گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
پس در حقيقت، مضمون اين آيه، قريب به مضمون آيه «قُل أفَأتَّخَذتُم مِن دُونِهِ أولِيَاءَ لَا يَملِكُونَ لِأنفُسِهِم نَفعاً وَ لَا ضَرّاً» است، كه گذشت.
پس در حقيقت، مضمون اين آيه، قريب به مضمون آيه «قُل أفَأتَّخَذتُم مِن دُونِهِ أولِيَاءَ لَا يَملِكُونَ لِأنفُسِهِم نَفعاً وَ لَا ضَرّاً» است، كه گذشت.


==توضيح برهانى كه از جمله: «يدعوكم ليغفر لكم...» براى اثبات نبوت عامه استفاده مى شود==
==توضيح برهانى كه از جمله: «يَدعُوكُم ِليَغفِرَ لَكُم...»، براى اثبات نبوت عامه استفاده مى شود==


همان طور كه گفتيم: جمله مورد بحث، اشاره است به برهان توحيد ربوبيت، و جمله «يدعوكم...» اشاره است به برهان بر نبوت، كه ايشان آن را انكار مى كردند و مى گفتند: «انا كفرنا بما ارسلتم» به و مقصودشان اين بود كه اصولا ما دين انبياء و شريعت هاى آسمانى را كه به وسيله وحى آمده باشد انكار مى كنيم.
همان طور كه گفتيم: جمله مورد بحث، اشاره است به برهان توحيد ربوبيت، و جملۀ «يَدعُوكُم...»، اشاره است به برهان بر نبوت، كه ايشان آن را انكار مى كردند و مى گفتند: «إنَّا كَفَرنَا بِمَا أُرسِلتُم بِهِ»، و مقصودشان اين بود كه اصولا ما دين انبياء و شريعت هاى آسمانى را كه به وسيله وحى آمده باشد، انكار مى كنيم.


جمله مذكور گفتار ايشان را به اين بيان ابطال مى كند كه يكى از سنت هاى الهى اين است كه هر موجودى را به سوى كمال و سعادت نوعى اش ‍هدايت نمايد، و انسان يكى از انواع موجودات و يكى از مشمولين اين هدايت است، و عنايت الهى، ايجاب مى كند كه او را هم به سوى سعادت زندگی اش هدايت نمايد، و چون زندگى او، يك زندگى جاودانه و هميشگى است، و محدود به حدود دنيا و ختم پذير به رسيدن مرگ نيست، قهرا سعادت زندگى او هم، به اين خواهد بود كه در دنيا به نحوى زندگى كند كه زندگى او را تا ابد قرين سعادت نمايد، و آن به اين است كه در اين دنيا، بر اساس تعديل قوا، قدم بردارد.  
جملۀ مذكور، گفتار ايشان را به اين بيان ابطال مى كند كه: يكى از سنت هاى الهى، اين است كه هر موجودى را به سوى كمال و سعادت نوعى اش ‍هدايت نمايد، و انسان يكى از انواع موجودات و يكى از مشمولين اين هدايت است،.و عنايت الهى، ايجاب مى كند كه او را هم به سوى سعادت زندگی اش هدايت نمايد، و چون زندگى او، يك زندگى جاودانه و هميشگى است، و محدود به حدود دنيا و ختم پذير به رسيدن مرگ نيست، قهرا سعادت زندگى او هم، به اين خواهد بود كه در دنيا به نحوى زندگى كند كه زندگى او را تا ابد قرين سعادت نمايد، و آن، به اين است كه در اين دنيا، بر اساس تعديل قوا، قدم بردارد.  


يعنى در بهره مندى از متاع هاى دنيوى، از خوردنى ها و آشاميدنی ها و شهوات جنسى و غير ذلك، همه قواى خود را متمتع سازد، نه اينكه يكى را اشباع نموده ديگرى را بى بهره سازد، و اين قسم زندگى را همان عقايد حق و اعمال صالح تامين مى كند و در آخرت هم بوسيله همين عقائد و اعمال داراى زندگى خوشى خواهد بود.
يعنى در بهره مندى از متاع هاى دنيوى، از خوردنى ها و آشاميدنی ها و شهوات جنسى و غير ذلك، همه قواى خود را متمتع سازد، نه اين كه يكى را اشباع نموده، ديگرى را بى بهره سازد، و اين قسم زندگى را همان عقايد حق و اعمال صالح تأمين مى كند و در آخرت هم به وسيله همين عقاید و اعمال، داراى زندگى خوشى خواهد بود.


