه، دچار وحشت شده اند، و ملائكه براى برطرف ساختن ترس آن ها بشارت را داده اند، كما اين كه خداوند تعالى می فرمايد:  


«اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال انا منكم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم - به محضى كه ملائكه داخل شدند و زبان به سلام گشودند، ابراهيم گفت : ما از شما بيمناكيم گفتند: مترس ‍ كه ما تو را به فرزندى دانا بشارت مى دهيم ».  
«إذ دَخَلُوا عَلَيهِ فَقَالُوا سَلَاماً قَالَ إنَّا مِنكُم وَجِلوُن قَالُوا لَا تَوجَل إنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ: به محضى كه ملائكه داخل شدند و زبان به سلام گشودند، ابراهيم گفت: ما از شما بيمناكيم. گفتند: مترس، كه ما تو را به فرزندى دانا بشارت مى دهيم».  


و ذيل آيات ظهور در اين دارد كه اين ملاقات قبل از هلاكت قوم لوط بود، و حاصل دليل اين مفسرين اين شد كه آيات پنج سوره مذكور از حيث ظهور مختلفند، بعضى از آنها نظير آيات سوره ذاريات ظهور دارد در اينكه ملاقات با ابراهيم بعد از هلاكت قوم لوط بوده ، و بعضى ديگر نظير آيات سوره حجر ظهور در اين دارد كه ملاقات آنان با آن جناب قبل از هلاك كردن قوم لوط بوده است.
و ذيل آيات، ظهور در اين دارد كه اين ملاقات، قبل از هلاكت قوم لوط بود، و حاصل دليل اين مفسران، اين شد كه: آيات پنج سوره مذكور از حيث ظهور مختلف اند. بعضى از آن ها، نظير آيات سوره «ذاريات»، ظهور دارد در اين كه ملاقات با ابراهيم بعد از هلاكت قوم لوط بوده. و بعضى ديگر، نظير آيات سوره «حجر»، ظهور در اين دارد كه ملاقات آنان با آن جناب، قبل از هلاك كردن قوم لوط بوده است.


و نظير آيات سوره حجر آيات سوره عنكبوت است كه آن آيات از آيات سوره حجر روشن تر مى فهمانند كه جريان ملاقات قبل از هلاكت آن قوم بوده چون در آن آيات مساله وساطت ابراهيم (عليه السلام ) و جدالش با ملائكه آمده كه در بحث روائى گذشته ، حديث عياشى نيز همين معنا را تاءييد مى كرد.
و نظير آيات سوره «حجر»، آيات سوره «عنكبوت» است، كه آن آيات، از آيات سوره «حجر» روشن تر مى فهمانند كه جريان ملاقات، قبل از هلاكت آن قوم بوده. چون در آن آيات، مسأله وساطت ابراهيم «عليه السلام» و جدالش با ملائكه آمده، كه در بحث روایى گذشته، حديث عياشى نيز، همين معنا را تأييد مى كرد.
<span id='link331'><span>
<span id='link331'><span>


و اما آنچه در ذيل آيات سوره ذاريات داشت : «'''قالوا انا ارسلنا'''» ظهور دارد در اينكه از ماجرائى سخن ميگويد كه : واقع شده ، و دليل بر اين نيست كه منظورش شرح بشارت به ولادت اسماعيل باشد كه قبل از ماجراى قوم لوط بوده براى اينكه نظير اين آيات در سوره حجر نيز آمده بود با اينكه مفسرين قبول دارند كه آيات سوره حجر داستان قبل از فراغت از كار قوم لوط را شرح مى دهد.
و اما آنچه در ذيل آيات سوره «ذاريات» داشت: «قَالُوا إنّا أُرسِلنَا» ظهور دارد در اين كه: از ماجرایى سخن می گويد كه واقع شده، و دليل بر اين نيست كه منظورش شرح بشارت به ولادت اسماعيل باشد كه قبل از ماجراى قوم لوط بوده، براى اين كه نظير اين آيات، در سوره «حجر» نيز آمده بود، با اين كه مفسران، قبول دارند كه آيات سوره «حجر»، داستان قبل از فراغت از كار قوم لوط را شرح مى دهد.


