۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
كلمه «سعى»، به معناى تند رفتن، و در اين جا كنايه از جدّ و جهد عليه آيات الهى و تلاش براى ابطال و خاموش كردن نور آن ها است. و تعبير به تكلم با غير (آيات ما) در حقيقت، بازگشت به سياق سابق است، بعد از آن كه التفات در آيه قبلى در «أملَيتُ لَهَا: مهلتش دادم...» كار خود را كرد، و در جمله مورد بحث، به سياق قبل مراجعه نمود كه سياق تكلم با غير بود. | كلمه «سعى»، به معناى تند رفتن، و در اين جا كنايه از جدّ و جهد عليه آيات الهى و تلاش براى ابطال و خاموش كردن نور آن ها است. و تعبير به تكلم با غير (آيات ما) در حقيقت، بازگشت به سياق سابق است، بعد از آن كه التفات در آيه قبلى در «أملَيتُ لَهَا: مهلتش دادم...» كار خود را كرد، و در جمله مورد بحث، به سياق قبل مراجعه نمود كه سياق تكلم با غير بود. | ||
==توضيح آيه: | ==توضيح آيه: «و ما ارسلنا من قبلك من رسُول و لا نَبِىّ الّا اذا تمنّى القى الشَّيطانُ فى اُمنيّته...»== | ||
«'''وَ مَا أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن | «'''وَ مَا أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك مِن رَسُولٍ وَ لا نَبىٍّ إِلّا إِذَا تَمَنّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فى أُمْنِيَّتِهِ...'''»: | ||
كلمه | كلمه «تمنّى»، به معناى اين است كه آدمى آنچه را آرزو دارد و دوستش مى دارد، موجود و محقق فرض كند. حال چه اين كه ممكن هم باشد يا نباشد. مثل اين كه يك مرد فقير آرزو مى كند توانگر شود، يا كسى كه بى اولاد است، آرزو مى كند صاحب فرزند باشد، يا هر انسانى آرزو مى كند فناناپذير و جاويد باشد، يا دو بال داشته باشد و با آن ها پرواز كند. آن صورت خيالى كه تصورش را مى كند و از تصور آن لذت مى برد، آن را «أُمنِيّة: آرزو» مى گويند. | ||
و اصل در معناى اين كلمه | و اصل در معناى اين كلمه «مَنى» - به فتح ميم و سكون نون - است، كه به معناى فرض و تقدير است. بعضى از اهل فن گفته اند: اين كلمه، گاهى به معناى قرائت و تلاوت مى آيد. مثلا وقتى گفته مى شود: «تَمَنَّيتُ الكِتَابَ». معنايش اين است كه كتاب را خواندم. و معناى «إلقاء در امنيّة»، اين است كه در آرزوى او دخل و تصرف كند، تا آن را از سادگى و صرافت در آورده، فاسدش كند. | ||
و معناى | و معناى آيه، بنابر معناى اول كه تمنّى آرزوى قلبى باشد، اين مى شود: ما هيچ پيغمبر و رسولى را قبل از تو نفرستاديم، مگر اين كه هر وقت آرزويى كرد، و رسيدن به محبوبى را كه يا پيشرفت دينش بود، و يا جور شدن اسباب پيشرفت آن بود، و يا ايمان آوردن مردم به آن بود، فرض مى نمود، شيطان در امنيه او القاء مى كرد و در آرزويش دست مى انداخت. به اين طور كه مردم را نسبت به دين او وسوسه مى كرد و ستمكاران را عليه او و دين او تحريك مى نمود و مفسدان را اغواء می کرد و بدین وسیله، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۵۳ </center> | ||
آرزوى او را فاسد و سعى او را بى نتيجه مى ساخت، ولى سرانجام خداوند آن دخل و تصرفات شيطانى را نسخ و زايل نموده، آيات خودش را حاكم مى نمود و كوشش پيغمبر و يا رسولش را به نتيجه مى رساند و حق را اظهار مى نمود و خدا دانا و فرزانه است. | |||
و | و بنابر معناى دوم آن (يعنى قرائت و تلاوت)، معناى آيه چنين مى شود: ما قبل از تو هيچ پيغمبر و رسولى نفرستاديم، مگر آن كه وقتى چيزى از آيات خدا را مى خوانده، شيطان شبهه هايى گمراه كننده به دل هاى مردم مى افكند و ايشان را وسوسه مى كرد تا با آن آيات مجادله نموده، ايمان مؤمنان را فاسد سازد، ولى خداوند آنچه از شبهات كه شيطان به كار مى برد، باطل مى كرد و پيغمبرش را موفق به رد آن ها مى فرمود و يا آيه اى نازل مى كرد، تا آن را رد كند. | ||
فرق بين معناى | ==فرق بين معناى «نبوت» و «رسالت»== | ||
اين آيه دلالت روشنى دارد بر اختلاف معناى نبوت و رسالت ، البته نه به نحو عموم و خصوص مطلق همچنانكه نزد علماى تفسير معروف شده كه رسول آن كسى است كه مبعوث شده و ماءمور به تبليغ هم شده باشد و نبى آن كسى است كه تنها مبعوث شده باشد چه اينكه ماءمور به تبليغ هم شده باشد يا نه . چون اگر مطلب از اين قرار مى بود لازم بود كه در آيه مورد بحث از كلمه نبى غير رسول اراده شود يعنى كسى كه ماءمور به تبليغ نشده و اين با جمله ((و ما ارسلنا(( كه در اول آيه است منافات دارد و ما در مباحث نبوت در جلد دوم اين كتاب ، رواياتى از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) نقل كرديم كه دلالت مى كرد بر اينكه رسول آن كسى است كه ملك وحى بر او نازل مى شود و او ملك را مى بيند و با او سخن مى گويد، ولى نبى آن كسى است كه خواب مى بيند و در خواب به او وحى مى شود. و در جلد سيزدهم اين كتاب همين مطلب را از آيه ((قل لو كان فى الارض ملائكه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولا(( استفاده نموديم . | اين آيه دلالت روشنى دارد بر اختلاف معناى نبوت و رسالت ، البته نه به نحو عموم و خصوص مطلق همچنانكه نزد علماى تفسير معروف شده كه رسول آن كسى است كه مبعوث شده و ماءمور به تبليغ هم شده باشد و نبى آن كسى است كه تنها مبعوث شده باشد چه اينكه ماءمور به تبليغ هم شده باشد يا نه . چون اگر مطلب از اين قرار مى بود لازم بود كه در آيه مورد بحث از كلمه نبى غير رسول اراده شود يعنى كسى كه ماءمور به تبليغ نشده و اين با جمله ((و ما ارسلنا(( كه در اول آيه است منافات دارد و ما در مباحث نبوت در جلد دوم اين كتاب ، رواياتى از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) نقل كرديم كه دلالت مى كرد بر اينكه رسول آن كسى است كه ملك وحى بر او نازل مى شود و او ملك را مى بيند و با او سخن مى گويد، ولى نبى آن كسى است كه خواب مى بيند و در خواب به او وحى مى شود. و در جلد سيزدهم اين كتاب همين مطلب را از آيه ((قل لو كان فى الارض ملائكه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولا(( استفاده نموديم . |
ویرایش