و هرچند كه خداوند انسان را مجهز به فطرت كرده، و آن فطرت همواره عقايد حق و اعمال صالح را به او گوشزد مى كند، ليكن از آن جايى كه از جهت ديگر، او اين سرشت را هم دارد كه بايد به طور اجتماعى زندگى كند،
و هرچند كه خداوند انسان را مجهز به فطرت كرده، و آن فطرت همواره عقايد حق و اعمال صالح را به او گوشزد مى كند، ليكن از آن جايى كه از جهت ديگر، او اين سرشت را هم دارد كه بايد به طور اجتماعى زندگى كند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۷ </center>
و زندگى اجتماعى هم او را وادار بر پيروى هوا و هوس ها، و ظلم و فسق مى كند، لذا تنها داشتن فطرت كافى نيست، كه او را بر پيروى روش هاى حق و عدل وادار سازد، و براى هميشه در عقايد حق و اعمال صالح استوار بماند، و گرنه ، بايد اصلا گناهى موجود نشده و هيچ فردى از افراد و اجتماعى از اجتماعات، فاسد نگردد چون همه مجهز به فطرت هستند، پس اين كه مى بينيم بعضى از افراد با داشتن فطرت، منحرف مى شوند مى فهميم كه داشتن فطرت تنها كافى نيست.
و زندگى اجتماعى هم او را وادار بر پيروى هوا و هوس ها، و ظلم و فسق مى كند، لذا تنها داشتن فطرت كافى نيست، كه او را بر پيروى روش هاى حق و عدل وادار سازد، و براى هميشه در عقايد حق و اعمال صالح استوار بماند، و گرنه، بايد اصلا گناهى موجود نشده و هيچ فردى از افراد و اجتماعى از اجتماعات، فاسد نگردد، چون همه مجهز به فطرت هستند.  


و عنايت الهى اقتضاء مى كند كه خصوص نوع انسانى را علاوه بر فطرت كه همواره او را به سوى صلاح و سعادت دعوت مى كند، به يك داعى ديگر نيز مدد كند كه او هدايت الهى را از درگاه خداى تعالى گرفته، به بندگان مى رساند، و آن داعى، همان مقام نبوت است كه دارنده آن، در مقامى از پاكى قرار دارد كه به خاطر آن مقام عقايد حق و عمل صالح ، برايش كشف مى شود، به اين معنا كه رابطه وحى با او برقرار گشته و با غيب، سر سخن باز مى كند، و دستوراتى كه پيروی اش ضامن سعادت فرد و اجتماع در دنيا و آخرت است مى گيرد.
پس اين كه مى بينيم بعضى از افراد با داشتن فطرت، منحرف مى شوند، مى فهميم كه داشتن فطرت تنها كافى نيست.


اما سعادت دنيا، به خاطر اين كه مكررا گفته ايم كه: ميان معصيت ها و ظلم ها، و ميان خوارى و عذاب الهى كه آخرش هلاكت است ، رابطه اى قطعى وجود دارد، به طورى كه اگر فساد، در اجتماعى راه پيدا نكند، و همواره بر طبق صلاح فطرى قدم بردارند، هرگز دچار هلاكت نمى شوند، و عذاب و خوارى بدون خبر، ايشان را گريبان گير نمى شود، و در نتيجه آن مقدار از عمر طبيعى كه برايشان مقدر شده در كمال خوشى و سعادت مى گذرانند.
و عنايت الهى اقتضاء مى كند كه خصوص نوع انسانى را علاوه بر فطرت كه همواره او را به سوى صلاح و سعادت دعوت مى كند، به يك داعى ديگر نيز مدد كند كه او هدايت الهى را از درگاه خداى تعالى گرفته، به بندگان مى رساند، و آن داعى، همان مقام «نبوت» است كه دارندۀ آن، در مقامى از پاكى قرار دارد كه به خاطر آن مقام، عقايد حق و عمل صالح، برايش كشف مى شود. به اين معنا كه رابطه وحى با او برقرار گشته و با غيب، سر سخن باز مى كند، و دستوراتى كه پيروی اش ضامن سعادت فرد و اجتماع در دنيا و آخرت است، مى گيرد.


و اما سعادت آخرت ، زيرا پيروى دعوت الهى و به عبارت ديگر، ايمان و تقوى ، دل انسان را به هياتى صالح در مى آورد، و آلودگى هاى نفس را مى شويد و در نتيجه زندگى آخرتيش هم قرين سعادت مى شود.
اما سعادت دنيا: به خاطر اين كه مكررا گفته ايم كه ميان معصيت ها و ظلم ها، و ميان خوارى و عذاب الهى كه آخرش هلاكت است، رابطه اى قطعى وجود دارد، به طورى كه اگر فساد، در اجتماعى راه پيدا نكند، و همواره بر طبق صلاح فطرى قدم بردارند، هرگز دچار هلاكت نمى شوند، و عذاب و خوارى بدون خبر، ايشان را گريبان گير نمى شود، و در نتيجه آن مقدار از عمر طبيعى كه برايشان مقدر شده، در كمال خوشى و سعادت مى گذرانند.


