۱۷٬۰۰۸
ویرایش
خط ۱۷۶: | خط ۱۷۶: | ||
<span id='link250'><span> | <span id='link250'><span> | ||
==مراد از حكمى كه خداوند، | ==مراد از حكمى كه خداوند، به موسى «ع» داده == | ||
و اما مراد از | و اما مراد از «حكم» - آن طور كه ما استظهار كرديم - اصابه نظر، و رسيدن به حقيقت هر امر و اتقان | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۸ </center> | ||
رأى در عمل به آن نظريه است، و اگر بگويى آيه شريفه صريح است در اين كه «موهبت حكم»، بعد از داستان قتل به موسى «عليه السلام» داده شد، ولى مفاد آيات سوره «قصص» اين است كه اين موهبت قبل از داستان قتل به موسى «عليه السلام» داده شده. چون فرموده: «وَ لَمَّا بَلَغَ أشُدَّهُ وَ استَوَى آتَينَاهُ حُكماً وَ عِلماً وَ كَذَلِكَ نَجزِى المُحسِنِين وَ دَخَلَ المَدِينَةَ» و بعد از آن داستان قتل و فرار كردن را ذكر مى كند. بنابراين، ميان اين دو آيه، چگونه مى توان جمع نمود و رفع تناقض كرد؟ | |||
در جواب مى گوييم : | در جواب مى گوييم: كلمۀ «حكم»، هم در آيه مورد بحث و هم در آيه سوره «قصص»، به طور نكره آمده و اين خود، إشعار دارد بر اين كه اين دو حكم با هم فرق دارند و درباره خصوص تورات كه متضمن حكم بوده، فرموده: «وَ عِندَهُمُ التَورَيةَ فِيهَا حُكمُ اللّه»، و ما مى دانيم كه تورات بعد از غرق شدن فرعون و نجات دادن بنى اسرائيل نازل شده. | ||
پس مى توان گفت كه به موسى | پس مى توان گفت كه به موسى «عليه السلام» در چند نوبت، مراتبى از «حكم» داده شده بود، كه بعضى از مراتب آن، مافوق بعضى ديگر بوده. حكمى قبل از كشتن قبطى و حكمى ديگر بعد از فرار و قبل از مراجعتش به مصر، و حكمى ديگر بعد از غرق شدن فرعون. و در هر بار، مرتبه اى از حكم را به او داده بودند، تا آن كه با نزول تورات، حكمت را برايش تمام كردند. | ||
و اين را اگر بخواهيم تشبيه | و اين را اگر بخواهيم تشبيه كنيم، نظير فطرتى است كه خداوند در چند مرحله به آدمى ارزانى مى دارد، يك مرحله ضعيف آن، همان سلامت فطرتى است كه در حال كودكى به آدمى مى دهد و مرحله بالاتر آن را در حال بزرگى كه آدمى به خانه عقل مى نشيند، ارزانى مى كند كه نامش را اعتدال در تعقل، وجودت در تدبير مى گذاريم و مرحله قوى تر آن را بعد از ممارست در اكتساب فضائل مى دهد. زيرا مرحله دوم، آدمى را وادار به كسب فضائل مى كند و چون اين كسب فضائل تكرار شد، حالتى در آدمى پديد مى آيد به نام ملكۀ تقوى، و اين سه حالت، در حقيقت يك چيز و يك سنخ است، كه به تدريج و در حالى بعد از حال ديگر نمو مى كند. | ||
از آنچه | از آنچه گذشت، معلوم شد اين كه بعضى از مفسران، «حكم» را به نبوت تفسير كرده اند، صحيح نيست. چون از لفظ «آيه» و نيز از مقام آن دليلى بر گفته خود ندارند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۹ </center> | ||
علاوه بر اين، خداى | علاوه بر اين، خداى تعالى، در چند جا از كلام خود حكم و نبوت را با هم ذكر كرده و فهمانده كه اين ها با هم فرق دارند. از آن جمله فرموده: «أن يُؤتِيَهُ اللّهُ الكِتَابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّة». و نيز فرموده: «أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَينَاهُمُ الكِتَابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّة». و نيز فرموده: «وَ لَقَد آتَينَا بَنِى إسرَائِيلَ الكِتَابَ وَ الحُكمَ وَ النُّبُوَّةَ» وَ آياتى ديگر. | ||
<span id='link251'><span> | <span id='link251'><span> | ||
جملۀ «وَ جَعَلَنِى مِنَ المُرسَلِين»، پاسخ از اعتراض اول فرعون است، كه از رسالت موسى «عليه السلام» تعجب و استبعاد مى كرد. چون او و درباريانش وى را مى شناختند، و ناظر احوال او در ايامى كه تربيتش مى كردند، بودند و حاصل جواب، اين است كه: | |||
استبعاد ايشان از رسالت | استبعاد ايشان از رسالت وى، مربوط به سوابقى است كه از حال وى داشتند و اين استبعاد وقتى بجاست كه رسالت، امرى اكتسابى باشد و به دست آمدنش با حصول مقدمات اختيارى اش، ممكن و قابل حدس باشد، تا فرعون تعجب كند كه چطور ممكن است تو پيامبر شوى؟ | ||
لذا در پاسخش گفت: خدا او را رسول كرده، و مسأله رسالت اكتسابى نيست، بلكه موهبتى است خدايى، همچنان كه «حكم» نيز چنين است و خدا او را بدون هيچ اكتسابى، رسالت و حكم داده. اين، آن معنايى است كه از سياق بر مى آيد. | |||
و اما اين كه بعضى از مفسران گفته اند: جملۀ «ألَم نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيداً...»، از باب استبعاد نبوده، بلكه خواسته است بر موسى «عليه السلام» منت بگذارد، هرچند كه آيه شريفه، فى نفسها، با اين احتمال هم مى سازد، ولى سياق مجموع جواب، با آن مساعد نيست، و حمل آيه بر اين احتمال، سياق را در هم مى ريزد. | |||
چون در اين صورت، حتما بايد جملۀ «وَ تِلكَ نِعمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَىَّ...» را جواب از منت مذكور گرفت، و حال آن كه اين جواب نمى تواند جواب آن باشد. (چون در خود جمله منت يادآور شده مى فرمايد: تو بر من منت مى نهى كه بنى اسرائيل را برده خود كرده اى). و نيز بايد جملۀ «فَعَلتُهَا إذاً...» را جواب از اعتراض به قتل گرفت. آن وقت جملۀ «وَ جَعَلَنِى مِنَ المُرسَلِين» زايد مى شود و احتياجى بدان نيست. دقت فرماييد. | |||
ویرایش