گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




وليكن اين وجه مبنى بر اين است كه امام در آيه به معناى عرفيش بوده باشد يعنى آن فرد از عقلا كه ديگران به وى اقتداء واز اوپيروى كنند، و اگر معناى خاص ديگرى در عرف قرآن داشته باشد نمى توانيم حمل بر اين معناى عرفى كنيم ، واتفاقا اين كلمه در عرف قرآن معناى مخصوصى دارد ولذا هر جا اطلاق شود به آن معنا حمل مى شود، وآن عبارت است از كسى كه به امر خدا هدايت مى كند، ويا در گمراهى به وى اقتداء مى شود.
وليكن اين وجه مبنى بر اين است كه «امام» در آيه، به معناى عرفی اش بوده باشد. يعنى آن فرد از عقلا كه ديگران به وى اقتداء و از او پيروى كنند، و اگر معناى خاص ديگرى در عرف قرآن داشته باشد، نمى توانيم بر اين معناى عرفى حمل كنيم. و اتفاقا اين كلمه در عرف قرآن، معناى مخصوصى دارد، و لذا هر جا اطلاق شود، به آن معنا حمل مى شود، و آن، عبارت است از: «كسى كه به امر خدا هدايت مى كند»، و يا «در گمراهى به وى اقتداء مى شود».


و از جمله اقوال ، يكى ديگر اين است كه مراد از ((امام (( نامه اعمال مردم است ، همچنانكه گفته مى شود: اى اصحاب كتاب خير، واى اصحاب كتاب شر واگر نامه اعمال را امام ناميده براى اين بوده كه مردم تابع حكم آنند، هر حكمى كه كرد چه بهشت وچه دوزخ چاره اى جز اطاعت ندارد.
و از جمله اقوال، يكى ديگر اين است كه: مراد از «امام»، نامه اعمال مردم است، همچنان كه گفته مى شود: اى اصحاب كتاب خير! و اى اصحاب كتاب شرّ! و اگر نامه اعمال را «امام» ناميده، براى اين بوده كه مردم تابع حكم آنند. هر حكمى كه كرد، چه بهشت و چه دوزخ، چاره اى جز اطاعت ندارد.


اين وجه نيز باطل است ، ومعنا ندارد نامه اعمال وپرونده زندگى افراد، را پيشوا وامام بنامند با اينكه نامه تابع اعمال آدمى است نه اينكه انسان تابع آن باشد، پس اگر آن را تابع بناميم مناسب تر است تا متبوع ، واما اين توجيهى كه برايش كرده اند وگفته اند كه مردم تابع حكم آن كتابند، آن نيز صحيح نيست، زيرا آنكه اطاعت و پيروى مى شود حكمى است كه خداوند بعد از پخش نامه ها وپس از سؤال و سنجيدن اعمال وشهادت شهود مى كند، نه حكم كتاب ، چون كتاب حكم بهشت ودوزخ ندارد تنها مشتمل بر متن اعمال از خير وشر است.
اين وجه نيز باطل است، و معنا ندارد نامه اعمال و پرونده زندگى افراد، را پيشوا و امام بنامند، با اين كه نامه، تابع اعمال آدمى است، نه اين كه انسان تابع آن باشد. پس اگر آن را تابع بناميم، مناسب تر است تا متبوع، و اما اين توجيهى كه برايش كرده اند و گفته اند كه مردم تابع حكم آن كتاب اند، آن نيز صحيح نيست. زيرا آن كه اطاعت و پيروى مى شود، حكمى است كه خداوند بعد از پخش نامه ها و پس از سؤال و سنجيدن اعمال و شهادت شهود مى كند، نه حكم كتاب. چون «كتاب»، حكم بهشت و دوزخ ندارد، تنها مشتمل بر متن اعمال از خير و شر است.


از همينجا روشن مى شود كه مراد از ((امام (( لوح محفوظ ويا صحيفه اعمال امت نيز - كه آيه ((كل امة تدعى الى كتابها(( بدان اشاره مى كند - نيست ، زيرا كتاب در آيه مذكور كتاب امتها است ولى در آيه مورد بحث كتاب فرد فرد اشخاص است كه به دستشان داده مى شود، آرى ظاهر ((فمن اوتى كتابه بيمينه (( همين است.
از همين جا روشن مى شود كه مراد از «امام»، لوح محفوظ و يا صحيفه اعمال امت نيز - كه آيه «كُلُّ أُمَّةٍ تُدعَى إلَى كِتَابِهَا» بدان اشاره مى كند - نيست. زيرا «كتاب» در آيه مذكور، كتاب امت ها است، ولى در آيه مورد بحث، كتاب فرد فرد اشخاص است كه به دستشان داده مى شود. آرى، ظاهر «فَمَن أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ»، همين است.