پس ربوبيت خداى تعالى براى هر موجودى ، همانطور كه اقتضاء مى كند آن موجود را به بهترين وجهى تدبير نموده و به سوى بهترين سعادت رهبرى كند، اين اقتضاء را نيز دارد كه در امر آدميان هم اعتنائى نموده، رسولانى از خود ايشان به سويشان گسيل دارد، تا هر قومى را به زبان خودش به سوى ايمان و عمل صالح دعوت كنند، تا بدين وسيله سعادت دنيا و آخرتشان تامين بشود، اما سعادت دنيا به اين است كه از عذاب و انقراض و عقابهاى دودمان برانداز محفوظ باشند و سعادت آخرت به اين است كه ، به مقدار ايمان و عمل صالحشان ، شامل مغفرت الهى گردند.
و اما سعادت آخرت: زيرا پيروى دعوت الهى و به عبارت ديگر، ايمان و تقوا، دل انسان را به هيأتى صالح در مى آورد، و آلودگى هاى نفس را مى شويد و در نتيجه، زندگى آخرتی اش هم، قرين سعادت مى شود.
 
پس ربوبيت خداى تعالى براى هر موجودى، همان طور كه اقتضاء مى كند آن موجود را به بهترين وجهى تدبير نموده و به سوى بهترين سعادت رهبرى كند، اين اقتضاء را نيز دارد كه در امر آدميان هم اعتنایى نموده، رسولانى از خود ايشان به سويشان گسيل دارد، تا هر قومى را به زبان خودش به سوى ايمان و عمل صالح دعوت كنند، تا بدين وسيله سعادت دنيا و آخرتشان تأمين بشود.
 
اما سعادت دنيا، به اين است كه از عذاب و انقراض و عقاب هاى دودمان برانداز محفوظ باشند، و سعادت آخرت، به اين است كه به مقدار ايمان و عمل صالحشان، شامل مغفرت الهى گردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۸ </center>
حال كه اين معنا روشن گرديد، مطلب ديگرى را نيز به روشنى در خواهى يافت و آن اين كه جمله «يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يوخركم الى اجل مسمى» كه نقل كلام رسولان است، اشاره به اين است كه حجت و برهان مزبور، برهان بر نبوت عامه است، نه نبوت پيغمبر خاصى، و جمله «ليغفر لكم...» اشاره به نتيجه اخروى دعوت انبياء است، و جمله «و يوخركم...» اشاره به نتيجه دنيوى آن است، و اگر نتيجه اخروى دعوت را، مقدم بر نتيجه دنيوى آن ذكر كرده، براى اين است كه آخرت خانه دائمى است و مقصود اصلى دعوت است.
حال كه اين معنا روشن گرديد، مطلب ديگرى را نيز به روشنى در خواهى يافت و آن، اين كه:
 
جملۀ «يَدعُوكُم لِيَغفِرَ لَكُم مِن ذُنُوبِكُم وَ يُؤخِّرَكُم إلَى أجَلٍ مُسَمًّى»، كه نقل كلام رسولان است، اشاره به اين است كه حجت و برهان مزبور، برهان بر نبوت عامه است، نه نبوت پيغمبر خاصى. و جملۀ «لِيَغفِرَ لَكُم...»، اشاره به نتيجه اخروى دعوت انبياء است. و جملۀ «وَ يُؤخِّرَكُم...»، اشاره به نتيجه دنيوى آن است، و اگر نتيجه اخروى دعوت را، مقدم بر نتيجه دنيوى آن ذكر كرده، براى اين است كه «آخرت»، خانه دائمى است و مقصود اصلى دعوت است.


و اگر پيامبران، دعوت را در كلام خود به خداى سبحان نسبت دادند براى تنبيه و آگاهى دادن به حقانيت اين كلام بود در مقابل گفتار كفار كه دعوت را به انبياء نسبت داده و گفته بودند: «تدعوننا اليه».
و اگر پيامبران، دعوت را در كلام خود به خداى سبحان نسبت دادند، براى تنبيه و آگاهى دادن به حقانيت اين كلام بود در مقابل گفتار كفار كه دعوت را به انبياء نسبت داده و گفته بودند: «تَدعُونَنَا إلَيهِ».


==معناى «من» در جمله: «ليغفر لكم من ذنوبكم»==
==معناى «من» در جمله: «ليغفر لكم من ذنوبكم»==
۱۷٬۰۰۸

ویرایش