علاوه براين ، جمله مزبور يعنى جمله «'''انا ارسلنا'''» كه ملائكه وقتى آن را گفتند كه هنوز در بين راه بودند به حسب لغت نمى تواند مانع از اين نظريه باشد.
علاوه براين، جمله مزبور، يعنى جملۀ «إنّا أُرسِلنَا» كه ملائكه، وقتى آن را گفتند كه هنوز در بين راه بودند، به حسب لغت نمى تواند مانع از اين نظريه باشد.


و اما جمله «فاخرجنا من كان فيها من المؤمنين...» كلام ملائكه نيست تا دليل شود بر اينكه مربوط به بعد از واقعه قوم لوط است بلكه كلام خود خداى تعالى است همچنانكه سياق همه داستان هاى سوره ذاريات كه سراينده آنها خود خداى تعالى است اين معنا را تاءييد مى كند.
و اما جملۀ «فَأخرَجنَا مَن كَان فِيهَا مِنَ المُؤمِنِينَ...»، كلام ملائكه نيست تا دليل شود بر اين كه مربوط به بعد از واقعه قوم لوط است، بلكه كلام خود خداى تعالى است، همچنان كه سياق همه داستان هاى سوره «ذاريات»، كه سراينده آن ها خود خداى تعالى است، اين معنا را تأييد مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۰ </center>
و اما اينكه مساءله ترسيدن ابراهيم (عليه السلام ) در آيات سوره حجر، اول داستان و در آيات سوره ذاريات و هود آخر داستان آمده دليل بر دو تا بودن داستان نيست بلكه وجهش اين است كه در آيات سوره حجر اصلا مساءله آوردن گوساله بريان ذكر نشده تا در اثر نخوردن ملائكه مساءله ترسيدن ابراهيم (عليه السلام ) را ذكر كند به خلاف دو سوره ذاريات و هود، علاوه بر اين ارتباط تام و شديدى كه بين اجزاى داستان برقرار است خود دليل و مجوزى است براى اينكه بعضى از قسمتهاى داستان در جايى و در زمانى ، جلوتر و در جايى و زمانى ديگر عقب تر ذكر شود همچنانكه انكار ابراهيم در آيات سوره ذاريات در اول قصه بعد از سلام دادن ملائكه آمده و در سوره هود در وسط داستان يعنى بعد از غذا نخوردن ملائكه ذكر شده ، و در نظم قرآنى اينگونه تقديم و تاخيرها بسيار است.
و اما اين كه مسأله ترسيدن ابراهيم «عليه السلام» در آيات سوره «حجر»، اول داستان و در آيات سوره «ذاريات» و «هود»، آخر داستان آمده، دليل بر دو تا بودن داستان نيست، بلكه وجهش اين است كه: در آيات سوره «حجر»، اصلا مسأله آوردن گوساله بريان ذكر نشده، تا در اثر نخوردن ملائكه، مسأله ترسيدن ابراهيم «عليه السلام» را ذكر كند. به خلاف دو سوره «ذاريات» و «هود».
 
علاوه بر اين، ارتباط تامّ و شديدى كه بين اجزاى داستان برقرار است، خود دليل و مجوّزى است براى اين كه بعضى از قسمت هاى داستان، در جايى و در زمانى، جلوتر و در جايى و زمانى ديگر، عقب تر ذكر شود، همچنان كه انكار ابراهيم در آيات سوره «ذاريات»، در اول قصه بعد از سلام دادن ملائكه آمده، و در سوره «هود»، در وسط داستان، يعنى بعد از غذا نخوردن ملائكه ذكر شده، و در نظم قرآنى، اين گونه تقديم و تأخيرها، بسيار است.
 
از اين هم كه بگذريم، آيات سوره «هود»، صريح در اين است كه: بشارت، مربوط به ولادت اسحاق و يعقوب بوده. چون نام آن دو بزرگوار را برده و همين آيات است كه می گويد: ابراهيم، درباره سرنوشت شوم قوم لوط مجادله كرد، و اين مطلب را در سياقى آورده كه هيچ شكى باقى نمى گذارد در اين كه جريان مربوط به قبل از هلاكت قوم لوط است، و لازمۀ اين دو مطلب، اين است كه بشارت به ولادت اسحاق، قبل از هلاكت قوم لوط واقع شده باشد.
 
