گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




و معناى آيه اين است كه: اين وضع و حال مردم در اختلافى كه در باره معارف حق و احكام الهى دارند و آنچه بر تو نازل كرده ايم جز براى كشف حقيقت براى اختلاف كنندگان نبود، تنها منظور اين بود كه حجت بر ايشان تمام شود، و نيز براى اين بود كه در حق مردمى كه ايمان آورده اند هدايت و رحمت باشد،
و معناى آيه اين است كه:
 
اين وضع و حال مردم در اختلافى كه در باره معارف حق و احكام الهى دارند و آنچه بر تو نازل كرده ايم، جز براى كشف حقيقت، براى اختلاف كنندگان نبود. تنها منظور اين بود كه حجت بر ايشان تمام شود. و نيز براى اين بود كه در حق مردمى كه ايمان آورده اند، هدايت و رحمت باشد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۱ </center>
و خداوند بوسيله آن، حجت را بر آنان تمام نموده و اينان را بسوى حق راهنمايى كرده و با ايمان و عمل به آن ترحمشان فرمايد.
و خداوند به وسيله آن، حجت را بر آنان تمام نموده و اينان را به سوى حق راهنمايى كرده و با ايمان و عمل به آن، ترحمشان فرمايد.


==بحث روايتى==
==بحث روايتى==
در كافى به سند خود از عبد الرحمان بن كثير روايت كرده كه گفت به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم مقصود از آيه «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون» چيست؟ فرمود: ذكر، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و ما اهل او هستيم كه بايد از ما بپرسند...
در كافى، به سند خود، از عبدالرحمان بن كثير روايت كرده كه گفت: به امام صادق «عليه السلام» عرض كردم: مقصود از آيه «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّكرِ إن كُنتُم لَا تَعلَمُونَ» چيست؟  
 
فرمود: ذكر، محمّد «صلى الله عليه و آله و سلم»، و ما اهل او هستيم، كه بايد از ما بپرسند...
 
مؤلف: اين روايت، اشاره به آيه «قَد أنزَلَ اللهُ عَلَيكُم ذِكراً رَسُولاً» است، و در معناى آن، روايات بسيار است.
 
و در تفسير برهان، از برقى، و او، به سند خود، از ابن عبدالحميد ابى الديلم، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده كه پرسيد: خداى تعالى مى فرمايد: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّكرِ إن كُنتُم لَا تَعلَمُونَ»، مقصود از «ذكر» چيست؟


مؤلف: اين روايت اشاره به آيه «قد انزل الله عليكم ذكرا رسولا» است، و در معناى آن ، روايات بسيار است.
فرمود: قرآن است و آل محمّد، اهل ذكرند كه خداى عزوجل، دستور داده مردم از آل محمّد بپرسند، و معلوم است كه خدا هيچ وقت دستور نمى دهد به سؤال از جاهلان، و او، خود قرآن را «ذكر» ناميده و فرموده: «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إلَيهِم وَ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرُون». و نيز فرموده: «إنَّهُ لَذِكرٌ لَكَ وَ لِقَومِكَ وَ سَوفَ تُسئَلُونَ».


و در تفسير برهان از برقى و او به سند خود از ابن عبد الحميد ابى الديلم از ابى عبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه پرسيد، خداى تعالى مى فرمايد: «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون» مقصود از ذكر چيست؟
مؤلف: احتجاج امام براى اثبات اين معنا است كه ائمه، اهل ذكرند و اين كه «ذكر»، قرآن است و اهلش ايشان. چون ايشان قوم رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هستند، و دو آيه اى كه در آخر كلام خود آورد، براى استشهاد بر اين معنا بود، همچنان كه در روايات ديگرى به اين معنا تصریح نموده و در اين معنا، روايات ديگرى نيز هست.


فرمود: قرآن است و آل محمد اهل ذكرند كه خداى عز و جل دستور داده مردم از آل محمد بپرسند و معلوم است كه خدا هيچ وقت دستور نمى دهد به سؤال از جاهلان و او خود قرآن را ذكر ناميده و فرموده: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون» و نيز فرموده: «انه لذكر لك و لقومك و سوف تسئلون».
و در تفسير عياشى، از محمّد بن مسلم، از امام باقر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: به امام عرض كردم: مردمى كه نزد ما هستند، چنين مى پندارند كه مقصود از اهل ذكر در آيه «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّكر...»، يهود و نصارايند.  


