گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۱: خط ۳۱:
<span id='link378'><span>
<span id='link378'><span>


==اصرار و پافشارى مشركين در پيروى هوى و مقاومت بدوندليل در برابر حق و موعظه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به قيام الله ==
==پافشارى مشركان در پيروى هواى نفس و مقاومت بی دليل، در برابر موعظۀ پيامبر«ص» ==
«'''وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَاتُنَا بَيِّنَتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصدَّكمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُكُمْ ...مِن نَّذِيرٍ'''»:
«'''وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ... مِن نَّذِيرٍ'''»:


خطابى است از مشركين ، به عموم مشركين ، كه بعد از شنيدن آيات قرآنى يكديگر را هشدار مى دهند كه : در تمسك به دين آباى خود كوشا باشند، و نيز يكديگر را تحريك مى كنند: كه عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به پا خيزند
خطابى است از مشركان، به عموم مشركان، كه بعد از شنيدن آيات قرآنى، به يكديگر هشدار مى دهند كه: در تمسك به دين آباى خود كوشا باشند. و نيز يكديگر را تحريك مى كنند كه: عليه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» به پا خيزند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۴ </center>
و اگر در اين كلام ، خداى تعالى آيات خود را به وصف ((بينات (( توصيف فرموده ، خواسته است به نوعى ايشان را مورد عتاب قرار دهد، و گويا فرموده : وقتى اين آيات بر آنان خوانده مى شود، با اينكه آياتى بينات و روشنند، و هيچ ترديدى و شكى در آنها نيست ، مع ذلك به جاى اينكه عموم هم مسلكان خود را دعوت كنند كه : بياييد و اين آيات را بپذيريد، بر عكس عموم آنها را مى خوانند تا در تقليد كوركورانه از پدران خود پافشارى كنند، و ايشان را تحريك مى كنند كه : عليه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به پا خيزند. و در اينكه كلمه آباء را به ضمير كم اضافه كرده ، مبالغه در شوراندن مردم را افاده مى كند
و اگر در اين كلام، خداى تعالى، آيات خود را به وصف «بيّنات» توصيف فرموده، خواسته است به نوعى ايشان را مورد عتاب قرار دهد، و گويا فرموده: وقتى اين آيات بر آنان خوانده مى شود، با اين كه آياتى بينات و روشن اند، و هيچ ترديدى و شكى در آن ها نيست، مع ذلك، به جاى اين كه عموم هم مسلكان خود را دعوت كنند كه «بياييد و اين آيات را بپذيريد»، بر عكس عموم آن ها را مى خوانند تا در تقليد كوركورانه از پدران خود پافشارى كنند، و ايشان را تحريك مى كنند كه: عليه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» به پا خيزند. و در اين كه كلمۀ «آباء» را به ضمير «كُم» اضافه كرده، مبالغه در شوراندن مردم را افاده مى كند.


«'''و قالوا ما هذا الا افك مفترى'''» - واو، در ابتداى جمله ، جمله را عطف مى كند به كلمه ((قالوا(( كه قبلا ذكر شده و معنايش اين است كه مشركين قبلا گفتند: اين مرد جز اين مقصودى ندارد كه شما را از مقصود پدرانتان باز بدارد، و نيز گفتند كه : سخنان اين مرد جز افتراى به خدا چيزى ديگر نيست ، و كلمه ((هذا(( در جمله مورد بحث اشاره تحقير است ، و معنايش اين است كه با اشاره تحقيرآميز به آيات خدا اشاره نموده گفتند: اين كلامى است كه از وجهه اصلى اش برگشته ، و دروغى است بر خدا
«'''وَ قَالُوا مَا هَذَا إلّا إفكٌ مُفتَرَى'''» - «واو»، در ابتداى جمله، جمله را عطف مى كند به كلمۀ «قَالُوا» كه قبلا ذكر شده و معنايش اين است كه مشركان قبلا گفتند: اين مرد، جز اين مقصودى ندارد كه شما را از مقصود پدرانتان باز بدارد.


با اينكه جا داشت بگويند: اينها آيات بينات خدا هستند، كه از ناحيه خدا نازل شده ، و اينكه با كلمه ((هذا(( به آيات بينات اشاره كردند، خود دليل بر اين است كه از آيات چيزى جز اين نفهميده اند، كه اينهم چيزى از چيزها است
و نيز گفتند كه: سخنان اين مرد، جز افتراى به خدا چيزى ديگر نيست. و كلمۀ «هذَا» در جمله مورد بحث، اشاره تحقير است، و معنايش اين است كه با اشاره تحقيرآميز به آيات خدا اشاره نموده، گفتند: اين كلامى است كه از وجهۀ اصلى اش برگشته، و دروغى است بر خدا.


