گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۸: خط ۶۸:


==روايتى جعلى از اميرالمؤمنين (ع) در اين باره==
==روايتى جعلى از اميرالمؤمنين (ع) در اين باره==
و در الدّرالمنثور است كه ابونعيم در كتاب حليه از على بن ابى طالب (عليه السّلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «'''و لقد همت به و هم بها'''» فرموده : زليخا به يوسف طمع كرد، و يوسف هم به وى طمع كرد. و از طمع او يكى اين بود كه تصميم گرفت بند زير جامه را باز كند، در همين موقع زليخا برخاست و بتى را كه در گوشه منزلش بود و با در و ياقوت آرايش شده بود با پارچه سفيدى پوشاند تا بين بت و خودش حائلى باشد.
و در الدّرالمنثور است كه ابونعيم، در كتاب حليه، از على بن ابى طالب «عليه السّلام» روايت كرده كه در تفسير آيه «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» فرموده:  


يوسف گفت : چكار مى كنى . گفت شرم دارم كه مرا در اين حال ببيند. يوسف گفت : تو از يك بتى كه نه مى خورد و نه مى آشامد شرم مى كنى و من از خداى خودم كه شاهد و ناظر عمل هر كس است شرم نداشته باشم ؟ آنگاه گفت : ابدا به آرزوى خودت از من نخواهى رسيد. و اين بود آن برهانى كه ديد.
زليخا به يوسف طمع كرد، و يوسف هم به وى طمع كرد. و از طمع او، يكى اين بود كه تصميم گرفت بند زير جامه را باز كند. در همين موقع زليخا برخاست و بتى را كه در گوشه منزلش بود و با دُرّ و ياقوت آرايش شده بود، با پارچه سفيدى پوشاند، تا بين بت و خودش حائلى باشد.  


مؤلف : اين روايت از جعليات است ، و چگونه ممكن است على بن ابى طالب (عليه السلام ) چنين فرمايشى كرده باشد؟ با اينكه كلمات او و ساير ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) پر است از مساءله عصمت انبياء و مذهب اين امامان در اين باره معروف است.
يوسف گفت: چه كار مى كنى؟ گفت: شرم دارم كه مرا در اين حال ببيند. يوسف گفت: تو از يك بتى كه نه مى خورد و نه مى آشامد، شرم مى كنى و من از خداى خودم، كه شاهد و ناظر عمل هر كس است، شرم نداشته باشم؟ آنگاه گفت: ابدا به آرزوى خودت از من نخواهى رسيد. و اين بود آن برهانى كه ديد.


علاوه بر اين ، پوشاندن بت از طرف زليخا و انتقال يوسف به مطلبى كه عمل زليخا يادآوريش كرد برهانى نيست كه خداوند آن را رويت برهان بنامد، و هر چند كه اين مضمون در رواياتى از طرق اهل بيت (عليهم السلام) نيز آمده ، و ليكن آنها هم به خاطر اينكه اخبارى آحاد هستند قابل اعتماد نيستند، مگر اينكه بگوييم زليخا برخاسته و روى بتى كه در آن اطاق بوده پوشانيده ، و اين عمل باعث شده كه يوسف آيت توحيد را مشاهده كرده باشد آنچنان كه پرده ها از ميان او و ساحت كبرياى خداوند برداشته و وى برهانى ديده باشد كه با ديدن آن از هر سوء و فحشايى مصون شده است . همچنانكه قبلا هم همينطور بود و به همين جهت خداوند درباره اش فرموده :
مؤلف: اين روايت، از جعليات است، و چگونه ممكن است على بن ابى طالب «عليه السلام»، چنين فرمايشى كرده باشد؟ با اين كه كلمات او و ساير ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، پُر است از مسأله عصمت انبياء و مذهب اين امامان، در اين باره معروف است.
 
علاوه بر اين، پوشاندن بت از طرف زليخا و انتقال يوسف به مطلبى كه عمل زليخا يادآوری اش كرد، برهانى نيست كه خداوند آن را رؤيت برهان بنامد، و هرچند كه اين مضمون در رواياتى از طرق اهل بيت «عليهم السلام» نيز آمده، وليكن آن ها هم به خاطر اين كه اخبارى آحاد هستند، قابل اعتماد نيستند.
 