مؤلف: احتجاج امام براى اثبات اين معنا است كه ائمه، اهل ذكرند و اينكه ذكر، قرآن است و اهلش ايشان، چون ايشان قوم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هستند و دو آيه اى كه در آخر كلام خود آورد براى استشهاد بر اين معنا بود، همچنان كه در روايات ديگرى تصريح به اين معنا نموده و در اين معنا روايات ديگرى نيز هست.
حضرت فرمود: اگر آنان باشند، ايشان شما را به دين خود مى خوانند و هرگز حق مطلب را كه حقانيت اسلام است، به شما نمى گويند. آنگاه با دست به سينه خود اشاره كرد و فرمود: مائيم اهل ذكر و مائيم كه مردم بايد از ما سؤال كنند.  


و در تفسير عياشى از محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه گفت: به امام عرض كردم مردمى كه نزد ما هستند چنين مى پندارند كه مقصود از اهل ذكر در آيه «فاسئلوا اهل الذكر...»، يهود و نصارايند، حضرت فرمود: اگر آنان باشند ايشان شما را به دين خود مى خوانند و هرگز حق مطلب را كه حقانيت اسلام است به شما نمى گويند آنگاه با دست به سينه خود اشاره كرد و فرمود: مائيم اهل ذكر و مائيم كه مردم بايد از ما سؤ ال كنند آنگاه گفت : امام باقر اضافه كرد كه ذكر، قرآن است.
آنگاه گفت: امام باقر اضافه كرد كه «ذكر»، قرآن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۲ </center>
<span id='link280'><span>
<span id='link280'><span>
==بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است==
==بيان اين كه مراد از «اهل ذكر»، اهل كتاب است==
مؤلف: نظير اين بيان از حضرت رضا (عليه السلام) در مجلس مامون روايت شده.
مؤلف: نظير اين بيان از حضرت رضا «عليه السلام»، در مجلس مأمون روايت شده.


و قبلا گذشت كه گفتيم خطاب در آيه بطورى كه از سياق برمى آيد به مشركين است همان بت پرستانى كه عليه رسالت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) حيله ها مى كردند، آنها مامور شدند كه از اهل ذكر بپرسند و اهل ذكر همان اهل كتابهاى آسمانی اند، بايد از ايشان بپرسند آيا خدا هيچ فرستاده اى از جنس بشر فرستاده كه بسويش وحى كرده باشد يا نه؟ و معلوم است كه مشركين چون از خود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى پذيرفتند ديگر معنا ندارد كه قرآن به آنان بفرمايد اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد چون آنها خود قرآن را قبول نداشتند تا چه رسد به اهل آن، ناگزير بايد بگوييم مقصود از اهل ذكر در خصوص مورد آيه، اهل كتاب و مخصوصا يهوديان است.
و قبلا گذشت كه گفتيم خطاب در آيه، به طورى كه از سياق بر مى آيد، به مشركان است. همان بت پرستانى كه عليه رسالت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» حيله ها مى كردند. آن ها مأمور شدند كه از اهل ذكر بپرسند و اهل ذكر، همان اهل كتاب هاى آسمانی اند. بايد از ايشان بپرسند: آيا خدا هيچ فرستاده اى از جنس بشر فرستاده كه به سويش وحى كرده باشد، يا نه؟ و معلوم است كه مشركان، چون از خود رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نمى پذيرفتند، ديگر معنا ندارد كه قرآن به آنان بفرمايد اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد. چون آن ها خود قرآن را قبول نداشتند، تا چه رسد به اهل آن. ناگزير بايد بگوييم: مقصود از «اهل ذكر» در خصوص مورد آيه، اهل كتاب و مخصوصا يهوديان است.


