گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
<span id='link219'><span>
<span id='link219'><span>


==گفتگوى برادران : چگونه بدون بنيامين نزد پدر بازگرديم ؟ ==
==گفتگوى برادران: چگونه بدون بنيامين، نزد پدر باز گرديم؟ ==
و ضمير «'''منه '''» در جمله «'''فلما استيئسوا منه '''» به يوسف و احتمالا به برادرش برمى گردد، و معناى آيه اين است : «'''فلما استيئسوا'''» چون برادران يوسف ماءيوس شدند «'''منه '''» از يوسف كه دست از برادرشان برداشته آزادش كند، حتى به اينكه يكى از ايشان را عوض او بازداشت نمايد «'''خلصوا'''» از ميان جماعت به كنارى خلوت رفتند، «'''نجيا'''» و به نجوى و سخنان بيخ گوشى پرداختند، كه چه كنيم آيا نزد پدر بازگرديم با اينكه ميثاقى خدايى از ما گرفته كه فرزندش را بسويش ‍ بازگردانيم و يا آنكه همينجا بمانيم ؟ خوب از ماندن ما چه فايده اى عايد مى شود، چه كنيم ؟.
و ضمير «مِنهُ» در جملۀ «فَلَمَّا استَيئَسُوا مِنهُ» به يوسف و احتمالا به برادرش بر مى گردد، و معناى آيه، اين است:  
 
«فَلَمَّا استَيئَسُوا»: چون برادران يوسف مأيوس شدند «مِنهُ» از يوسف، كه دست از برادرشان برداشته، آزادش كند. حتى به اين كه يكى از ايشان را عوض او باز داشت نمايد، «خَلَصُوا» از ميان جماعت به كنارى خلوت رفتند، «نَجِيّاً» و به نجوا و سخنان بيخ گوشى پرداختند، كه چه كنيم؟ آيا نزد پدر باز گرديم، با اين كه ميثاقى خدايى از ما گرفته كه فرزندش را به سويش باز گردانيم و يا آن كه همين جا بمانيم؟ خوب از ماندن ما چه فايده اى عايد مى شود، چه كنيم؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۲ </center>
«'''قال كبيرهم '''» بزرگ ايشان بقيه را مخاطب قرار داده گفت : «'''الم تعلموا ان اباكم قد اخذ عليكم موثقا من اللّه '''» مگر نمى دانيد كه پدرتان عهدى خدايى از شما گرفت كه بدون فرزندش از سفر برنگرديد چگونه مى توانيد فرزند او را بگذاريد و برگرديد؟ «'''و من قبل '''» و نيز مى دانيد كه قبل از اين واقعه هم «'''ما فرطتم فى يوسف '''» تقصيرى در امر يوسف مرتكب شديد، با پدرتان عهد كرديد كه او را حفاظت و نگهدارى كنيد و صحيح و سالم به او برگردانيد، آنگاه او را در چاه افكنديد، و سپس به كاروانيان فروختيد، و خبر مرگش را براى پدر برده گفتيد: گرگ او را پاره كرده.
«قَالَ كَبِيرُهُم»: بزرگ ايشان بقيه را مخاطب قرار داده، گفت: «ألَم تَعلَمُوا أنَّ أبَاكُم قَد أخَذَ عَلَيكُم مَوثِقاً مِنَ اللّه»: مگر نمى دانيد كه پدرتان، عهدى خدايى از شما گرفت كه بدون فرزندش از سفر برنگرديد، چگونه مى توانيد فرزند او را بگذاريد و برگرديد؟ «وَ مِن قَبلُ» و نيز مى دانيد كه قبل از اين واقعه هم «مَا فَرَّطتُم فِى يُوسُفَ» تقصيرى در امر يوسف مرتكب شديد. با پدرتان عهد كرديد كه او را حفاظت و نگه دارى كنيد و صحيح و سالم به او برگردانيد. آنگاه او را در چاه افكنديد، و سپس به كاروانيان فروختيد، و خبر مرگش را براى پدر برده، گفتيد: گرگ او را پاره كرده.
 
«فَلَن أبرَحَ الأرض» حال كه چنين است، من از اين جا (سرزمين مصر) تكان نمى خورم، «حَتّى يَأذَنَ لِى أبِى» تا پدرم تكليفم را روشن كند، و از عهدى كه از من گرفته، صرف نظر نمايد، و يا آن كه آن قدر مى مانم تا «يَحكُمَ اللّهُ لِى وَ هُوَ خَيرُ الحَاكِمِين» خدا حكم كند.
 
آرى، او بهترين حكم كنندگان است. او راهى پيش پايم بگذارد كه بدان وسيله از اين مضيقه و ناچارى نجاتم دهد. حال يا برادرم را از راهى كه به عقل من نمى رسد، از دست عزيز خلاص كند و يا مرگ مرا برساند، و يا راه هايى ديگر.