خداى سبحان از اين جا سياق كلام را تغيير داده ، مى فرمايد: ((و قال الذين كفروا للحق لما جاءهم هذا سحر مبين (( آمدن حق براى آنها به اين است كه حق به آنها برسد و براى آنها ظاهر شود. در اين جمله مى توانست بفرمايد: ((و قالوا للحق لما جاءهم هذا سحر مبين (( ولى اين طور نفرمود، بلكه وصف كفر را ذكر كرد، تا به علت حكم اشاره كرده باشد، و چنين معنا دهد كه : كسانى كه كافر شدند، كفرشان علت شد، تا حق صريح و روشنى را كه به ايشان رسيد سحر و باطل بخوانند
با اين كه جا داشت بگويند: اين ها، آيات بيّنات خدا هستند، كه از ناحيه خدا نازل شده. و اين كه با كلمۀ «هَذَا» به آيات بينات اشاره كردند، خود دليل بر اين است كه از آيات چيزى جز اين نفهميده اند، كه اين هم چيزى از چيزها است.


بعد از اين جمله براى اينكه اصرارشان در پيروى هوى ، و مقاومت بدون دليل آنان را در برابر حق تاكيد كند، فرمود: ((و ما آتيناهم من كتب يدرسونها و ما ارسلنا اليهم قبلك من نذير(( و اين جمله جمله اى است حاليه ، كه با جمله قبلى چنين معنا مى دهد: ((كسانى كه كافر شدند، - كفار قريش - حق صريح و روشن را سحر روشن خواندند، در حالى كه ما هيچ كتابى به ايشان نداديم ، كه بخوانند، و به استناد آن ، اين قرآن را باطل بدانند و رسولى هم قبل از تو به سوى ايشان نفرستاده بوديم ، تا انذارشان كرده باشد((، و حق و باطل را بر ايشان بيان نموده باشد، و به استناد گفته هاى آن رسول ، اين كتاب را باطل تشخيص دهند
خداى سبحان، از اين جا سياق كلام را تغيير داده، مى فرمايد: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلحَقِّ لَمَّا جَاءَهُم هَذَا سِحرٌ مُبِينٌ»، آمدن حق براى آن ها به اين است كه حق به آن ها برسد و براى آن ها ظاهر شود.
 
در اين جمله مى توانست بفرمايد: «وَ قَالُوا لِلحَقِّ لَمَّا جَاءَهُم هَذَا سِحرٌ مُبِينٌ»، ولى اين طور نفرمود، بلكه وصف «كفر» را ذكر كرد، تا به علت حكم اشاره كرده باشد، و چنين معنا دهد كه: كسانى كه كافر شدند، كفرشان علت شد، تا حق صريح و روشنى را كه به ايشان رسيد، سحر و باطل بخوانند.
 
بعد از اين جمله، براى اين كه اصرارشان در پيروى هوا، و مقاومت بدون دليل آنان را در برابر حق تأكيد كند، فرمود: «وَ مَا آتَينَاهُم مِن كُتُبٍ يَدرُسُونَهَا وَ مَا أرسَلنَا إلَيهِم قَبلَكَ مِن نَذِيرٍ». و اين جمله، جمله اى است حاليه، كه با جمله قبلى چنين معنا مى دهد:  
 
«كسانى كه كافر شدند - كفار قريش - حق صريح و روشن را سحر روشن خواندند، در حالى كه ما هيچ كتابى به ايشان نداديم، كه بخوانند، و به استناد آن، اين قرآن را باطل بدانند، و رسولى هم قبل از تو به سوى ايشان نفرستاده بوديم، تا انذارشان كرده باشد»، و حق و باطل را بر ايشان بيان نموده باشد، و به استناد گفته هاى آن رسول، اين كتاب را باطل تشخيص دهند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۵ </center>
«'''وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا ءَاتَيْنَهُمْ فَكَذَّبُوا رُسلى فَكَيْف كانَ نَكِيرِ'''»:
«'''وَ كَذَّب الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلى فَكَيْف كانَ نَكِيرِ'''»:
 
دو ضمير جمع اولى «قَبلِهُم» و دومى «بَلَغُوا» به كفار قريش و پيروانشان بر مى گردد، و ضمير جمع سومى و چهارمى به كسانى كه قبل از ايشان بودند. و كلمۀ «مِعشَار»، به معناى يك دهم است، و كلمۀ «نَكِير» به معناى انكار است، كه مراد از آن در آيه شريفه، لازمۀ انكار است، نه خود آن. و لازمۀ انكار، همان عذاب مى باشد.