و اما اگر از مورد خصوص آيه صرفنظر شود و فراموش نكنيم كه هيچوقت مورد مخصص نيست، آيه شريفه مطلبى عام بيان كرده كه هم سائل و هم مسؤ ول و هم مسؤ ول عنه در آن عمومى است هر جاهلى هر چه را نمى داند بايد از عالم به آن چيز بپرسد، پس مقصود از چيزى كه نمى دانيد جميع معارف حقيقى است، و مقصود از جاهل ، هر كسى است كه ممكن باشد چيزى از معارف را نداند، و مقصود از مسؤ ول هر كسى است كه عالم به آن باشد.  
و اما اگر از مورد خصوص آيه صرف نظر شود و فراموش نكنيم كه هيچ وقت مورد، مخصّص نيست، آيه شريفه مطلبى عام بيان كرده، كه هم سائل و هم مسؤول و هم مسؤولٌ عنه در آن عمومى است، هر جاهلى هرچه را نمى داند، بايد از عالِم به آن چيز بپرسد. پس مقصود از چيزى كه نمى دانيد، جميع معارف حقيقى است، و مقصود از جاهل، هر كسى است كه ممكن باشد چيزى از معارف را نداند، و مقصود از مسؤول، هر كسى است كه عالِم به آن باشد.  


چيزى كه هست مصداق عالم در آيه شريفه ، خاص است و آن اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ). زيرا اگر مراد از ذكر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد همچنانكه در آيه طلاق آن جناب است البته اهل ذكر، اهل بيت آنجناب خواهد بود، و اگر مراد از آن قرآن كريم باشد همچنان كه در آيه سوره زخرف مراد آن است در آنصورت قرآن ، ذكر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و قوم او - ائمه معصومين و يا متقين از قومش - بوده و آن جناب و قومش اهل ذكر خواهند بود، و همانهايى خواهند بود كه مردم مامور شده اند از ايشان سؤ ال كنند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم ايشان را در حديث ثقلين قرين قرآن قرار داده و مردم را مامور به تمسك به آن دو كرده و فرموده: «انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض... : آن دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا مرا در كنار حوض ديدار كنند...».
چيزى كه هست، مصداق عالِم در آيه شريفه، خاص است و آن، اهل بيت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم». زيرا اگر مراد از «ذكر»، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» باشد، همچنان كه در آيه طلاق آن جناب است، البته اهل ذكر، اهل بيت آن جناب خواهد بود. و اگر مراد از آن، قرآن كريم باشد، همچنان كه در آيه سوره «زخرف»، مراد آن است، در آن صورت قرآن، ذكر رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و قوم او - ائمه معصومين و يا متقين از قومش - بوده و آن جناب و قومش اهل ذكر خواهند بود، و همان هايى خواهند بود كه مردم مأمور شده اند از ايشان سؤال كنند، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم، ايشان را در حديث «ثقلين»، قرين قرآن قرار داده و مردم را مأمور به تمسك به آن دو كرده و فرموده: «إنَّهُمَا لَن يَفتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الحَوضَ... : آن دو، هرگز از هم جدا نمى شوند، تا مرا در كنار حوض ديدار كنند...».


و يكى از ادله اينكه كلام ائمه (عليهم السلام) در تفسير اهل ذكر، به اهل بيت با قطع نظر از خصوصيت مورد آيه اين است كه در روايت هيچگونه به خصوصيت مورد تعرض نشده است.
و يكى از ادله اين كه كلام ائمه «عليهم السلام» در تفسير اهل ذكر، به اهل بيت با قطع نظر از خصوصيت مورد آيه، اين است كه در روايت، هيچ گونه به خصوصيت مورد تعرض نشده است.


از آنچه گذشت فساد ايراديكه بعضى بر احاديث مذكور كرده اند روشن مى شود، ايراد ايشان اين است كه اگر مراد از ذكر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و مراد از اهل ذكر، اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) باشد، مشركين ، رسول خدا را قبول نداشتند تا چه رسد به اهل بيتش.  
از آنچه گذشت، فساد ايرادی كه بعضى بر احاديث مذكور كرده اند، روشن مى شود. ايراد ايشان، اين است كه: اگر مراد از «ذكر»، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، و مراد از «اهل ذكر»، اهل بيت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» باشد، مشركان، رسول خدا را قبول نداشتند، تا چه رسد به اهل بيتش.  


