گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳: خط ۳۳:
«'''فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثمَّ استَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ'''»:
«'''فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثمَّ استَخْرَجَهَا مِن وِعَاءِ أَخِيهِ'''»:


حرف «'''فاء'''» كه بر سر جمله آمده مى فهماند كه جمله فرع بر مطالب قبل است ، و معنايش اين است كه : پس آنگاه شروع كرد به تفتيش و بازجويى تا در صورت يافتن پيمانه بر اساس همان حكم ، عمل كند، لذا اول بار و بنه و ظرفهاى ساير برادران را جستجو نمود، زيرا اگر در همان بار اول مستقيما بار و خرجينهاى بنيامين را جستجو مى كرد. برادران مى فهميدند كه نقشه اى در كار بوده ، در نتيجه براى اينكه رد گم كند اول بخرجينهاى ساير برادران پرداخت ، و در آخر پيمانه را از خرجين بنيامين بيرون آورد، و كيفر بر او مستقر گرديد.
حرف «فاء»، كه بر سرِ جمله آمده، مى فهماند كه جمله، فرع بر مطالب قبل است، و معنايش اين است كه:  


«'''كَذَلِك كِدْنَا لِيُوسف مَا كانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فى دِينِ الْمَلِكِ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ ...'''»:
پس آنگاه شروع كرد به تفتيش و بازجويى تا در صورت يافتن پيمانه بر اساس همان حكم، عمل كند. لذا اول بار و بنه و ظرف هاى ساير برادران را جستجو نمود. زيرا اگر در همان بارِ، اول مستقيما بار و خرجين هاى بنيامين را جستجو مى كرد، برادران مى فهميدند كه نقشه اى در كار بوده. در نتيجه براى اين كه رد گُم كند، اول بهخرجين هاى ساير برادران پرداخت و در آخر، پيمانه را از خرجين بنيامين بيرون آورد، و كيفر بر او مستقر گرديد.


كلمه «'''كذلك '''» اشاره است به نقشه اى كه يوسف براى گرفتن و نگهداشتن برادر خود بكار برد، و اگر آنرا كيد ناميد براى اين بود كه برادران از آن نقشه سر در نياورند و اگر مى فهميدند بهيچ وجه به دادن برادر خود بنيامين رضايت نمى دادند، و اين خود كيد است.
«'''كَذَلِك كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فى دِينِ الْمَلِكِ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ ...'''»:


چيزى كه هست اين كيد به الهام خداى سبحان و يا وحى او بوده كه از چه راه برادر خود را باز داشت نمايد و نگهدارد و بهمين جهت خداى تعالى اين نقشه را، هم كيد ناميده و هم به خود نسبت داده و فرمود: «'''كذلك كدنا ليوسف '''».
كلمه «كَذَلِكَ»، اشاره است به نقشه اى كه يوسف براى گرفتن و نگه داشتن برادر خود به كار برد، و اگر آن را «كيد» ناميد، براى اين بود كه برادران از آن نقشه سر در نياورند و اگر مى فهميدند، به هيچ وجه، به دادن برادر خود بنيامين رضايت نمى دادند، و اين خود، «كيد» است.
 
چيزى كه هست، اين «كيد»، به الهام خداى سبحان و يا وحى او بوده، كه از چه راه برادر خود را بازداشت نمايد و نگه دارد و به همين جهت خداى تعالى، اين نقشه را، هم «كيد» ناميده و هم به خود نسبت داده و فرمود: «كَذَلِكَ كِدنَا لِيُوسُفَ». و چنين نيست كه هر كيدى را نتوان به خداوند نسبت داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۰۸ </center>
و چنين نيست كه هر كيدى را نتوان به خداوند نسبت داد، آرى او از كيدى منزه است كه ظلم باشد، و همچنين مكر و اضلال و استدراج و امثال آن را نيز در صورتى كه ظلم شمرده نشوند مى توان به خداوند نسبت داد.
 