و از جمله اقوال يكى اين است كه : مراد از ((امام (( مادران است - كه امام را جمع ام بگيريم - به دليل اينكه در روايت آمده روز قيامت مردم را به اسم مادران صدا مى زنند پس معناى آيه اين است كه روزى كه مردم را به اسم مادرانشان صدا مى زنيم.
و از جمله اقوال، يكى اين است كه: مراد از «امام»، مادران است - كه امام را جمع «أُم» بگيريم - به دليل اين كه در روايت آمده: «روز قيامت، مردم را به اسم مادران صدا مى زنند». پس معناى آيه، اين است كه: روزى كه مردم را به اسم مادرانشان صدا مى زنيم.


اشكال اين وجه اين است كه با لفظ آيه جور نمى آيد، زيرا در آيه فرموده : ((مى خوانيم هر مردمى را با امامشان (( ونفرموده ((مى خوانيم مردم را با امامشان (( ويا ((مى خوانيم هر انسانى را با مادرش واگر واقعا منظور از امام مادران بودند جا داشت به يكى از دوتعبير آخرى فرموده باشد، وآن روايتى هم كه گفتند بر طبق اين وجه هست به فرض كه صحيح باشد وقبولش كنيم تازه يك روايت مستقلى است كه ربطى به تفسير آيه ندارد.
اشكال اين وجه، اين است كه با لفظ آيه جور نمى آيد. زيرا در آيه فرموده: «مى خوانيم هر مردمى را با امامشان». و نفرموده «مى خوانيم مردم را با امامشان». و يا «مى خوانيم هر انسانى را با مادرش». و اگر واقعا منظور از «امام»، مادران بودند، جا داشت به يكى از دو تعبير آخرى فرموده باشد، و آن روايتى هم كه گفتند بر طبق اين وجه هست، به فرض كه صحيح باشد و قبولش كنيم، تازه يك روايت مستقلى است كه ربطى به تفسير آيه ندارد.


علاوه بر اين ، جمع بستن ام (مادر) به امام خود لغت نادرى است كه كلام خداى رابر چنين معناى نادر حمل نبايد كرد، وزمخشرى هم در كشاف اين قول را از بدعتهاى تفاسير دانسته است.
علاوه بر اين، جمع بستن أُمَ (مادر) به «امام»، خود لغت نادرى است، كه كلام خداى را بر چنين معناى نادر حمل نبايد كرد. و زمخشرى هم، در كشاف، اين قول را از بدعت هاى تفاسير دانسته است.


و از آن جمله اين است كه گفته اند مراد از ((امام (( كسى است كه به او اقتداء شود، چه عاقل باشد و چه غيرعاقل چه حق و چه باطل ، بنابراين قول ، انبياء واولياء وشيطان ورؤ ساى ضلالت وخود اديان حق و باطل و كتب آسمانى وكتب ضلال وسنت هاى اجتماعى از خوب وبد همه امامند، بنابراين وجه شايد دعوت هر مردمى با امامشان كنايه از اين باشد كه هر تابعى در روز قيامت ملازم متبوع ، خويش است و((باء(( ((بامامهم (( براى مصاحبه است.
و از آن جمله، اين است كه گفته اند: مراد از «امام»، كسى است كه به او اقتداء شود. چه عاقل باشد و چه غيرعاقل. چه حق و چه باطل. بنابر اين قول، انبياء و اولياء و شيطان و رؤساى ضلالت و خود اديان حق و باطل و كتب آسمانى و كتب ضلال و سنّت هاى اجتماعى، از خوب و بد، همه امام اند. بنابراين وجه، شايد دعوت هر مردمى با امامشان، كنايه از اين باشد كه هر تابعى در روز قيامت، ملازم متبوع خويش است، و «باء» «بِإمَامِهِم»، براى مصاحبه است.


اشكال اين وجه همان اشكالى است كه به قول گذشته - كه مى گفت : (مراد از ((امام حق (( پيغمبر است و مراد از ((امام باطل (( شيطان ) - كرديم ، آرى در آنجا گفتيم وقتى خود قرآن در اين كلمه عرف خاصى دارد نمى توانيم حمل بر معناى عرفى ولغوى كنيم ، قرآن امام را در طرف هدايت ، عبارت مى داند از كسى كه به امر خدا هدايت مى كند، ودر طرف ضلالت مقتدا وپيشواى گمراهان قرار مى گيرد، ممكن هم هست بگوئيم : ((باء(( در ((بامامهم (( باء آلت است ، ومعناى آن اين است كه روزى كه هر طائفه اى به وسيله امامش عوت واحضار مى شود (دقت فرمائيد)
اشكال اين وجه، همان اشكالى است كه به قول گذشته - كه مى گفت: «مراد از «امام حق»، پيغمبر است و مراد از «امام باطل»، شيطان) - كرديم.
 