و باز از اين هم كه بگذريم، همه نويسندگان تاريخ اتفاق، دارند بر اين كه: ولادت اسماعيل، قبل از ولادت اسحاق و يعقوب بوده و آن جناب، از اسحاق بزرگتر بوده، و بين ولادت او و اين، سال هايى فاصله شده، و اگر بشارتى كه قبل از هلاكت قوم لوط واقع شده، بشارت به ولادت اسماعيل باشد، ديگر نمى تواند بعد از هلاكت قوم لوط، بشارتى ديگر به ولادت اسحاق صورت بگيرد.  


از اين هم كه بگذريم آيات سوره هود صريح در اين است كه بشارت ، مربوط به ولادت اسحاق و يعقوب بوده چون نام آن دو بزرگوار را برده و همين آيات است كه ميگويد: ابراهيم درباره سرنوشت شوم قوم لوط مجادله كرد، و اين مطلب را در سياقى آورده كه هيچ شكى باقى نمى گذارد در اينكه جريان مربوط به قبل از هلاكت قوم لوط است ، و لازمه اين دو مطلب اين است كه بشارت به ولادت اسحاق قبل از هلاكت قوم لوط واقع شده باشد.
زيرا در اين صورت، فاصله بين دو بشارت، يك روز و دو روز خواهد بود. مگر اين كه بگويى بله ممكن است همين طور باشد، ولى اسحاق چند سال بعد متولد شده باشد. چون بشارت بيش از اين دلالت ندارد كه چنين امر خيرى پيش خواهد آمد و يا چنين و چنان خواهد شد، و اما اين كه در چه زمانى واقع مى شود، «بُشرَى»، از آن ساكت است.


و باز از اين هم كه بگذريم همه نويسندگان تاريخ اتفاق دارند بر اينكه ولادت اسماعيل قبل از ولادت اسحاق و يعقوب بوده و آن جناب از اسحاق بزرگتر بوده و بين ولادت او و اين ، سالهايى فاصله شده و اگر بشارتى كه قبل از هلاكت قوم لوط واقع شده بشارت به ولادت اسماعيل باشد ديگر نمى تواند بعد از هلاكت قوم لوط بشارتى ديگر به ولادت اسحاق صورت بگيرد زيرا در اين صورت فاصله بين دو بشارت ، يك روز و دو روز خواهد بود مگر اينكه بگويى بله ممكن است همينطور باشد ولى اسحاق چند سال بعد متولد شده باشد چون بشارت بيش از اين دلالت ندارد كه چنين امر خيرى پيش خواهد آمد و يا چنين و چنان خواهد شد و اما اينكه در چه زمانى واقع مى شود بشرى از آن ساكت است.
'''* دوم اين كه:'''


دوم : اينكه اصلا در اين داستانها سخنى از بشارت به ولادت اسماعيل در ميان آمده يا نه ؟ حق مطلب اين است كه بشرائى كه در اول آيات سوره صافات آمده تنها بشارت به ولادت اسماعيل است و اين غير آن بشارتى است كه در ذيل آن آيات آمده كه صريحا نام اسحاق در آن برده شده ، دليل بر اين معنا هم سياق آيات ذيل جمله «'''فبشرناه بغلام حليم '''» است كه بعد از اين بشارت مساءله رويا و ذبح فرزند و مطالبى ديگر را آورده ناگهان در آخر مى فرمايد: «'''و بشرناه باسحق نبيا من الصالحين '''» و اين سياق جاى شك باقى نمى گذارد كه منظور از غلام حليمى كه در اول آيات به ولادتش بشارت داده غير اسحاقى است كه بار دوم ولادتش را مژده داده است.
اصلا در اين داستان ها، سخنى از بشارت به ولادت اسماعيل در ميان آمده، يا نه؟ حق مطلب، اين است كه:
 