دو ضمير جمع اولى ((قبلهم (( و دومى ((بلغوا(( به كفار قريش و پيروانشان بر مى گردد، و ضمير جمع سومى و چهارمى به كسانى كه قبل از ايشان بودند. و كلمه ((معشار(( به معناى يك دهم است ، و كلمه ((نكير(( به معناى انكار است ، كه مراد از آن در آيه شريفه لازمه انكار است ، نه خود آن ، و لازمه انكار همان عذاب مى باشد
و معناى آيه، اين است كه: كسانى كه قبل از كفار قريش از امت هاى سابق بودند، و كفار قريش ده يك آن ها نيرو و شوكت ندارند، وقتى فرستادگان مرا تكذيب كردند، ديديد كه چگونه به عذاب خود گرفتارشان نمودم، ديگر گرفتارى قريش براى ما كارى ندارد.


و معناى آيه اين است كه : كسانى كه قبل از كفار قريش از امتهاى سابق بودند، و كفار قريش ده يك آنها نيرو و شوكت ندارند، وقتى فرستادگان مرا تكذيب كردند، ديديد كه چگونه به عذاب خود گرفتارشان نمودم ، ديگر گرفتارى قريش براى ما كارى ندارد، و اگر در آيه شريفه از تكلم با غير ((اتيناهم (( به تكلم مفرد ((عذابى (( التفات شده ، براى بزرگ شمردن جرم آنان ، و افاده سختى و هول انگيزى عذاب است
و اگر در آيه شريفه، از تكلم با غير «آتَينَاهُم» به تكلم مفرد «عَذَابِى» التفات شده، براى بزرگ شمردن جرم آنان، و افاده سختى و هول انگيزى عذاب است.


«'''قُلْ إِنَّمَا أَعِظكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرَدَى ثُمَّ تَتَفَكرُوا مَا بِصاحِبِكم مِّن جِنَّةٍ'''»:
«'''قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرَدَى ثُمَّ تَتَفَكرُوا مَا بِصاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ'''»:


مراد از موعظه ، وصيت و سفارش است ، حال يا كنايه از آن است ، و يا آنكه معناى تضمينى آن سفارش است ((ان تقوموا لله (( يعنى براى خدا قيام كنيد، و منظورتان جز حفظ حرمت خدا نباشد، ((مثنى و فرادى (( يعنى دو بدو، و يكى يكى ، و اين تعبير كنايه از تفرق ، و دورى از اجتماع ، و بر پا كردن غوغا است ، چون غوغا فكر و شعورى ندارد، وقتى بپا شد، غالبا حق را مى ميراند، و باطل را زنده مى كند
مراد از «موعظه»، وصيت و سفارش است. حال يا كنايه از آن است، و يا آن كه معناى تضمينى آن سفارش است: «أن تَقُومُوا لِلهِ». يعنى براى خدا قيام كنيد، و منظورتان جز حفظ حرمت خدا نباشد، «مَثنَى وَ فُرَادَى». يعنى دو به دو، و يكى يكى. و اين تعبير، كنايه از تفرق، و دورى از اجتماع، و بر پا كردن غوغا است. چون غوغا فكر و شعورى ندارد. وقتى به پا شد، غالبا حق را مى ميراند، و باطل را زنده مى كند.


«'''ما بصاحبكم من جنه'''» - اين جمله استينافى ، و ابتداى كلام است ، و حرف ((ما((، در ابتداى آن نافيه است ، به شهادت اينكه بعد از آن فرموده : ((ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد(( و ممكن هم هست آن را استفهامى و يا موصوله گرفت ، و جمله ((من جنه (( آن موصول را بيان كند
«'''مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ'''» - اين جمله استينافى، و ابتداى كلام است، و حرف «ما»، در ابتداى آن نافيه است، به شهادت اين كه بعد از آن فرموده: «إن هُوَ إلّا نَذِيرٌ لَكُم بَينَ يَدَى عَذَابٍ شَدِيد». و ممكن هم هست آن را استفهامى و يا موصوله گرفت، و جملۀ «مِن جِنَّة»، آن موصول را بيان كند.


