گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۷۹: خط ۱۷۹:
<span id='link322'><span>
<span id='link322'><span>


==انتساب ترس به ابراهيم «ع»، با عصمت آن حضرت منافات ندارد==
==انتساب ترس به ابراهيم «ع»، با عصمت آن جناب، منافات ندارد==
در اين جا، ممكن است كسى فكر كند كه نسبت دادن احساس ترس به ابراهيم «عليه السلام»، با مقام نبوت آن جناب منافات دارد. زيرا داشتن نبوت، ملازم با داشتن عصمت از معصيت و رذائل اخلاقى است، كه يكى از آن رذائل، ترس است، ليكن چنين نيست، و دادن چنين نسبتى به آن جناب، با مقام نبوت منافات ندارد.  
در اين جا، ممكن است كسى فكر كند كه نسبت دادن احساس ترس به ابراهيم «عليه السلام»، با مقام نبوت آن جناب منافات دارد. زيرا داشتن نبوت، ملازم با داشتن عصمت از معصيت و رذائل اخلاقى است، كه يكى از آن رذائل، ترس است، ليكن چنين نيست، و دادن چنين نسبتى به آن جناب، با مقام نبوت منافات ندارد.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۸۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۸۰ </center>
خط ۱۸۵: خط ۱۸۵:
زيرا مطلق «خوف» كه عبارت است از تأثّر نفس بعد از مشاهده مكروهى كه او را وا مى دارد تا از آن محذور احتراز جسته و بدون درنگ در مقام دفع آن برآيد، از رذايل نيست، بلكه وقتى رذيله مى شود كه باعث از بين رفتن مقاومت نفس شود و در آدمى، حالت گيجى و نفهمى پديد آورد. يعنى نفهمد كه چه بايد بكند و به دنبال اين نفهمى، اضطراب و سپس غفلت از دفع مكروه بياورد.  
زيرا مطلق «خوف» كه عبارت است از تأثّر نفس بعد از مشاهده مكروهى كه او را وا مى دارد تا از آن محذور احتراز جسته و بدون درنگ در مقام دفع آن برآيد، از رذايل نيست، بلكه وقتى رذيله مى شود كه باعث از بين رفتن مقاومت نفس شود و در آدمى، حالت گيجى و نفهمى پديد آورد. يعنى نفهمد كه چه بايد بكند و به دنبال اين نفهمى، اضطراب و سپس غفلت از دفع مكروه بياورد.  


اين قسم خوف را «جُبن»، و به فارسى «ترس» می گويند، كه خود يكى از رذائل است. در مقابل اين حالت، حالت تهور است و آن، اين است كه: هيچ صحنه اى، انسان را دلواپس نكند، كه اين جزو فضائل نيست، تا بگوييم انبياء بايد چنين باشند.
اين قسم خوف را «جُبن»، و به فارسى «ترس» می گويند، كه خود يكى از رذائل است. در مقابل اين حالت، حالت «تهوّر» است و آن، اين است كه: هيچ صحنه اى، انسان را دلواپس نكند، كه اين جزو فضائل نيست، تا بگوييم انبياء بايد چنين باشند.


اگر چنين بود، خداى تعالى اصلا اين حالت را در انسان پديد نمى آورد، كه هنگام مشاهده مكروه و شر، دلواپس گردد و هنگام مشاهده محبوب و خير، حالت شوق و ميل و حب و امثال آن در او پديد آيد. و اگر خداى تعالى، اين حالات نفسانى را آفريده، حتما غرضى از آن داشته و آن، عبارت است از: جلب خير و نفع، و دفع شر و ضرر، و اين، چيزى است كه همه انواع موجودات بى شمار بر آن مفطور و خلق شده اند، و نظام عام عالَمى بر اين فطرت اداره مى شود.
اگر چنين بود، خداى تعالى اصلا اين حالت را در انسان پديد نمى آورد، كه هنگام مشاهده مكروه و شر، دلواپس گردد و هنگام مشاهده محبوب و خير، حالت شوق و ميل و حب و امثال آن در او پديد آيد. و اگر خداى تعالى، اين حالات نفسانى را آفريده، حتما غرضى از آن داشته و آن، عبارت است از: جلب خير و نفع، و دفع شر و ضرر، و اين، چيزى است كه همه انواع موجودات بى شمار بر آن مفطور و خلق شده اند، و نظام عام عالَمى بر اين فطرت اداره مى شود.
۱۶٬۲۶۳

ویرایش