گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:
<span id='link294'><span>
<span id='link294'><span>
==زمام همه امور به دست خدا است ==
==زمام همه امور به دست خدا است ==
«'''هُنَالِك الْوَلَايَةُ للَّهِ الحَْقِّ هُوَ خَيرٌ ثَوَاباً وَ خَيرٌ عُقْباً'''»:
«'''هُنَالِك الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الحَْقِّ هُوَ خَيرٌ ثَوَاباً وَ خَيرٌ عُقْباً'''»:


قرائت مشهور كلمه ((الولايه (( را با فتح واوقرائت كرده ، وبعضى آن را به كسره خوانده اند. از حيث معنا تفاوتى ندارد. بعضى گفته اند: تفاوت دارد زيرا ولايت به فتحه واوبه معناى نصرت وبه كسره آن به معناى سلطنت وقدرت است ، ولى سخن وى ثابت نشده .
قرائت مشهور كلمه «الولاية» را با فتح «واو» قرائت كرده، و بعضى آن را به كسره خوانده اند. از حيث معنا تفاوتى ندارد. بعضى گفته اند: تفاوت دارد، زيرا ولايت به فتحه «واو» به معناى نصرت و به كسره آن، به معناى سلطنت و قدرت است، ولى سخن وى ثابت نشده.


كلمه ((حق (( را بايد به كسره خواند تا صفت ((اللّه (( باشد. وكلمه ((ثواب (( به معناى مطلق اثر و نتيجه است ، چه نيك وچه بد چه كيفر وچه پاداش ، وليكن استعمالش در اجر نيك غلبه دارد. و كلمه ((عقب (( به ضمه عين وسكون قاف وهمچنين ((عقب (( به دو ضمه به معناى سرانجام و عاقبت است.
كلمه «حق» را بايد به كسره خواند تا صفت «اللّه» باشد. و كلمه «ثواب» به معناى مطلق اثر و نتيجه است. چه نيك و چه بد، چه كيفر و چه پاداش، وليكن استعمالش در اجر نيك غلبه دارد. و كلمه «عُقب»، به ضمّه عين و سكون قاف و همچنين «عُقُب»، به دو ضمّه، به معناى سرانجام و عاقبت است.


مفسرين گفته اند: اشاره به ((هنالك (( اشاره به معنايى است كه از جمله ((و احيط بثمره (( استفاده مى شود، يعنى در اينجا كه بلاها از هر سواحاطه مى كند، ويا در اين هنگام كه بلاها از هر سواحاطه مى كند ولايت تنها از آن خدا است . وولايت در اينجا به معناى نصرت است. پس معنا چنين مى شود: در اينجا و يا در اين هنگام كه همه اسباب از كار مى افتد تنها ياور انسان خدا است.
مفسران گفته اند: اشاره به «هُنَالِكَ»، اشاره به معنايى است كه از جمله «وَ أحِيطَ بِثَمَرِهِ» استفاده مى شود. يعنى در اين جا كه بلاها از هر سو احاطه مى كند، و يا در اين هنگام كه بلاها از هر سو احاطه مى كند، ولايت تنها از آنِ خدا است. و ولايت در اين جا، به معناى نصرت است. پس معنا چنين مى شود: در اين جا و يا در اين هنگام كه همه اسباب از كار مى افتد، تنها ياور انسان خدا است.


و اين معنا هر چند در جاى خودش معنايى صحيح وحق است ، وليكن با غرضى كه سياق آيات در مقام ايفاى آن است مناسب نيست ، زيرا سياق آيات مورد بحث بيان اين حقيقت است كه زمام تمامى امور به دست خدا است، و او است كه خالق و مدبر هر امرى است ، وغير از او هر چه هست جز سراب و وهم چيزى ديگرى نيست. واگر خداى سبحان اين سراب موهوم را در نظر آدميان زى نت جلوه داده به منظور آزمايش ايشان است. افاده اين معنا غرض آيات مورد بحث است.  
و اين معنا، هرچند در جاى خودش معنايى صحيح و حق است، وليكن با غرضى كه سياق آيات در مقام ايفاى آن است، مناسب نيست. زيرا سياق آيات مورد بحث، بيان اين حقيقت است كه زمام تمامى امور به دست خدا است، و او است كه خالق و مدبّر هر امرى است، و غير از او هرچه هست، جز سراب و وهم چيزى ديگرى نيست. و اگر خداى سبحان اين سراب موهوم را در نظر آدميان زینت جلوه داده، به منظور آزمايش ايشان است. افاده اين معنا، غرض آيات مورد بحث است.  