آرى، او از كيدى منزه است كه ظلم باشد، و همچنين مكر و اضلال و استدراج و امثال آن را نيز در صورتى كه ظلم شمرده نشوند، مى توان به خداوند نسبت داد.
<span id='link216'><span>
<span id='link216'><span>
و جمله «'''ما كان لياخذ اخاه فى دين الملك الا ان يشاء اللّه '''» بيان علتى است كه باعث اين كيد شد، و آن اين است كه يوسف مى خواست برادر خود را از مراجعت به كنعان بازداشته نزد خود نگهدارد، و اين كار را در دين و سنتى كه در كشور مصر حكمفرما بود نمى توانست بكند، و هيچ راهى بدان نداشت ، زيرا در قانون مصريان حكم سارق اين نبود كه برده صاحب مال شود.


بهمين جهت يوسف به امر خدا اين نقشه را عليه برادران ريخت كه پيمانه را در خرجين بنيامين بگذارد، آنگاه اعلام كند كه شما سارقيد، ايشان انكار كنند و او بگويد حال اگر در خرجين يكى از شما بود كيفرش چه خواهد بود؟ ايشان هم بگويند: كيفر سارق در دين ما اين است كه برده صاحب مال شود، يوسف هم ايشان را با اعتقاد و قانون دينى خودشان مواخذه نمايد.
و جملۀ «مَا كَانَ لِيَأخُذَ أخَاهُ فِى دِينِ المَلِك إلّا أن يَشَاءَ اللّهُ»، بيان علتى است كه باعث اين كيد شد، و آن، اين است كه: يوسف مى خواست برادر خود را از مراجعت به كنعان باز داشته، نزد خود نگه دارد، و اين كار را در دين و سنتى كه در كشور مصر حكمفرما بود، نمى توانست بكند، و هيچ راهى بدان نداشت. زيرا در قانون مصريان، حكم سارق اين نبود كه بردۀ صاحب مال شود.  


و بنابراين صحيح است بگوييم يوسف نمى توانست در دين ملك و كيش مصريان برادر خود را بازداشت كند، مگر در حالى كه خدا بخواهد، و آن حال عبارتست از اينكه آنها با جزايى كه براى خود تعيين كنند مجازات شوند.
به همين جهت، يوسف به امر خدا، اين نقشه را عليه برادران ريخت كه پيمانه را در خرجين بنيامين بگذارد، آنگاه اعلام كند كه شما سارقيد. ايشان انكار كنند و او بگويد حال اگر در خرجين يكى از شما بود، كيفرش چه خواهد بود؟ ايشان هم بگويند: كيفر سارق در دين ما، اين است كه بردۀ صاحب مال شود. يوسف هم، ايشان را با اعتقاد و قانون دينى خودشان مؤاخذه نمايد.


از همينجا روشن مى شود كه استثناء در آيه مفيد اين نكته است كه در دين مصريان مجرم را به قانون جزائى خودشان در صورتى كه جرم دشوار باشد و او هم بدان تن دردهد مؤ اخذه مى كردند، و اين قسم مجازات در بسيارى از سنتهاى قومى و سياست ملوك قديم متداول بود.
بنابراين صحيح است بگوييم: يوسف نمى توانست در دين مَلِك و كيش مصريان، برادر خود را بازداشت كند، مگر در حالى كه خدا بخواهد، و آن حال، عبارت است از اين كه آن ها با جزايى كه براى خود تعيين كنند، مجازات شوند.


معناى جمله «'''فوق كل ذى علم '''»
از همين جا روشن مى شود كه استثناء در آيه، مفيد اين نكته است كه در دين مصريان، مجرم را به قانون جزائى خودشان در صورتى كه جرم دشوار باشد و او هم بدان تن در دهد، مؤاخذه مى كردند، و اين قسم مجازات در بسيارى از سنت هاى قومى و سياست ملوك قديم متداول بود.


