۱۷٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
<span id='link240'><span> | <span id='link240'><span> | ||
==مقايسه قوم پیامبر اسلام «ص»، با اقوام پیامبران گذشته == | ==مقايسه قوم پیامبر اسلام «ص»، با اقوام پیامبران گذشته == | ||
در اين | در اين آيات، به داستان هايى از اقوام انبياى گذشته شروع كرده، تا روشن شود كه قوم خاتم الانبياء «صلى الله عليه و آله» نيز، همان راهى را مى روند كه قوم موسى و هارون و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب رفته بودند، و به زودى راه اينان نيز، به همان سرنوشتى منتهى مى شود كه آن اقوام ديگر بدان مبتلا شدند. يعنى بيشترشان ايمان نمى آورند و خدا ايشان را به عقوبت دنيايى و آخرتى مى گيرد. | ||
دليل بر | دليل بر اين كه آيات در مقام به دست دادن چنين نتيجه اى است، اين است كه در آخر هر داستانى مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ أكثَرُهُم مُؤمِنِين وَ إنَّ رَبَّكَ لَهُوَ العَزِيزُ الرَّحِيم»، همچنان كه در داستان خاتم الانبياء «صلى الله عليه و آله» بعد از ختم كلام و حكايت اعراض قومش در آغاز سوره فرمود: «وَ مَا كَانَ...». پس معلوم مى شود كه آيات در مقام تطبيق داستانى بر داستان ديگر است. | ||
و همه براى اين است كه خاطر رسول خدا | و همه براى اين است كه خاطر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» تسليت يافته، حوصله اش از تكذيب قومش سر نرود و بداند كه تكذيب قوم او، امرى نوظهور و تازه نيست، بلكه همه اقوام انبياى گذشته نيز، همين رفتار را داشتند و از قوم خود انتظارى جز آنچه امت هاى گذشته در مقابل انبياى خود داشتند، نداشته باشد. | ||
و در ضمن، قوم آن جناب را هم تهديد می کند به سرنوشتی که امت های گذشته، به خاطر تکذیب پیغمبرشان دچار شدند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۵۹ </center> | ||
مؤيد اين | مؤيد اين معنا، اين است كه در آغاز نقل داستان ابراهيم «عليه السلام» فرمود: «وَ اتلُ عَلَيهِم نَبَأَ إبرَاهِيم: داستان ابراهيم را بر ايشان بخوان». | ||
«'''وَ إِذْ نَادَى رَبُّك مُوسى ... أَلا يَتَّقُونَ'''»: | «'''وَ إِذْ نَادَى رَبُّك مُوسى... أَلا يَتَّقُونَ'''»: | ||
يعنى | يعنى: به ياد آر زمانى را كه پروردگارت موسى را ندا در داد و او را به رسالت به سوى فرعون مبعوث فرمود، تا بنى اسرائيل را از چنگ وى برهاند. (به تفصيلى كه در سوره «طه» و غير آن گذشت). | ||
جملۀ «أنِ ائتِ القَومَ الظَّالِمِين»، نوعى تفسير است براى ندا و مى رساند كه آن ندا چه بوده، و اگر نخست فرمود: «اين كه نزد قوم ستمكار بروى»، و سپس آن قوم را به قوم فرعون تفسير كرد، براى اين بود كه به حكمت اين مأموريت كه شرك ايشان و ظلمى بود كه نسبت به بنى اسرائيل روا مى داشتند - كه تفصيلش در سوره «طه»، از آيه «إذهَبَا إلَى فِرعَونَ إنَّهُ طَغَى... فَأتِيَاهُ فَقُولَا إنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأرسِل مَعَنَا بَنِى إسرَائِيلَ وَ لَا تُعَذِّبهُم» آمده - اشاره كند. | |||
و | و جملۀ «ألَا يَتَّقُون: چرا به تقوا نمى گرايند» - به صيغه غيبت - توبيخى است غيابى، كه خداى تعالى از ايشان كرده و چون اين توبيخ در روز انعقاد رسالت موسى واقع شده، اين معنا را مى دهد كه: اى موسى! به ايشان بگو: پروردگار من، شما را توبيخ مى كند به اين كه راه تقوا را ترك كرده ايد، و مى فرمايد: «ألَا يَتَّقُون». | ||
«'''قَالَ | ==اشاره به معناى «خوف» و فرق آن با «خشيت»== | ||
«'''قَالَ رَبِّ إِنّى أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ وَ يَضِيقُ صَدْرِى وَ لا يَنطلِقُ لِسانى فَأَرْسِلْ إِلى هَارُونَ'''»: | |||
در مجمع البيان گفته: كلمۀ «خوف»، به معناى آن حالت ناراحتى و اضطراب درونى است، كه در هنگام توقع و احتمال ضرر به آدمى دست مى دهد و نقيض آن، حالت «امن» است، كه به معناى آرامش و سكون نفس است، نسبت به اين كه نفعش خالص و آميخته با ضرر نيست، و ضرر آن را تهديد نمى كند، و بيشتر موارد اطلاق «خوف» در مورد احساس شر است. مواردى كه آدمى را وادار مى كند به اين كه برخيزد و براى جلوگيرى از آن شر، ابتكارى كند. هرچند كه در دل اضطرابى پيدا نشود. | |||