و اگر آن معنا كه مفسرين گفته اند مورد نظر بود، بايد به جاى توصيف خدا به حق در جمله ((لله الحق (( خدا را به قدرت وقوت وعزت وغلبه و امثال آن وصف مى كرد، نه به حق كه در مقابل باطل است ، ونيز اگر آن معنا مورد نظر بود ديگر محل مناسبى براى جمله ((هو خير ثوابا و خير عقبا(( نبود.
و اگر آن معنا كه مفسران گفته اند مورد نظر بود، بايد به جاى توصيف خدا به حق در جمله «لِلّهِ الحَقّ»، خدا را به قدرت و قوت و عزت و غلبه و امثال آن وصف مى كرد، نه به حق كه در مقابل باطل است. و نيز اگر آن معنا مورد نظر بود، ديگر محل مناسبى براى جمله «هُوَ خَيرٌ ثَوَاباً وَ خَيرٌ عُقباً» نبود.


حق مطلب - وخدا داناتر است - اين است كه : ولايت به معناى نصرت نيست ، بلكه به معناى مالكيت تدبير است كه معنايى عمومى است ، و در تمامى مشتقات اين كلمه جريان دارد كه بيانش در تفسير آيه ((انما وليكم اللّه و رسوله (( گذشت .
حق مطلب - و خدا داناتر است - اين است كه: ولايت به معناى نصرت نيست، بلكه به معناى مالكيت تدبير است كه معنايى عمومى است، و در تمامى مشتقات اين كلمه جريان دارد، كه بيانش در تفسير آيه «إنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ» گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۴۱ </center>
و بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه: در هنگام احاطه هلاكت واز كار افتادن اسباب نجات از سببيت و تاءثير و روشن گشتن عجز وزبونى انسانى كه خود را مستقل ومستغنى از خدا مى پنداشت كاملا روشن مى شود كه ولايت همه امور انسانها وهر موجود ديگرى وملك تدبير آن تنها از آن خدا است.  
و بنابراين، معناى آيه اين مى شود كه: در هنگام احاطه هلاكت و از كار افتادن اسباب نجات از سببيت و تأثير و روشن گشتن عجز و زبونى انسانى كه خود را مستقل و مستغنى از خدا مى پنداشت، كاملا روشن مى شود كه ولايت همه امور انسان ها و هر موجود ديگرى و ملك تدبير آن، تنها از آنِ خدا است.  


چون او يگانه معبود حق است، و معبود حق است كه تمامى تدابير وتاءثيراتش همه بر اساس حق وواقع است ، وساير اسباب ظاهرى كه بشر گمراه آنها را شركاى خدا در مساءله تدبير وتاءثير مى پندارند، در ناحيه ذات خودشان باطل اند و مالك هيچ اثرى از آثار خود نيستند. تنها آن اثرى را دارا هستند واز خود بروز مى دهند كه خداى سبحان اذن داده باشد، و تمليكشان كرده باشد. واز استقلال جز اسمى كه بشر از آن برايش توهم كرده ندارد، پس هر سببى از ناحيه خودش باطل وبه وسيله خدا حق است ، وخدا در ناحيه ذاتش حق و مستقل وغنى بالذات است.
چون او يگانه معبود حق است، و معبود حق است كه تمامى تدابير و تأثيراتش همه بر اساس حق و واقع است، و ساير اسباب ظاهرى كه بشر گمراه آن ها را شركاى خدا در مسأله تدبير و تأثير مى پندارند، در ناحيه ذات خودشان باطل اند و مالك هيچ اثرى از آثار خود نيستند. تنها آن اثرى را دارا هستند و از خود بروز مى دهند كه خداى سبحان اذن داده باشد، و تمليكشان كرده باشد. و از استقلال جز اسمى كه بشر از آن برايش توهم كرده ندارد. پس هر سببى از ناحيه خودش باطل و به وسيله خدا حق است، و خدا در ناحيه ذاتش حق و مستقل و غنى بالذات است.