و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از جابر روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: سزاوار نيست كه عالمى بر علم خود مهر سكوت بزند، و سزاوار نيست كه جاهل بر جهل خود سكوت كرده از اهل علم نپرسد، زيرا خداى تعالى فرموده: «فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون». پس سزاوار بر هر مؤمنى است اينكه بداند عملى كه انجام مى دهد بر هدايت است يا بر خلاف هدايت.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از جابر روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: سزاوار نيست كه عالمى بر علم خود مُهر سكوت بزند، و سزاوار نيست كه جاهل بر جهل خود سكوت كرده، از اهل علم نپرسد. زيرا خداى تعالى فرموده: «فَاسئَلُوا أهلَ الذِّكرِ إن كُنتُم لَا تَعلَمُون». پس سزاوار بر هر مؤمنى است اين كه بداند عملى كه انجام مى دهد، بر هدايت است، يا بر خلاف هدايت.


و در تفسير قمى از ذيل آيه «افامن الذين مكروا السيئات - تا كلمه - بمعجزين» از امام (عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: وقتى كه گرم آمد و شد براى كسب و تجارتند ناگهان عذاب در آن حال ايشان را مى ربايد و در معناى «او ياخذهم على تخوف» فرمود يا آنكه در بيدارى ايشان را مى گيرد.
و در تفسير قمى، از ذيل آيه «أفَأمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئَات - تا كلمه - «بِمُعجِزِين» -از امام «عليه السلام» نقل مى كند كه فرمود: وقتى كه سرگرم آمد و شد براى كسب و تجارت اند، ناگهان عذاب در آن حال ايشان را مى ربايد. و در معناى «أو يَأخُذَهُم عَلَى تَخَوُّفٍ» فرمود: يا آن كه در بيدارى ايشان را مى گيرد.


در تفسير عياشى از سماعه از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه گفت: از آن جناب از معناى واصب در جمله «و له الدين واصبا» پرسيدم فرمود يعنى واجبا.
در تفسير عياشى، از سماعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: از آن جناب، از معناى «واصب»، در جملۀ «وَ لَهُ الدِّينُ وَاصِباً» پرسيدم. فرمود: يعنى واجباً.


و در معانى الاخبار به سند خود از حنان بن سدير از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: «و لله المثل الاعلى». يعنى مثلى كه نظير ندارد، و قابل وصف نيست و در وهم نمى گنجد.
و در معانى الاخبار، به سند خود، از حنّان بن سُدَير، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: «وَ لِلّهِ المَثَلُ الأعلَى». يعنى: مثلى كه نظير ندارد، و قابل وصف نيست و در وهم نمى گنجد.


و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابوهريره روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در تفسير آيه «و لو يؤاخذ الله الناس ‍بظلمهم...» فرمود:
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از ابوهريره روايت كرده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در تفسير آيه «وَ لَو يُؤَاخِذُ اللهُ النَّاسَ ‍بِظُلمِهِم...» فرمود:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۴ </center>
اگر خداوند مرا و عيسى بن مريم را به گناهانمان بگيرد - و در حديثى ديگر به اين عبارت آمده مرا و عيسى بن مريم را به جنايتى كه اين انگشت ابهام و انگشت پهلوئيش كردند بگيرد - هر آينه ما را عذاب مى كند و ظلمى هم به ما نكرده است.
اگر خداوند مرا و عيسى بن مريم را به گناهانمان بگيرد - و در حديثى ديگر به اين عبارت آمده: مرا و عيسى بن مريم را به جنايتى كه اين انگشت ابهام و انگشت پهلویی اش كردند، بگيرد - هر آينه ما را عذاب مى كند و ظلمى هم به ما نكرده است.


مؤلف: اين حديث مخالف با كتاب خدا و سنت است كه هر دو عصمت انبياء را اثبات مى كند و هيچ وجهى نيست كه آن را حمل بر ترك اولى از گناهان بكنيم زيرا ترك اولى عذاب ندارد.
مؤلف: اين حديث، مخالف با كتاب خدا و سنّت است، كه هر دو عصمت انبياء را اثبات مى كند و هيچ وجهى نيست كه آن را بر ترك اولى از گناهان حمل بكنيم، زيرا ترك اولى، عذاب ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۱۵ </center>
<span id='link282'><span>
<span id='link282'><span>
۱۶٬۰۵۱

ویرایش