به خلاف «خشيت» كه آن، مخصوص مواردى است که نفس آدمی از احساس شر، دچار اضطراب و تشویش گردد و به همین جهت است که خدای تعالی، «خشیت» از غیر خود را از انبیائش نفی کرده و فرموده | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۶۰ </center> | ||
است: «لَا يَخشَونَ أحَداً إلَّا اللّه»، وليكن نفرمود كه: «از غير خدا خوف ندارند»، و چه بسا «خوف» را اثبات هم كرده باشد. چون فرموده: «وَ إمَّا تَخَافَنَّ مِن قَومٍ خِيَانَةً». | |||
«'''إنِّى أخَافُ أن يُكَذِّبُون '''» - يعنى: من مى ترسم قوم فرعون، نسبت دروغ به من بدهند. | |||
«''' | «'''وَ يَضِيقُ صَدرِى وَ لَا يَنطَلِقُ لِسَانِى '''» - دو فعل «يَضِيقُ» و «َينطَلِقُ»، هر دو مرفوع اند. چون معطوف اند به «أخَافُ». در نتيجه، عذرى كه موسى آورد، سه چيز بوده: اول ترس از اين كه تكذيبش كنند. دوم اين كه: حوصله اش سر آيد و تاب مقاومت نداشته باشد. سوم اين كه: بيانش از اداى دعوت خود قاصر باشد. | ||
ولى در قرائت يعقوب و غير او، دو فعل «يَضِيقُ» و «يَنطَلِقُ»، به نصب قرائت شده، تا عطف بر «يُكَذِّبُون» باشد و اين قرائت، با طبع معنا سازگارتر است. بنابراين، عذر موسى «عليه السلام»، تنها همان عذر اولى است. يعنى ترس از تكذيب، و دو تاى ديگر، نتيجه عذر اولى است. | |||
به عبارت روشن تر، عذر تنها تكذيب مردم است، كه به سرآمدن حوصله و كندى زبان مى آورد. و اين معنا، علاوه بر سازگارى اش با طبع قضيه، با آيات ديگر اين داستان - كه در سوره هاى ديگر خواهيم خواند - سازگارتر است. چون در آن ها يك عذر آمده، كه همان ترس از تكذيب است. | |||
«'''فَأرسِل إلِى هَارُون '''» - يعنى: ملك وحى خود را نزد هارون هم بفرست، تا او ياور من در تبليغ رسالت باشد. و اين تعبير، تعبيرى است شايع. وقتى كسى دچار بلايى شده باشد، و يا امرى بر او مشكل شده باشد، اطرافيان به وى مى گويند: بفرست نزد فلانى. يعنى از او كمك بطلب و او را ياور خود بگير. | |||
پس جمله مورد بحث، جمله اى است متفرع بر جمله «من مى ترسم». و در حقيقت، جملۀ «من مى ترسم» و فروعاتى كه بر آن متفرع شده، از قبيل دلتنگى و گير كردن زبان، مقدمه بوده براى همين كه در جملۀ مورد بحث، رسالت را براى هارون درخواست كند، تا در كار رسالتش، شريك و ياور باشد. | |||
آرى، منظور از اين مقدمه، اين بوده كه رسالت و مأموريتش با تصديق هارون و يارى او بهتر و سريعتر انجام شود. نه اين كه خواسته باشد از زير بار سنگين رسالت شانه خالى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۱ </center> | ||
در تفسير روح المعانى گفته : يكى از ادله اى كه بر اين معنا دلالت مى | در تفسير روح المعانى گفته: يكى از ادله اى كه بر اين معنا دلالت مى كند، اين است كه: جملۀ «فَأرسِل»، بين سه جمله اول و جمله چهارم، يعنى «وَ لَهُم عَلَىَّ ذَنبٌ» قرار گرفته. چون اين قرار داشتن اعلام مى كند كه با جمله چهارم ارتباطى دارد، و اگر سخنان موسى از باب تعلل و شانه خالى كردن بود، مى بايستى جملۀ «فَأرسِل»، آخر همه جملات در آيد، نه ماقبل آخر. | ||
و اين دليلى كه روح المعانى آورده، دليل خوبى است. ولى از آن روشن تر، آيه «قَالَ رَبِّ إنِّى قَتَلتُ مِنهُم نَفساً فَأخَافُ أن يَقتُلُونِ * وَ أخِى هَارُونَ هُوَ أفصَحُ مِنِّى لِسَاناً فَأرسِلهُ مَعِى رِدءاً يُصَدِّقُنِى إنِّى أخَافُ أن يُكَذِّبُون» مى باشد كه به صراحت مى فهماند: منظور موسى «عليه السلام» از اين سخنان تعلل نبوده، بلكه مى خواسته كار دعوتش، صحيح تر و راهش به هدف نزديك تر شود. | |||
==معناى «ذنب» و مراد از اين كه موسى «ع» فرمود: «و لهم على ذنب»== | |||
«'''وَ لهَُمْ عَلىَّ ذَنبٌ فَأَخَاف أَن يَقْتُلُونِ'''»: | «'''وَ لهَُمْ عَلىَّ ذَنبٌ فَأَخَاف أَن يَقْتُلُونِ'''»: | ||
راغب در مفردات مى گويد: كلمه «ذنب» در اصل به معناى گرفتن دنباله چيزى است ، مثلا گفته مى شود: «ذنبته»، يعنى رسيدم به دم آن و آن را گرفتم . ولى در هر عملى كه دنباله وخيمى دارد نيز استعمال مى شود، به اين اعتبار كه عمل مذكور نيز دم و دنباله اى دارد. | راغب در مفردات مى گويد: كلمه «ذنب» در اصل به معناى گرفتن دنباله چيزى است ، مثلا گفته مى شود: «ذنبته»، يعنى رسيدم به دم آن و آن را گرفتم . ولى در هر عملى كه دنباله وخيمى دارد نيز استعمال مى شود، به اين اعتبار كه عمل مذكور نيز دم و دنباله اى دارد. |
ویرایش