و مراد از ((صاحب شما(( خود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و اگر آن جناب را به اين تعبير نام برد، براى اين است كه به ياد ايشان بياورد كه اين مرد همان كسى است كه چهل سال با او هم نشين بودند، در اين مدت كه فاصله بين ولادت و بعثت اوست ، هيچ گونه اختلالى در فكر او، و حتى هيچ سابقه اى از خفت راى ، و يا هر چيزى كه توهم جنون بياورد از او نديديد، پس چگونه او را ديوانه مى خوانيد
و مراد از «صاحب شما»، خود رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. و اگر آن جناب را به اين تعبير نام برد، براى اين است كه به ياد ايشان بياورد كه اين مرد، همان كسى است كه چهل سال با او همنشين بودند. در اين مدت كه فاصله بين ولادت و بعثت اوست، هيچ گونه اختلالى در فكر او، و حتى هيچ سابقه اى از خفت رأى، و يا هر چيزى كه توهم جنون بياورد، از او نديديد. پس چگونه او را ديوانه مى خوانيد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۶ </center>
و معناى آيه اين است كه : به ايشان بگو: من شما را به موعظتى وصيت مى كنم ، و آن اين است كه بى سر و صدا، و جدا جدا، براى خاطر خدا، قيام كنيد، و در گوشه اى به فكر فرو رويد، چون در تنهايى فكر، بهتر كار مى كند، در چنين حالى درباره امر من كه در طول عمرم در بين شما زندگى كردم ، نيك بينديشيد، و به ياد آوريد كه : جز راى محكم و سديد، فكر صائب و بلند، صداقت و امانت ، از من نديديد، آن وقت خواهيد فهميد كه : من مبتلا به جنون نيستم ، و من جز بيم رسانى كه قوم خود را از عذاب شديدى كه در پيش رو دارند هشدار مى دهد، چيز ديگرى نيستم ، و غرض ديگرى ندارم ، و خواهيد فهميد كه من خير خواه شمايم ، نه خائن به شما
و معناى آيه، اين است كه:  
 
به ايشان بگو: من شما را به موعظتى وصيت مى كنم و آن، اين است كه بى سر و صدا، و جدا جدا، براى خاطر خدا، قيام كنيد، و در گوشه اى به فكر فرو رويد. چون در تنهايى، فكر، بهتر كار مى كند. در چنين حالى، درباره امر من كه در طول عمرم در بين شما زندگى كردم، نيك بينديشيد، و به ياد آوريد كه: جز رأى محكم و سديد، فكر صائب و بلند، صداقت و امانت از من نديديد. آن وقت خواهيد فهميد كه: من مبتلا به جنون نيستم، و من جز بيم رسانى كه قوم خود را از عذاب شديدى كه در پيش رو دارند، هشدار مى دهد، چيز ديگرى نيستم، و غرض ديگرى ندارم، و خواهيد فهميد كه من خيرخواه شمايم. نه خائن به شما.


«'''قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ...'''»:
«'''قُلْ مَا سأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ ...'''»:


اين كنايه است از اينكه من از شما مزدى در برابر دعوتم نمى خواهم ، چون وقتى به حكم اين جمله مزدهايى كه فرضا تاكنون از ايشان خواسته ، به ايشان ببخشد پس ديگر مزدى به وى بدهكار نيستند، و لازمه آن اين است كه از اين به بعد هم از ايشان مزدى نخواهد، و منظور از اين تعبير، دلخوش ساختن ايشان است ، تا ديگر او را متهم به اين نكنند، كه دعوت خود را بهانه كرده براى رسيدن به مال و يا رياست
اين كنايه است از اين كه من از شما مزدى در برابر دعوتم نمى خواهم. چون وقتى به حكم اين جمله، مزدهايى كه فرضا تاكنون از ايشان خواسته، به ايشان ببخشد، پس ديگر مزدى به وى بدهكار نيستند. و لازمۀ آن، اين است كه از اين به بعد هم، از ايشان مزدى نخواهد، و منظور از اين تعبير، دلخوش ساختن ايشان است، تا ديگر او را متهم به اين نكنند، كه دعوت خود را بهانه كرده براى رسيدن به مال و يا رياست.
 
