۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
<center> «'''بیان آيات'''» </center> | <center> «'''بیان آيات'''» </center> | ||
غرض اين | غرض اين سوره، بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بنده اش دارد، البته آن بنده اش كه ايمان خود را خالص، و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز به سوى او به هيچ سوى ديگرى توجّه نداشته باشد. | ||
آرى، چنين بنده اى را خداوند خودش عهده دار امورش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مى كند، و راه نزديك شدنش را هموار، و از جام محبّت سرشارش مى كند، آن چنان كه او را خالص براى خود مى سازد و به زندگى الهى خود زنده اش مى كند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مى كند هر چند حوادث او را خوار بخواهند، عزيزش مى كند هر چند نوائب و ناملايمات روزگار او را به سوى ذلّت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۹۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۹۹ </center> | ||
خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف تاءمين نموده و در هيچ سوره اى از قرآن كريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطور مفصل و از اول تا به آخر نيامده. علاوه، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان ديگرى هم نيامده ، و سوره اى است مخصوص به يوسف «عليه السّلام». | خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف تاءمين نموده و در هيچ سوره اى از قرآن كريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطور مفصل و از اول تا به آخر نيامده. علاوه، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان ديگرى هم نيامده ، و سوره اى است مخصوص به يوسف «عليه السّلام». | ||
آرى، يوسف بنده اى بود خالص در بندگى ، و خداوند او را براى خود خالص كرده بود، و به عزّت خود عزيزش ساخته بود با اينكه تمامى اسباب بر ذلّت و خواريش اجتماع كرد و او را در مهلكه ها انداخت ، و خداوند او را از همان راهى كه به سوى هلاكتش مى كشان يد به سوى زندگى و حياتش مى برد. | |||
برادرانش بر او حسد بردند و او را در چاه دور افتاده اى افكندند، و سپس | برادرانش بر او حسد بردند و او را در چاه دور افتاده اى افكندند، و سپس به پول ناچيزى فروخته، و خريداران او را به مصر بردند و در آن جا به خانه سلطنت و عزّت راه يافت. آن كس كه در آن خانه ملكه بود، با وى بناى مراوده را گذاشت و او را نزد عزيز مصر متّهم ساخت، و چيزى نگذشت كه خودش نزد زنان اعيان و اشراف مصر اقرار به پاكى و برائت وى كرد. دوباره اتهام خود را دنبال نموده او را به زندان انداخت، و همين سبب شد كه يوسف مقرّب درگاه سلطان گردد. و نيز همان پيراهن خون آلودش كه باعث نابينايى پدرش يعقوب شد، همان پيراهن در آخر باعث بينايى او گرديد، و به همين قياس تمامى حوادث تلخ وسيله ترقى او گشته ، به نفع او تمام شد. | ||
و كوتاه | و كوتاه سخن: هر پيشامدى كه در طريق تكامل او سدّ راهش مى شد خداوند عين همان پيشامد را وسيله رشد و پخته شدن او و باعث موفّقيّت و رسيدن به هدفش قرار داد، و همواره خدا او را از حالى به حالى مى داد تا آن جا كه او را ملك و حكمت ارزانى داشته او را برگزيد، و تأويل احاديث را به او بياموخت ، و نعمت خود را بر او تمام نمود، همانطورى كه پدرش به او وعده داده بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۰۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۰۰ </center> | ||
خداوند داستان آن جناب را از خوابى كه در ابتداى امر و در كودكى در دامن پدر ديده بود آغاز نمود. آرى، | خداوند داستان آن جناب را از خوابى كه در ابتداى امر و در كودكى در دامن پدر ديده بود آغاز نمود. آرى، رؤياى او از بشارت هاى غيبى بود كه بعدها آن را خارجيّت داده، و با تربيت الهى كه مخصوص يوسف بود كلمه او را كامل گردانيد. | ||