مگر اين كه بگوييم: زليخا برخاسته و روى بتى كه در آن اتاق بوده، پوشانيده، و اين عمل باعث شده كه يوسف آيت توحيد را مشاهده كرده باشد، آن چنان كه پرده ها از ميان او و ساحت كبرياى خداوند برداشته و وى برهانى ديده باشد كه با ديدن آن، از هر سوء و فحشايى مصون شده است. همچنان كه قبلا هم همين طور بود و به همين جهت خداوند درباره اش فرموده:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۸ </center>
«'''انه من عبادنا المخلصين '''» و اين احتمال بعيد نيست ، و اگر روايات نظير فوق معتبر و صحيح باشد مى بايستى همين معنا منظور آنها باشد.
«إنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلَصِين»، و اين احتمال بعيد نيست، و اگر روايات نظير فوق معتبر و صحيح باشد، مى بايستى همين معنا منظور آن ها باشد.
<span id='link162'><span>
<span id='link162'><span>
و نيز در همان كتاب آمده كه : ابو الشيخ از ابن عباس روايت كرده كه گفت : يوسف (عليه السّلام )، سه بار دچار لغزش شد، يكى آنجا كه قصد زليخا را كرد، و در نتيجه به زندان افتاد، و يكى آنجا كه به رفيق زندانش گفت «'''مرا نزد اربابت يادآورى كن '''» و در نتيجه به كفاره اينكه ياد پروردگارش را فراموش كرد مدت زندانش طولانى تر شد، و يكى آنجا كه نسبت دزدى به برادرانش داد و گفت : «'''انكم لسارقون'''» و آنها هم در جوابش گفتند: «'''ان يسرق فقد سرق اخ له من قبل '''».


مؤلف : اين روايت مخالف صريح قرآن است كه مقام اجتباء و اخلاص را به يوسف نسبت داده ، كسى كه چنين مقامى را داراست و خداوند او را خالص براى خود كرده و شيطان در او راه ندارد. آرى ، چگونه تصوّر مى شود كه خداوند كسى را كه تصميم بر زشت ترين گناهان كرده و شيطان ياد پروردگارش را از دلش بيرون برده ، و او در سخنانش دروغ گفته و خداوند هم به خاطر همين جرائم به زندانش افكنده و دوباره مدت زندانش را طولانى تر كرده صديق بنامد، و از بندگان مخلص و نيكوكارش بخواند، و بفرمايد كه «'''ما به او حكم و علم داديم و او را براى خود برگزيديم ، و نعمت خود را بر او تمام كرديم ؟'''».
و نيز در همان كتاب آمده كه: ابو الشيخ، از ابن عباس روايت كرده كه گفت:
 
يوسف «عليه السّلام»، سه بار دچار لغزش شد. يكى آن جا كه قصد زليخا را كرد، و در نتيجه به زندان افتاد، و يكى آن جا كه به رفيق زندانش گفت: «مرا نزد اربابت يادآورى كن»، و در نتيجه به كفاره اين كه ياد پروردگارش را فراموش كرد، مدت زندانش طولانى تر شد. و يكى آن جا كه نسبت دزدى به برادرانش داد و گفت: «إنَّكُم لَسَارِقُونَ»، و آن ها هم در جوابش گفتند: «إن يَسرِق فَقَد سَرَقَ أخٌ لَهُ مِن قَبلُ».
 
مؤلف: اين روايت، مخالف صريح قرآن است كه مقام اجتباء و اخلاص را به يوسف نسبت داده. كسى كه چنين مقامى را داراست و خداوند او را خالص براى خود كرده و شيطان در او راه ندارد.  