«'''نرفع درجات من نشاء و فوق كل ذى علم عليم '''» - خداوند در اين جمله بر يوسف منت مى گذارد كه او را بر برادرانش رفعت داد، و اين جمله ، جمله گذشته «'''كذلك كدنا ليوسف '''» را كه آن نيز در مقام امتنان بر يوسف بود بيان مى كند، و در عين حال اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه علم از امورى است كه در يك حد معين متوقف نمى شود، و خلاصه انتها ندارد، بلكه فوق هر صاحب علمى كه فرض شود كسانى هستند كه از او عالم ترند.
«'''نَرفَعُ دَرَجَاتِ مَن نَشَاءُ وَ فَوقَ كُلّ ذِى عِلمٍ عَلِيم '''» - خداوند در اين جمله، بر يوسف منت مى گذارد كه او را بر برادرانش رفعت داد، و اين جمله، جمله گذشته «كَذَلِكَ كِدنَا لِيُوسُفَ» را كه آن نيز در مقام امتنان بر يوسف بود، بيان مى كند، و در عين حال، اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه علم از امورى است كه در يك حد معين متوقف نمى شود، و خلاصه انتها ندارد، بلكه فوق هر صاحب علمى كه فرض شود، كسانى هستند كه از او عالم ترند.


در اينجا بايد دانست كه ظاهر جمله «'''ذى علم '''» اينست كه مقصود از آن علمى است كه عارض بر عالم مى شود و زايد بر ذات او است ، براى اينكه كلمه «'''ذى '''» دلالت بر مصاحبت و مقارنت دارد، نه علم خداى تعالى كه صفت ذات و عين ذات اوست ، زيرا علم خداوند غير محدود است ، آنچنان كه وجودش غير محدود است ، و علم او از حيطه اطلاقات كلامى خارج است .
در اين جا بايد دانست كه ظاهر جملۀ «ذِى عِلمٍ»، اين است كه مقصود از آن، علمى است كه عارض بر عالم مى شود و زايد بر ذات او است. براى اين كه كلمۀ «ذِى» دلالت بر مصاحبت و مقارنت دارد، نه علم خداى تعالى، كه صفت ذات و عين ذات اوست. زيرا علم خداوند غير محدود است، آن چنان كه وجودش غير محدود است، و علم او، از حيطه اطلاقات كلامى خارج است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۰۹ </center>
علاوه بر اين جمله «'''و فوق كل ذى علم عليم '''» وقتى صادق است كه بتوان فرض فوقيت كرد، و خداى سبحان عليمى است كه فوق و تحت و وراء براى وجودش نيست ، و ذاتش حد و نهايت ندارد.
علاوه بر اين، جملۀ «وَ فَوقَ كُلَّ ذِى عِلمٍ عَلِيم» وقتى صادق است كه بتوان فرض فوقيت كرد، و خداى سبحان، عليمى است كه فوق و تحت و وراء براى وجودش نيست، و ذاتش حد و نهايت ندارد.
البته احتمال هم دارد كه جمله مذكور اشاره به اين باشد كه خداى تعالى فوق هر صاحب علمى است ، و مراد از عليم را خداى سبحان بگيريم ، و در جواب اينكه پس چرا عليم را نكره و بدون الف و لام آورد بگوييم : براى اين بود كه از باب تعظيم زبان را از تعريف او نگهدارد.
 
البته احتمال هم دارد كه جملۀ مذكور، اشاره به اين باشد كه خداى تعالى، فوق هر صاحب علمى است، و مراد از «عليم» را خداى سبحان بگيريم، و در جواب اين كه پس چرا «عليم» را نكره و بدون الف و لام آورد، بگوييم: براى اين بود كه از باب تعظيم زبان را از تعريف او نگه دارد.
<span id='link218'><span>
<span id='link218'><span>


۱۶٬۲۶۳

ویرایش