بُشرائى كه در اول آيات سوره «صافات» آمده، تنها بشارت به ولادت اسماعيل است و اين، غير آن بشارتى است كه در ذيل آن آيات آمده، كه صريحا نام اسحاق در آن برده شده. دليل بر اين معنا هم، سياق آيات ذيل جملۀ «فَبَشَّرنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيم» است، كه بعد از اين بشارت، مسأله رؤيا و ذبح فرزند و مطالبى ديگر را آورده، ناگهان در آخر مى فرمايد: «وَ بَشَّرنَاهُ بِإسحَاقَ نَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِين»، و اين سياق، جاى شك باقى نمى گذارد كه منظور از غلام حليمى كه در اول آيات به ولادتش بشارت داده، غير اسحاقى است كه بار دوم، ولادتش را مژده داده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۱ </center>
طبرى در تاريخ خود ميگويد: منظور از بشارت اولى مانند بشارت دومى در اين سوره بشارت به ولادت اسحاق است ، همچنانكه در ساير سوره ها همين منظور است . ولى از نظر ما اين سخن درست نيست و ما در جلد هفتم اين كتاب در ضمن داستانهاى ابراهيم (عليه السلام ) بحثى در اين معنا گذرانديم.
طبرى در تاريخ خود می گويد: منظور از بشارت اولى، مانند بشارت دومى در اين سوره، بشارت به ولادت اسحاق است، همچنان كه در ساير سوره ها، همين منظور است. ولى از نظر ما، اين سخن درست نيست و ما در جلد هفتم اين كتاب، در ضمن داستان هاى ابراهيم «عليه السلام»، بحثى در اين معنا گذرانديم.


سوم - بحث توراتى اين قصه و تطبيق داستان قرآن با داستانى است كه تورات در اين باره آورده البته توراتى كه فعلا در دست هست كه ان شاء اللّه اين تطبيق در ذيل آيات بعدى آنجا كه پيرامون داستان لوط بحث مى كنيم از نظر خواننده خواهد گذشت.
'''* سوم:'''
 
بحث توراتى اين قصه و تطبيق داستان قرآن با داستانى است كه تورات در اين باره آورده، البته توراتى كه فعلا در دست هست، كه إن شاء اللّه، اين تطبيق در ذيل آيات بعدى، آن جا كه پيرامون داستان لوط بحث مى كنيم، از نظر خواننده خواهد گذشت.
<span id='link332'><span>
<span id='link332'><span>


چهارم - «بحثى پيرامون اين داستان از اين جهت كه جدال ابراهيم با ملائكه و تعبيرى به مثل «يجادلنا فى قوم لوط» و پاسخى از ملائكه به وى به مثل «يا ابراهيم اعرض عن هذا» چه معنا دارد، آن هم از ابراهيمى كه در سابق گفتي ، سياق آيات و مخصوصا جمله «ان ابراهيم لحليم اواه منيب» جز به خير از آن جناب ياد نكرده و چنين بزرگوارى چطور با ملائكه جدال مى كند پاسخ اين سوال اين است كه جدال آن جناب جز به انگيزه نجات بندگان خدا نبوده به اين اميد وساطت كرده كه شايد بعدها به راه خدا بيايند و به سوى اين راه هدايت شوند.
'''* چهارم:'''
 
بحثى پيرامون اين داستان، از اين جهت كه جدال ابراهيم با ملائكه و تعبيرى به مثل «يُجَادِلُنَا فِى قَومِ لُوط» و پاسخى از ملائكه به وى، به مثل: «يَا إبرَاهِيمُ أعرِض عَن هَذَا» چه معنا دارد، آن هم از ابراهيمى كه در سابق گفتي، سياق آيات و مخصوصا جملۀ «إنّ إبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أوّاهٌ مُنِيبٌ»، جز به خير از آن جناب ياد نكرده، و چنين بزرگوارى، چطور با ملائكه جدال مى كند؟
 
پاسخ اين سؤال، اين است كه: جدال آن جناب، جز به انگيزه نجات بندگان خدا نبوده، به اين اميد وساطت كرده كه شايد بعدها به راه خدا بيايند و به سوى اين راه هدايت شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۲ </center>
<span id='link333'><span>
<span id='link333'><span>
۱۶٬۸۸۰

ویرایش