و از اين قبيل روايات زياد است كه الدر المنثور آنها را نقل كرده ، و ما پاره اى از آنها را در آنجا كه آيات را بيان مى كرديم نقل نموديم ، و به هيچ يك آنها اعتمادى نيست.
آرى، چگونه تصوّر مى شود كه خداوند كسى را كه تصميم بر زشت ترين گناهان كرده و شيطان ياد پروردگارش را از دلش بيرون برده، و او در سخنانش دروغ گفته و خداوند هم به خاطر همين جرائم، به زندانش افكنده و دوباره مدت زندانش را طولانى تر كرده، «صديق» بنامد، و از بندگان مُخلَص و نيكوكارش بخواند، و بفرمايد كه: «ما به او حكم و علم داديم و او را براى خود برگزيديم، و نعمت خود را بر او تمام كرديم»؟


و نيز آورده كه احمد و ابن جرير و بيهقى در كتاب «'''دلائل '''» از ابن عباس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند كه فرمود: چهار نفر به زبان آمدند با اينكه طفل صغير بودند: ۱ - پسر آرايشگر دختر فرعون ۲ - آن طفلى كه به نفع يوسف شهادت داد ۳ - صاحب جريح ۴ - عيسى بن مريم.
و از اين قبيل روايات زياد است كه الدر المنثور آن ها را نقل كرده، و ما پاره اى از آن ها را در آن جا كه آيات را بيان مى كرديم، نقل نموديم، و به هيچ يك آن ها اعتمادى نيست.


و در تفسير قمى آمده كه در روايت ابى الجارود در تفسير «'''قد شغفها حبا'''» فرموده : محبت يوسف زليخا را در پرده كرد و از مردم پوشيده اش ‍ ساخت ، بطورى كه غير از يوسف چيز ديگرى نمى فهميد. و «'''حجاب '''» به معناى «'''شغاف '''» و «'''شغاف '''» به معناى «'''حجاب '''» قلب است .
و نيز آورده كه احمد و ابن جرير و بيهقى، در كتاب «دلائل»، از ابن عباس، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده اند كه فرمود: چهار نفر به زبان آمدند، با اين كه طفل صغير بودند: ۱ - پسر آرايشگر دختر فرعون. ۲ - آن طفلى كه به نفع يوسف شهادت داد. ۳ - صاحب جريح. ۴ - عيسى بن مريم.
 
و در تفسير قمى آمده كه در روايت ابى الجارود، در تفسير «قَد شَغَفَهَا حُبّاً» فرموده: محبت يوسف زليخا را در پرده كرد و از مردم پوشيده اش ساخت، به طورى كه غير از يوسف چيز ديگرى نمى فهميد. و «حجاب»، به معناى «شغاف»، و «شغاف» به معناى «حجاب» قلب است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۲۹ </center>
و نيز در همان كتاب در ضمن داستان دعوت كردن از زنان مصر و بريدن دستهاى ايشان فرموده : يوسف آن روز را به شب نرسانيده بود كه از طرف يك يك از زنان كه وى را ديده بودند دعوت رسيد و او را به سوى خود خواندند.  
و نيز، در همان كتاب، در ضمن داستان دعوت كردن از زنان مصر و بريدن دست هاى ايشان فرموده: يوسف آن روز را به شب نرسانيده بود كه از طرف يك يك از زنان كه وى را ديده بودند، دعوت رسيد و او را به سوى خود خواندند.  


يوسف آن روز بسيار ناراحت شد، و عرض كرد: پروردگارا! زندان را دوست تر مى دارم از آنچه كه اينان مرا بدان دعوت مى كنند، و اگر تو كيد ايشان را از من نگردانى من نيز به آنان متمايل مى شوم و از جاهلان مى گردم . خداوند هم دعايش را مستجاب نمود و كيد ايشان را از وى بگردانيد...
يوسف آن روز بسيار ناراحت شد، و عرض كرد: پروردگارا! زندان را دوست تر مى دارم از آنچه كه اينان مرا بدان دعوت مى كنند، و اگر تو كيد ايشان را از من نگردانى، من نيز به آنان متمايل مى شوم و از جاهلان مى گردم. خداوند هم دعايش را مستجاب نمود و كيد ايشان را از وى بگردانيد...
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۳۰ </center>
<span id='link163'><span>
<span id='link163'><span>
==آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف ==
==آيات ۴۲ - ۳۵، سوره يوسف ==
ثُمَّ بَدَا لهَُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الاَيَتِ لَيَسجُنُنَّهُ حَتى حِينٍ(۳۵)
ثُمَّ بَدَا لهَُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الاَيَتِ لَيَسجُنُنَّهُ حَتى حِينٍ(۳۵)
۱۷٬۰۵۲

ویرایش