سپس كلام را با جملۀ «إن أجرِى إلّا عَلَى اللهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَئٍ شَهِيدٌ» تتميم كرده، تا كسى به او ايراد نكند كه: هرگز اين ادعاى تو، يعنى توقع نداشتنت، قابل قبول نيست. چون هيچ انسان عاقلى، بدون هدف، كارى نمى كند. جمله مورد بحث، جلو اين ايراد را گرفته، مى فهماند كه من بدون هدف نيستم، و بدون مزد كار نمى كنم، ولى مزدم بر خدا است، نه بر شما، و خدا شاهد و ناظر عمل من است، و او بر هر چيزى ناظر است، نه تنها بر عمل من.


سپس كلام را با جمله ((ان اجرى الا على الله و هو على كل شى ء شهيد(( تتميم كرده ، تا كسى به او ايراد نكند كه : هرگز اين ادعاى تو، يعنى توقع نداشتنت قابل قبول نيست ، چون هيچ انسان عاقلى بدون هدف كارى نمى كند، جمله مور د بحث جلو اين ايراد را گرفته ، مى فهماند كه من بدون هدف نيستم ، و بدون مزد كار نمى كنم ، ولى مزدم بر خدا است ، نه بر شما، و خدا شاهد و ناظر عمل من است ، و او بر هر چيزى ناظر است نه تنها بر عمل من
«'''قُلْ إِنَّ رَبِّى يَقْذِفُ بِالحَْقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ'''»:


«'''قُلْ إِنَّ رَبى يَقْذِف بِالحَْقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ'''»:
كلمۀ «قذف» به معنى افكندن است. و جملۀ «عَلَّامُ الغُيُوب»، خبر بعد از خبر براى كلمۀ «إنّ» و يا خبر است براى مبتداى حذف شده، كه عبارت است از ضميرى كه به خداى تعالى بر مى گردد.


كلمه ((قذف (( به معنى افكندن است . و جمله ((علام الغيوب (( خبر بعد از خبر براى كلمه ((ان (( و يا خبر است براى مبتداى حذف شده ، كه عبارت است از ضميرى كه به خداى تعالى بر مى گردد
و مقتضاى سياق آيات سابق، اين است كه: مراد از كلمۀ «حق» كه قذف و افكنده شده، قرآن باشد، كه به وسيله وحى از خداى تعالى، به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل شده. قرآنى كه «قول فصل»، و جدا سازندۀ حق از باطل است. قرآنى كه حق را تحقق داده، باطل را باطل مى سازد.


و مقتضاى سياق آيات سابق اين است كه : مراد از كلمه ((حق (( كه قذف و افكنده شده ، قرآن باشد، كه به وسيله وحى از خداى تعالى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، قرآنى كه قول فصل ، و جدا سازنده حق از باطل است ، قرآنى كه حق را تحقق داده ، باطل را باطل مى سازد، آرى حقى كه از سوى علام الغيوب به سوى وى افكنده شده ، كارش اين است كه باطل را رسوا نموده ، و از بين مى برد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق (( و نيز فرموده ((قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا((
آرى حقى كه از سوى عَلّامُ الغُيُوب به سوى وى افكنده شده، كارش اين است كه باطل را رسوا نموده، و از بين مى برد. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «بَل نَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَى البَاطِلِ فَيَدمَغُهُ فَإذَا هُوَ زَاهِقٌ». و نيز فرموده: «قُل جَاءَ الحَقُّ وَ زَهَقَ البَاطِلُ إنَّ البَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۷ </center>
«'''قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ الْبَطِلُ وَ مَا يُعِيدُ'''»:
«'''قُلْ جَاءَ الحَْقُّ وَ مَا يُبْدِىُ الْبَاطِلُ وَ مَا يُعِيدُ'''»:
 
مراد از آمدن «حق» - به طورى كه از آيه قبلى استفاده شد - نزول قرآن است، كه با حجت هاى قاطع، و براهين ساطع خود، هر باطلى را ريشه كن مى كند.


مراد از آمدن حق - به طورى كه از آيه قبلى استفاده شد - نزول قرآن است ، كه با حجت هاى قاطع ، و براهين ساطع خود، هر باطلى را ريشه كن مى كند
«'''وَ مَا يُبدِئُ البَاطِلُ وَ مَا يُعِيدُ'''» - يعنى بعد از آمدن حق، باطل امر جديدى را اظهار نمى كند، و امر باطلى كه قبلا اظهار كرده و باطل شده، بار ديگر اظهار و اعاده نمى كند. و اين تعبير، كنايه است از اين كه باطل را آن چنان ساقط كرده، كه از اصل به كلى از اثر افتاده.