«'''فلن ابرح الارض '''» حال كه چنين است من از اينجا (سرزمين مصر) تكان نمى خورم «'''حتى ياذن لى ابى '''» تا پدرم تكليفم را روشن كند، و از عهدى كه از من گرفته صرفنظر نمايد، و يا آنكه آنقدر مى مانم تا «'''يحكم اللّه لى و هو خير الحاكمين '''» خدا حكم كند، آرى او بهترين حكم كنندگان است ، او راهى پيش پايم بگذارد كه بدان وسيله از اين مضيقه و ناچارى نجاتم دهد، حال يا برادرم را از راهى كه به عقل من نمى رسد از دست عزيز خلاص كند و يا مرگ مرا برساند، و يا راههايى ديگر.
و اما مادام كه خدا نجاتم نداده، من رأيم اين است كه در اين جا بمانم. شما به نزد پدر برگرديد...


و اما مادام كه خدا نجاتم نداده من رايم اين است كه در اينجا بمانم ، شما به نزد پدر برگرديد...
يكى از برادران: نزد پدر باز گشته، بگوييد: پسرت دزدى كرد، «وَ مَا شَهِدنَا إلّا بِمَا عَلِمنَا... وَ مَا كُنَّا
يكى از برادران : نزد پدر بازگشته بگوييد پسرت دزدى كرد و «'''ما شهدنا الّا بماعلمنا... و ما كنّا
لِلغَيبِ حَافِظِين».
للغيب حافظين '''»


«'''ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَأَبَانَا إِنَّ ابْنَك سرَقَ وَ مَا شهِدْنَا إِلا بِمَا عَلِمْنَا وَ مَا كنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ'''»:
«'''ارْجِعُوا إِلى أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَك سرَقَ وَ مَا شهِدْنَا إِلّا بِمَا عَلِمْنَا وَ مَا كنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ'''»:


بعضى گفته اند: مراد از جمله «'''و ما شهدنا الا بما علمنا'''» اين است كه ما در اينكه گفتيم پسرت دزدى كرده خود شاهد دزديش نبوده ايم ، تنها به علم خود اين حرف را مى زنيم .
بعضى گفته اند: مراد از جمله «وَ مَا شَهِدنَا إلّا بِمَا عَلِمنَا»، اين است كه ما در اين كه گفتيم پسرت دزدى كرده، خود شاهد دزدی اش نبوده ايم، تنها به علم خود، اين حرف را مى زنيم.


بعضى ديگر گفته اند: ما اگر به عزيز گفتيم حكم دزدى اين است كه دزد برده صاحب مال شود، و اگر چنين شهادتى داديم تنها بخاطر اين بود كه حكم مساله را چنين مى دانستيم ، (نه اينكه بخواهيم عليه برادرمان شهادت داده باشيم ).
بعضى ديگر گفته اند: ما اگر به عزيز گفتيم حكم دزدى اين است كه دزد، بردۀ صاحب مال شود، و اگر چنين شهادتى داديم، تنها به خاطر اين بود كه حكم مسأله را چنين مى دانستيم. (نه اين كه بخواهيم عليه برادرمان شهادت داده باشيم).


بعضى ديگر گفته اند: اين كلام را در پاسخ يعقوب گفته اند، كه او از در مواخذه گفته بود: عزيز مصر از كجا مى دانست حكم دزدى اين است كه دزد برده صاحب مال شود؟ لابد شما به او گفته ايد از اين دو معنا آنكه به سياق آيات نزديك تر است معناى اولى است .
بعضى ديگر گفته اند: اين كلام را در پاسخ يعقوب گفته اند، كه او از درِ مؤاخذه گفته بود: عزيز مصر از كجا مى دانست حكم دزدى اين است كه دزد، بردۀ صاحب مال شود؟ لابد شما به او گفته ايد، از اين دو معنا، آن كه به سياق آيات نزديك تر است، معناى اولى است.


و بعضى در معناى اينكه فرمود: «'''و ما كنا للغيب حافظين '''» گفته اند: يعنى ما هيچ اطلاعى نداشتيم كه پسر تو دزد از كار درمى آيد،
و بعضى در معناى اين كه فرمود: «وَ مَا كُنّا لِلغَيبِ حَافِظِين» گفته اند: يعنى ما هيچ اطلاعى نداشتيم كه پسر تو دزد از كار در مى آيد، و در نتيجه دستگير و برده مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۳ </center>
و در نتيجه دستگير و برده مى شود، براى اينكه ما علم غيب نداشته و به ظاهر حال او اعتماد كرده بوديم ، و گرنه اگر چنين علمى مى داشتيم هرگز او را با خود به سفر نمى برديم ، و با تو چنين عهد و ميثاقى نمى بستيم .
براى اين كه ما علم غيب نداشته و به ظاهر حال او اعتماد كرده بوديم، و گرنه اگر چنين علمى مى داشتيم، هرگز او را با خود به سفر نمى برديم، و با تو چنين عهد و ميثاقى نمى بستيم.


