گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:


==معناى كلمه «سَكَر»، و معنای آيه «تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَكَراً وَ رِزقاً حَسَناً»==
==معناى كلمه «سَكَر»، و معنای آيه «تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَكَراً وَ رِزقاً حَسَناً»==
در مجمع البيان گفته: «سَكَر» در لغت بر چهار وجه آمده:


در مجمع البيان گفته: «سكر» در لغت بر چهار وجه آمده:
اول: به معناى هر شرابى كه سُكرآور باشد.


اول: به معناى هر شرابى كه سكرآور باشد.
دوم: هر طعامى كه طعم داشته باشد، و از آن باب است قول شاعر كه گفته: «جَعَلتَ عَيبَ الأكرَمِينَ سَكَراً: تو عيبجويى از بزرگان را غذا و طعام خود كردى».


دوم: هر طعامى كه طعم داشته باشد، و از آن باب است قول شاعر كه گفته : «جعلت عيب الاكرمين سكرا: تو عيبجويى از بزرگان را غذا و طعام خود كردى».
سوم: سكون است، و به همين جهت مى گويند: «لَيلَةٌ سَاكِرَةٌ: شبى آرام».  


سوم: سكون است، و به همين جهت مى گويند: «ليلة ساكرة: شبى آرام». شاعر در اين باره گفته است: «و ليست بطلق و لا ساكرة: آن شب نه بى آشوب بود و نه آرام». و همچنين مى گويند: «سكرت الريح: باد ساكن شد». باز شاعر گفته: «و جعلت عين الحرور تسكر: نسيم داغ شروع به آرامش نمود».
شاعر در اين باره گفته است: «وَ لَيسَت بِطِلقٍ وَ لَا سَاكِرَةٍ: آن شب، نه بى آشوب بود و نه آرام».  


چهارم: مصدر است وقتى مى گويى «سكر فلان سكرا» يعنى فلانى حيران شد حيران شدنى ، و از همين باب است تسكير كه به معناى تحيير يعنى حيران كردن است. در قرآن كريم هم آمده: «سكرت ابصارنا». يعنى حيران شد «ديدگان ما».
و همچنين مى گويند: «سَكَرَتِ الرِّيحُ: باد ساكن شد». باز شاعر گفته: «وَ جَعَلَت عَينُ الحَرُورُ تَسكُرُ: نسيم داغ، شروع به آرامش نمود».


و ظاهرا اصل در معناى اين كلمه زوال عقل بخاطر استعمال چيزى است كه عقل را زايل مى كند، و بقيه معانى كه برايش ذكر كرده اند به نوعى استعاره يا توسع ، از آن معنا گرفته شده.
چهارم: مصدر است. وقتى مى گويى: «سَكَرَ فُلَانٌ سَكَراً». يعنى: فلانى حيران شد، حيران شدنى. و از همين باب است «تسكير»، كه به معناى «تحيير»، يعنى حيران كردن است. در قرآن كريم هم آمده: «سُكِّرَت أبصَارُناَ». يعنى: «حيران شد ديدگان ما».


جمله «و من ثمرات النخيل و الاعناب»، يا جمله اسميه و عطف بر جمله «و الله انزل من السماء ماء» است، همچنان كه جمله «و ان لكم فى الانعام لعبرة» در آيه قبلى عطف بر آن بود، و آن وقت تقدير كلام چنين مى شود: «انزل من السماء ماء و من ثمرات النخيل و الاعناب ما تتخذون - و يا - شى ء تتخذون...».
و ظاهرا اصل در معناى اين كلمه، زوال عقل به خاطر استعمال چيزى است كه عقل را زايل مى كند، و بقيه معانى كه برايش ذكر كرده اند، به نوعى استعاره يا توسع، از آن معنا گرفته شده.


مى گويند عرب، خيلى از اوقات «ما» ى موصوله را حذف مى كند، مانند كلام خداى تعالى كه فرموده : «و اذا رايت ثم رايت نعيما و ملكا كبيرا»، كه تقديرش «رايت ما ثم» بوده.
جملۀ «وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الأعنَابِ»، يا جمله اسميه و عطف بر جملۀ «وَ اللهُ أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» است، همچنان كه جملۀ «وَ إنَّ لَكُم فِى الأنعَامِ لَعِبرَةً» در آيه قبلى، عطف بر آن بود. و آن وقت، تقدير كلام چنين مى شود: «أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الأعنَابِ مَا تَتَّخِذُون - و يا - شَئٌ تَتَّخِذُونَ...».
 