آرى، در آن جا گفتيم: وقتى خود قرآن در اين كلمه عرف خاصى دارد، نمى توانيم بر معناى عرفى و لغوى حمل كنيم. قرآن، «امام» را در طرف هدايت، عبارت مى داند از: «كسى كه به امر خدا هدايت مى كند»، و در طرف ضلالت، مقتدا و پيشواى گمراهان قرار مى گيرد.
 
ممكن هم هست بگویيم: «باء» در «بِإمَامِهِم»، باء آلت است، و معناى آن، اين است كه روزى كه هر طایفه اى به وسيله امامش دعوت و احضار مى شود. (دقت فرمایيد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۳۲ </center>
علاوه بر اين ((كتاب ((، ((سنت ((، ((دين (( وديگر موارد مذكور، امام مستقل نيستند، بلكه برگشت پيروى از آنها به پيروى از پيغمبر وامام است، و همچنين پيغمبر هم از جهت اينكه امام است به امر خدا هدايت مى كند، و اما در جهت اينكه از معارف غيبى خبر مى دهد يا پيامهاى خدائى را ابلاغ مى نمايد از اين جهت نبى ويا رسول است، و امام نيست، و همچنين اضلال مذاهب باطله وكتب ضلال و سنت هاى غلط در حقيقت اضلال مؤسسين آن مذاهب ومبدعين آن بدعتها است.
علاوه بر اين، «كتاب»، «سنّت»، «دين» و ديگر موارد مذكور، امام مستقل نيستند، بلكه برگشت پيروى از آن ها به پيروى از پيغمبر و امام است، و همچنين پيغمبر هم، از جهت اين كه امام است، به امر خدا هدايت مى كند. و اما در جهت اين كه از معارف غيبى خبر مى دهد، يا پيام هاى خدایى را ابلاغ مى نمايد، از اين جهت نبى و يا رسول است و امام نيست. و همچنين، اضلال مذاهب باطله و كتب ضلال و سنّت هاى غلط، در حقيقت، اضلال مؤسسين آن مذاهب و مبدعين آن بدعت ها است.




==وجوهی که در معناى آیه: «مَن كَانَ فِى هَذِهِ أعمَى فَهُوَ فِى الآخِرَةِ أعمَى» گفته شده==
«'''وَ مَن كانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فى الاَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضلُّ سبِيلاً'''»:
«'''وَ مَن كانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فى الاَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضلُّ سبِيلاً'''»:
معناى «من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى» و وجوهى كه در اين باره گفته شده است


مقابله ميان ((فى هذه (( و((فى الاخرة (( مى رساند كه مقصود از ((هذه (( همين زندگى دنيا است ، همچنانكه بودن سياق آيه در مقام بيان يكسانى و مطابقت دنيا با آخرت دليل بر اين است كه مراد از كورى آخرت كورى چشم نيست ، بلكه نداشتن بصيرت و ديده باطنى است، و همچنين مقصود از كورى در دنيا هم همين است همچنانكه در جاى ديگر اين كورى را، كورى بصيرت معنا كرده وفرموده ((فانّها لاتعمى الابصار ولكن تعمى القلوب الّتى فى الصّدور ونيز مؤيد اين معنا قرار گرفتن اضل سبيلا بعد از كورى آخرت است كه مى رساند مقصود از آن گمراهى وبى بصيرتى است.
مقابله ميان ((فى هذه (( و((فى الاخرة (( مى رساند كه مقصود از ((هذه (( همين زندگى دنيا است ، همچنانكه بودن سياق آيه در مقام بيان يكسانى و مطابقت دنيا با آخرت دليل بر اين است كه مراد از كورى آخرت كورى چشم نيست ، بلكه نداشتن بصيرت و ديده باطنى است، و همچنين مقصود از كورى در دنيا هم همين است همچنانكه در جاى ديگر اين كورى را، كورى بصيرت معنا كرده وفرموده ((فانّها لاتعمى الابصار ولكن تعمى القلوب الّتى فى الصّدور ونيز مؤيد اين معنا قرار گرفتن اضل سبيلا بعد از كورى آخرت است كه مى رساند مقصود از آن گمراهى وبى بصيرتى است.
۱۶٬۸۸۳

ویرایش