و ليكن حق مطلب اين است كه مراد از به غيب اين است كه او سارق بوده و ما تاكنون نمى دانستيم .
وليكن حق مطلب، اين است كه مراد از به «غيب»، اين است كه او سارق بوده و ما تاكنون نمى دانستيم.
و معناى آيه اين است كه پسرت دزدى كرد و ما در كيفر سرقت جز به آنچه مى دانستيم شهادت نداديم ، و هيچ اطلاعى نداشتيم كه او پيمانه عزيز را دزديده و بزودى دستگير مى شود، و گرنه اگر چنين اطلاعى مى داشتيم در شهادت خود به مساءله كيفر سرقت ، شهادت نمى داديم ، چون چنين گمانى به او نمى برديم .
و معناى آيه، اين است كه: پسرت دزدى كرد و ما در كيفر سرقت، جز به آنچه مى دانستيم، شهادت نداديم، و هيچ اطلاعى نداشتيم كه او پيمانه عزيز را دزديده و به زودى دستگير مى شود، و گرنه اگر چنين اطلاعى مى داشتيم، در شهادت خود به مسأله كيفر سرقت، شهادت نمى داديم. چون چنين گمانى به او نمى برديم.


«'''وَ سئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتى كنَّا فِيهَا وَ الْعِيرَ الَّتى أَقْبَلْنَا فِيهَا وَ إِنَّا لَصادِقُونَ'''»:
«'''وَسئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتى كُنَّا فِيهَا وَ الْعِيرَ الَّتى أَقْبَلْنَا فِيهَا وَ إِنَّا لَصادِقُونَ'''»:


يعنى از همه آن كسانى كه در اين سفر با ما بودند، و يا جريان كار ما را در نزد عزيز ناظر بودند بپرس، تا كمترين شكى برايت باقى نماند، كه ما در امر برادر خود هيچ كوتاهى نكرده ايم ، و عين واقعه همين است كه او مرتكب سرقت شد و در نتيجه بازداشت گرديد.
يعنى: از همه آن كسانى كه در اين سفر با ما بودند، و يا جريان كار ما را در نزد عزيز ناظر بودند، بپرس، تا كمترين شكى برايت باقى نماند، كه ما در امر برادر خود، هيچ كوتاهى نكرده ايم، و عين واقعه همين است كه او مرتكب سرقت شد و در نتيجه بازداشت گرديد.


پس مراد از قريه اى كه در آن بودند على الظاهر همان كشور مصر، و مراد از كاروانى كه به اتفاق آن كاروان نزد پدر آمدند همان قافله ايست كه در آن قافله بوده اند و مردان آن در بيرون آمدنشان از مصر و برگشتن به كنعان همراه ايشان بودند.
پس مراد از قريه اى كه در آن بودند، على الظاهر همان كشور مصر، و مراد از كاروانى كه به اتفاق آن كاروان نزد پدر آمدند، همان قافله ای است كه در آن قافله بوده اند و مردان آن، در بيرون آمدنشان از مصر و برگشتن به كنعان، همراه ايشان بودند.


و به همين جهت دنبال پيشنهاد سؤ ال از اهل مصر و اهل قافله گفتند كه : ما راستگويانيم ، يعنى ما در آنچه به تو گفته و آن چيزى كه برايت آورده و گفتيم كه پسرت دزدى كرده و برده شده راستگو هستيم ، و لذا پيشنهاد مى كنيم كه براى رفع ترديد خودت تحقيق كن .
و به همين جهت، دنبال پيشنهاد سؤال از اهل مصر و اهل قافله گفتند كه: ما راستگويانيم. يعنى ما در آنچه به تو گفته و آن چيزى كه برايت آورده و گفتيم كه پسرت دزدى كرده و برده شده، راستگو هستيم، و لذا پيشنهاد مى كنيم كه براى رفع ترديد، خودت تحقيق كن.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۱۴ </center>
<span id='link221'><span>
<span id='link221'><span>
==آيات ۹۲ - ۸۳، سوره يوسف ==
==آيات ۹۲ - ۸۳، سوره يوسف ==
قَالَ بَلْ سوَّلَت لَكُمْ أَنفُسكُمْ أَمْراً فَصبرٌ جَمِيلٌ عَسى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ(۸۳)
قَالَ بَلْ سوَّلَت لَكُمْ أَنفُسكُمْ أَمْراً فَصبرٌ جَمِيلٌ عَسى اللَّهُ أَن يَأْتِيَنى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكيمُ(۸۳)
۱۶٬۲۶۹

ویرایش