آرى، سنّت خداى تعالى درباره اوليائش همين بوده كه هر يك از ايشان را در تحت تربيّت خاصى پرورش دهد | آرى، سنّت خداى تعالى درباره اوليائش همين بوده كه هر يك از ايشان را در تحت تربيّت خاصى پرورش دهد همچنان كه فرموده: «ألَا إنّ أولِيَاءَ اللّه لَا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لَا هُم يَحزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا تَتَّقُونَ لَهُمُ البُشرَى فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا وَ فِى الآخِرَةِ لَا تَبدِيلَ لكلِمَاتِ اللّه ذَلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظِيم». | ||
و در جمله اى كه بعد از رؤياى يوسف و تعبير پدرش آورده و فرموده: | و در جمله اى كه بعد از رؤياى يوسف و تعبير پدرش آورده و فرموده: «لَقَد كَانَ فِى يُوسُفَ وَ إخوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِين»، إشعار به اين معنا دارد كه گويا اشخاصى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» داستان يوسف و يا مطلبى را سؤال كرده بودند كه با اين داستان ارتباط داشته، و اين اشعار مويّد آن رواياتى است كه مى گويد قومى از يهود، مشركان مكه را وادار كردند تا نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شده از سبب انتقال بنى اسرائيل به مصر پرسش كنند - چون بنى اسرائيل فرزندان يعقوب بودند كه خود ساكن سرزمين شام بودند - مشركان هم اين سؤال را در ميان نهادند، و در جوابشان اين سوره نازل شد. | ||
بنابراين، غرض اين سوره، بيان داستان يوسف «عليه السلام» و داستان آل يعقوب است. خداوند با بيان اين داستان غرض عالى از آن را استخراج كرده است و آن مسأله ولايت خداى تعالى نسبت به بندگان مخلص است كه در ابتداء و خاتمه اين سوره، به طور چشمگيرى منعكس است. | |||
و اين سوره | و اين سوره به طوری كه از سياق آيات آن بر مى آيد، در مكه نازل شده، و اين كه در بعضى از روايات منقوله از ابن عباس آمده كه «چهار آيه آن، يعنى سه آيه اول و آيه «لَقَد كَانَ فِى يُوسُفَ وَ إخوَتِهِ آيَاتٌ لِلسَّائِلِين» در مدينه نازل شده صحيح نيست، زيرا با وحدت سياقى كه در آيات اين سوره است منافات دارد. | ||
«'''الر تِلْك | «'''الر تِلْك آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ'''»: | ||
اشاره با | اشاره با «تلك» كه مخصوص اشاره به دور است به منظور تعظیم مشارٌ اليه (آيات) آمده، و ظاهرا مقصود از «كتاب مبين»، همين قرآنى است كه مى خوانيم چون اين قرآن هم خودش واضح و روشن است و هم روشن كننده معارفى الهى و حقايقى است كه متضمن مبدأ و معاد است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۰۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۰۱ </center> | ||
و اگر در اين | و اگر در اين آيه، كتاب را به وصف «مبين» و در اول سوره «يونس»، به وصف «حكيم» توصيف كرده، و در آن جا فرموده: «تِلكَ آيَاتُ الكِتَابِ الحَكِيم»، براى اين است كه اين سوره، درباره داستان آل يعقوب و بيان آن نازل شده، و كلمه «مبين»، به معناى بيان كننده است. احتمال هم دارد كه مقصود از آن قرآن نباشد، بلكه لوح محفوظ بوده باشد. | ||
«'''إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ'''»: | «'''إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ'''»: | ||
ضمير | ضمير «أنزَلنَاهُ» به كتاب برمى گردد، چون كتاب مشتمل است بر آیات الهى و معارف حقيقى. و انزال كتاب به صورت قرآن و عربى بدين معنا است كه آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربى درآورديم، و آن را الفاظى خواندنى مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار داديم، همچنان كه در آيه ديگرى در اين باره فرموده: «إنَّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ وَ إنَّهُ فِى أُمّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكیمٌ». | ||
و جمله | و جمله «لَعَلَّكُم تَعقِلُونَ» از قبيل توسعه خطاب و عموميّت دادن به آن است. زيرا سوره با خطاب به شخص رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» افتتاح شده و فرموده: «تِلكَ آيَاتُ الكِتَاب»، و بعدا هم باز خطاب به شخص ايشان مى شود و مى فرمايد: «نَحنُ نَقُصُّ عليك». | ||
<span id='link66'><span> | <span id='link66'><span> | ||
ویرایش