معناى اينكه خداوند «خير ثوابا و خير عقبا» است
==معناى اين كه فرمود: «ثواب خداوند از همه بهتر است»==


و اگر خداى تعالى را - هر چند كه اومنزه از قياس به غير است - نسبت به اسباب ظاهرى قياس كنيم خداى تعالى از همه سبب هايى كه تاءثير دارند خوش ثواب تر است ، وثواب خدا از همه بهتر است ، زيرا خدا نسبت به كسى كه براى اوكار مى كند ثواب حق مى دهد، واسباب ديگر ثواب باطل وزائل مى دهند. و تازه همان را هم كه مى دهند از خدا وبه اذن خدا است ، ونيز با در نظر گرفتن آن مقايسه فرضى خدا عاقبت ساز بهترى است ، يعنى عاقبت بهترى به انسان مى دهد چون او خودش حق و ثابت است و فناء و زوال و تغيير نمى پذيرد وجلال واكرامش ‍ دستخوش تغيير نمى گردد. ولى اسباب ظاهرى ، همه امورى فانى و متغير هستند كه خدا رنگ وآبى به آنها داده واينطور دل آدمى را مى برند، و قلب آدمى را مسخر خود مى كنند، ولى وقتى مدت آدمى سر آيد مى فهمد كه گول خورده و آنها جز خاك خشكى بيش نبوده اند.
و اگر خداى تعالى را - هرچند كه او منزه از قياس به غير است - نسبت به اسباب ظاهرى قياس كنيم، خداى تعالى از همه سبب هايى كه تأثير دارند، خوش ثواب تر است، و ثواب خدا از همه بهتر است. زيرا خدا نسبت به كسى كه براى او كار مى كند، ثواب حق مى دهد، و اسباب ديگر ثواب باطل و زائل مى دهند. و تازه همان را هم كه مى دهند، از خدا و به اذن خدا است، و نيز با در نظر گرفتن آن مقايسه فرضى خدا عاقبت ساز بهترى است. يعنى عاقبت بهترى به انسان مى دهد. چون او خودش حق و ثابت است و فناء و زوال و تغيير نمى پذيرد و جلال و اكرامش دستخوش تغيير نمى گردد. ولى اسباب ظاهرى، همه امورى فانى و متغير هستند كه خدا رنگ و آبى به آن ها داده و اين طور دل آدمى را مى برند، و قلب آدمى را مسخر خود مى كنند، ولى وقتى مدت آدمى سر آيد، مى فهمد كه گول خورده و آن ها جز خاك خشكى بيش نبوده اند.


و وقتى انسان چاره اى جز اين نداشت كه دل به مقامى ببندد كه تدبير همه امور عالم از آنجا است ، واز آنجا توقع وانتظار اصلاح امورش را دارد، پس پروردگارش از هر چيز ديگرى سزاوارتر براى اين تعلق است ، چون ثواب وعاقبتى كه اومى دهد ربطى به ثواب وعاقبت غير او ندارد.
و وقتى انسان چاره اى جز اين نداشت كه دل به مقامى ببندد كه تدبير همه امور عالم از آن جا است، و از آن جا توقع و انتظار اصلاح امورش را دارد، پس پروردگارش از هر چيز ديگرى سزاوارتر براى اين تعلق است. چون ثواب و عاقبتى كه او مى دهد، ربطى به ثواب و عاقبت غير او ندارد.


بعضى از مفسرين گفته اند: اشاره ((هنالك (( به روز قيامت است ، و مراد از ثواب وعاقبت هم ثوابهاى آن روز است . ولى همانطور كه خود شما خواننده ملاحظه مى فرماييد اين تفسير با سياق آيه سازگار نيست .
بعضى از مفسران گفته اند: اشاره «هُنَالِكَ»، به روز قيامت است، و مراد از «ثواب» و «عاقبت» هم، ثواب هاى آن روز است. ولى همان طور كه خود شما خواننده ملاحظه مى فرماييد، اين تفسير با سياق آيه سازگار نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۴۲ </center>
<span id='link296'><span>
<span id='link296'><span>
==مثلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا وزينت هاى سريع الزوال ==
==مثلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا وزينت هاى سريع الزوال ==
«'''وَ اضرِب لهَُم مَّثَلَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ...'''»:
«'''وَ اضرِب لهَُم مَّثَلَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ...'''»:
۱۷٬۰۰۸

ویرایش