گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۴۵: خط ۲۴۵:
==تفصيل داستان فتح مكّه ==
==تفصيل داستان فتح مكّه ==


* و در مجمع البيان، در داستان فتح مكّه آمده:
و در مجمع البيان، در داستان فتح مكّه آمده:


بعد از آن كه در سال حديبيّه، رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» با مشركان قريش صلح نمود، يكى از شرایط صلح اين بود كه: هر كس و هر قبيله عرب بخواهد، مى تواند داخل در عهد رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» شود، و هر كس و هر قبيله بخواهد مى تواند، داخل در عهد قريش گردد. قبيلۀ «خزاعه» به عهد و عقد رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» پيوست، و قبيلۀ «بنى بكر» در عقد و پيمان قريش در آمد و بين اين دو قبيله، از قديم الأيّام دشمنى بود.
بعد از آن كه در سال حديبيّه، رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» با مشركان قريش صلح نمود، يكى از شرایط صلح اين بود كه: هر كس و هر قبيله عرب بخواهد، مى تواند داخل در عهد رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» شود، و هر كس و هر قبيله بخواهد مى تواند، داخل در عهد قريش گردد. قبيلۀ «خزاعه» به عهد و عقد رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» پيوست، و قبيلۀ «بنى بكر» در عقد و پيمان قريش در آمد و بين اين دو قبيله، از قديم الأيّام دشمنى بود.
خط ۲۶۸: خط ۲۶۸:
ابوسفيان، از آن جا به مدينه آمد و نزد رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» رفت، عرضه داشت: اى محمّد! خون قوم و خويشاوندانت را حفظ كن و قريش را پناه بده و مدّت پيمان را تمديد كن! رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» فرمود: آيا عليه مسلمانان توطئه كرديد و نيرنگ به كار زديد و پيمان را شكستيد؟ ابوسفيان گفت: نه. فرمود: اگر نشكسته ايد، ما بر سرِ پيمان خود هستيم.  
ابوسفيان، از آن جا به مدينه آمد و نزد رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» رفت، عرضه داشت: اى محمّد! خون قوم و خويشاوندانت را حفظ كن و قريش را پناه بده و مدّت پيمان را تمديد كن! رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» فرمود: آيا عليه مسلمانان توطئه كرديد و نيرنگ به كار زديد و پيمان را شكستيد؟ ابوسفيان گفت: نه. فرمود: اگر نشكسته ايد، ما بر سرِ پيمان خود هستيم.  


ابوسفيان از آن جا بيرون آمد، به ابوبكر برخورد و گفت: قريش را در پناه خود گير. ابوبكر گفت : واى بر تو، مگر كسى مى تواند عليه رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» كسى را پناه بدهد؟ از او هم گذشت به عمر بن خطاب برخورد و همان تقاضا را از او كرد و همان جواب را از او شنيد. از او هم گذشت، به منزل دخترش ‍ أمّ حبيبه - همسر رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» - رفت و خواست تا روى فرش رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» بنشيند. دخترش خم شد و فرش را جمع كرد. ابوسفيان گفت: دخترم! آيا دريغ كردى از اين كه پدرت روى فرش بنشيند؟ گفت: بله، اين فرش رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» است، و تو به خاطر مشرک بودنت، نجس و پليد هستى و نمى توانى روى اين فرش بنشينى.
ابوسفيان از آن جا بيرون آمد، به ابوبكر برخورد و گفت: قريش را در پناه خود گير. ابوبكر گفت : واى بر تو، مگر كسى مى تواند عليه رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» كسى را پناه بدهد؟ از او هم گذشت به عمر بن خطاب برخورد و همان تقاضا را از او كرد و همان جواب را از او شنيد. از او هم گذشت، به منزل دخترش ‍ أمّ حبيبه - همسر رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» - رفت و خواست تا روى فرش رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» بنشيند. دخترش خم شد و فرش را جمع كرد.  
 