مى گويند: عرب، خيلى از اوقات «ما» ى موصوله را حذف مى كند، مانند كلام خداى تعالى كه فرموده: «وَ إذَا رَأيتَ ثَمَّ رَأيتَ نَعِيماً وَ مُلكاً كَبِيراً»، كه تقديرش «رَأيتَ مَا ثَمَّ» بوده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۲۰ </center>
ليكن نحات بصريين حذف موصول را جايز ندانسته اند، و ناگزير در آيه مورد بحث تقدير را «و من ثمرات النخيل و الاعناب شى ء تتخذون منه» دانسته اند.
ليكن نحات بصريين، حذف موصول را جايز ندانسته اند، و ناگزير در آيه مورد بحث، تقدير را «وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الأعنَابِ شَئٌ تَتَّخِذُونَ مِنهُ» دانسته اند.


و يا آنكه جمله فعليه بوده و عطف بر جمله «انزل من السماء ماء» است ، همچنانكه جمله فعليه «و اوحى ربك» عطف به آن است و بنابراين، تقدير چنين است: «انزل من السماء ماء و خلق لكم - و يا - آتاكم من ثمرات النخيل و الاعناب». آن وقت «جمله تتخذون منه...» بدل از آن محذوف و يا جمله اى استينافيه خواهد بود، گويا شخصى پرسيده: ما از انگور و خرما چه استفاده اى مى كنيم ؟
و يا آن كه جملۀ فعليه بوده و عطف بر جملۀ «أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» است، همچنان كه جملۀ فعليه «وَ أوحَى رَبُّكَ»، عطف به آن است. بنابراين، تقدير چنين است: «أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً وَ خَلَقَ لَكُم - و يا - آتَاكُم مِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَ الأعنَاب». آن وقت، جملۀ «تَتَّخِذُونَ مِنهُ...»، بدل از آن محذوف و يا جمله اى استينافيه خواهد بود. گويا شخصى پرسيده: ما از انگور و خرما، چه استفاده اى مى كنيم؟


در جواب فرموده: «از آن سكر و رزق حسن مى گيريد». و اگر ضمير آن دو يعنى «نخيل و اعناب» را مفرد آورده با اينكه بايد مى فرمود: «تتخذون منهما» براى اين بود كه در سابق گفتيم چيز بسيار را يك چيز حساب كرده، مانند جمله «مما فى بطونه» در آيه قبلى با اينكه مرجع ضمير، كلمه انعام است كه جمع مى باشد اما ضمير را مفرد آورده است.
در جواب فرموده: «از آن سكر و رزق حسن مى گيريد». و اگر ضمير آن دو، يعنى «نخيل و اعناب» را مفرد آورده، با اين كه بايد مى فرمود: «تَتَّخِذُونَ مِنهُمَا»، براى اين بود كه در سابق گفتيم چيز بسيار را يك چيز حساب كرده، مانند جملۀ «مِمَّا فِى بُطُونِهِ» در آيه قبلى، با اين كه مرجع ضمير، كلمۀ «أنعام» است كه جمع مى باشد، اما ضمير را مفرد آورده است.


و معناى جمله «تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا» اين است كه از آنچه ذكر شد، از ميوه هاى نخل و انگور چيزى مى گيرند كه مانند شراب با تمام انواعى كه دارد مسكر است ، و رزق پاكيزه و خوب ، از قبيل مويز و شيره و غير ذلك از چيزهايى كه آذوقه به شمار مى رود.
و معناى جملۀ «تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَكَراً وَ رِزقاً حَسَناً»، اين است كه: از آنچه ذكر شد، از ميوه هاى نخل و انگور چيزى مى گيرند كه مانند شراب، با تمام انواعى كه دارد، مسكر است، و رزق پاكيزه و خوب، از قبيل مويز و شيره و غير ذلك، از چيزهايى كه آذوقه به شمار مى رود.


==عدم دلالت جمله: «تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا»، بر مباح بودن مسكرات==
==عدم دلالت جمله: «تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا»، بر مباح بودن مسكرات==
۱۴٬۵۵۲

ویرایش