ابوسفيان گفت: دخترم! آيا دريغ كردى از اين كه پدرت روى فرش بنشيند؟ گفت: بله، اين فرش رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» است، و تو به خاطر مشرک بودنت، نجس و پليد هستى و نمى توانى روى اين فرش بنشينى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۵۶ </center>
از آن جا هم بيرون شد و به خانه فاطمه «عليهاالسلام» رفت و گفت: اى دختر سيّد عرب! آيا قريش را پناه مى دهى و مدّت پيمان ايشان را تمديد مى كنى؟ اگر چنين كنى، گرامى ترين خانم در همه مردم خواهى بود.  
از آن جا هم بيرون شد و به خانه فاطمه «عليهاالسلام» رفت و گفت: اى دختر سيّد عرب! آيا قريش را پناه مى دهى و مدّت پيمان ايشان را تمديد مى كنى؟ اگر چنين كنى، گرامى ترين خانم در همه مردم خواهى بود.  


فاطمه «عليهاالسلام» فرمود: جوار من، جوار رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» است. پرسيد: آيا ممكن نيست به دو پسرانت دستور دهى اين كار را بكنند؟ فرمود: به خدا سوگند، بچه هاى من كودك اند و به حدّى نرسيده اند كه بين مردم، جوار دهند. افزون بر اين، هيچ مسلمانى نمى تواند به دشمن رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» پناه دهد.  
فاطمه «عليها السلام» فرمود: جوار من، جوار رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» است. پرسيد: آيا ممكن نيست به دو پسرانت دستور دهى اين كار را بكنند؟ فرمود: به خدا سوگند، بچه هاى من كودك اند و به حدّى نرسيده اند كه بين مردم، جوار دهند. افزون بر اين، هيچ مسلمانى نمى تواند به دشمن رسول خدا «صلّى الله عليه و آله و سلّم» پناه دهد.  


آنگاه رو به على بن ابى طالب «عليه السلام» كرد و گفت : اى أباالحسن! چاره ام از همه جا قطع شده، از تو مى خواهم برايم خيرخواهى كنى و راه چاره اى پيش پايم بگذارى. على «عليه السلام» فرمود: تو پير مرد قريشى، برخيز و بر درِ مسجد بايست و اعلام كن كه: «همه بدانيد من قريش را در پناه و جوار خود قرار دادم»؛ اين را بگو و به ديار خودت مكّه برگرد. ابوسفيان پرسيد: اين كار، دردى از من دوا خواهد كرد؟ فرمود: به خدا سوگند گمان ندارم، وليكن چاره ديگرى برايت سراغ ندارم.
آنگاه رو به على بن ابى طالب «عليه السلام» كرد و گفت: اى أباالحسن! چاره ام از همه جا قطع شده، از تو مى خواهم برايم خيرخواهى كنى و راه چاره اى پيش پايم بگذارى. على «عليه السلام» فرمود: تو پيرمرد قريشى، برخيز و بر درِ مسجد بايست و اعلام كن كه: «همه بدانيد من قريش را در پناه و جوار خود قرار دادم»؛ اين را بگو و به ديار خودت مكّه برگرد.  
 
ابوسفيان پرسيد: اين كار، دردى از من دوا خواهد كرد؟ فرمود: به خدا سوگند گمان ندارم، وليكن چاره ديگرى برايت سراغ ندارم.
   
   
ابوسفيان، ناگزیر برخاست و درِ مسجد فرياد زد: أيّها النّاس! من قريش را در جوار خود قرار دادم، آنگاه شترش را سوار شد و به طرف مكّه رفت. وقتى بر قريش وارد شد، پرسيدند: چه خبر آورده اى؟ ابوسفيان، قصّه را برايشان شرح داد. گفتند: به خدا سوگند، على بن أبى طالب كارى برايت انجام نداده، جز اين كه به بازيت گرفته، و اعلامى كه در بين مسلمانان كردى، هيچ فايده اى ندارد. ابوسفيان گفت: نه به خدا سوگند، على منظورش بازى دادن من نبود، ولى چارۀ ديگرى نداشتم.
ابوسفيان، ناگزیر برخاست و درِ مسجد فرياد زد: أيّها النّاس! من قريش را در جوار خود قرار دادم، آنگاه شترش را سوار شد و به طرف مكّه رفت. وقتى بر قريش وارد شد، پرسيدند: چه خبر آورده اى؟ ابوسفيان، قصّه را برايشان شرح داد.  
 
گفتند: به خدا سوگند، على بن أبى طالب كارى برايت انجام نداده، جز اين كه به بازيت گرفته، و اعلامى كه در بين مسلمانان كردى، هيچ فايده اى ندارد. ابوسفيان گفت: نه به خدا سوگند، على منظورش بازى دادن من نبود، ولى چارۀ ديگرى نداشتم.




۱۴٬۴۷۳

ویرایش