«'''و ما يبدئ الباطل و ما يعيد'''» - يعنى بعد از آمدن حق ، باطل امر جديدى را اظهار نمى كند، و امر باطلى كه قبلا اظهار كرده و باطل شده ، بار ديگر اظهار و اعاده نمى كند، و اين تعبير كنايه است از اينكه باطل را آنچنان ساقط كرده ، كه از اصل بكلى از اثر افتاده
«'''قُلْ إِن ضلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلى نَفْسى وَ إِنِ اهْتَدَيْت فَبِمَا يُوحِى إِلىَّ رَبِّى إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ'''»:


«'''قُلْ إِن ضلَلْت فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلى نَفْسى وَ إِنِ اهْتَدَيْت فَبِمَا يُوحِى إِلىَّ رَبى إِنَّهُ سمِيعٌ قَرِيبٌ'''»:
آيه مزبور، بيان اثرى است كه «حق» دارد. آن حقى كه گفتيم عبارت است از وحى. چون خداى تعالى آن را «حق مطلق» معرفى كرد. پس «حق» وقتى از هر جهت «حق» باشد، ديگر در رساندن به واقع از هيچ جهتى خطا نمى كند، و گرنه از همان جهت كه خطا كند، باطل خواهد بود. پس وحى همواره هدايت مى كند، و به هيچ وجه خطا نمى كند.


آيه مزبور بيان اثرى است كه حق دارد، آن حقى كه گفتيم عبارت است از وحى ، چون خداى تعالى آن را حق مطلق معرفى كرد، پس حق وقتى از هر جهت حق باشد، ديگر در رساندن به واقع از هيچ جهتى خطا نمى كند، و گر نه از همان جهت كه خطا كند، باطل خواهد بود، پس وحى همواره هدايت مى كند، و به هيچ وجه خطا نمى كند
و به همين جهت، در تأكيد آنچه گذشت، فرموده: «قُل إن ضَلَلتُ»، يعنى اگر ضلالتى از من فرض شود، «فَإنَّمَا أضِلُّ» اين گمراهى همواره «عَلَى نَفسِى» عليه خودم، و از ناحيه خودم خواهد بود، و ربطى به حقى كه به من وحى شده، ندارد.


و به همين جهت در تاكيد آنچه گذشت فرموده : ((قل ان ضللت (( يعنى اگر ضلالتى از من فرض شود ((فانما اضل (( اين گمراهى همواره ((على نفسى (( عليه خودم ، و از ناحيه خودم خواهد بود، و ربطى به حقى كه به من وحى شده ندارد، آرى هر انسانى حتى انبياء اگر حفظ خدا نباشد، در خطر ضلالت هستند، چيزى كه هست خدا است كه انبياء را مصون از آن كرده ((و ان اهتديت فبما يوحى الى ربى (( پس حقى كه به من وحى شده ، جز هدايت اثر ديگرى ندارد
آرى، هر انسانى حتى انبياء اگر حفظ خدا نباشد، در خطر ضلالت هستند. چيزى كه هست، خدا است كه انبياء را مصون از آن كرده «وَ إنِ اهتَدَيتُ فَبِمَا يُوحَى إلَىَّ رَبِّى». پس حقى كه به من وحى شده، جز هدايت اثر ديگرى ندارد.


آن گاه اين مطلب را با جمله ((انه سميع قريب (( تعليل نموده ، چون دلالت دارد بر اينكه خدا دعا را مى شنود، و هيچ چيز و از آن جمله دورى ، بين او، و شنيدن دعا، حائل نمى شود، قبلا هم زمينه را براى اين تعليل فراهم كرده ، فرموده بود: خدا علام العيوب است
آنگاه اين مطلب را با جملۀ «إنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ» تعليل نموده. چون دلالت دارد بر اين كه خدا دعا را مى شنود، و هيچ چيز و از آن جمله دورى، بين او، و شنيدن دعا، حائل نمى شود. قبلا هم زمينه را براى اين تعليل فراهم كرده، فرموده بود: «خدا، علّامُ الغُيُوب است».


پس هيچ امرى كه مخل امر او باشد، و از نفوذ مشيت او و هدايت مردم به وسيله وحى جلوگيرى كند، از او غايب نمى شود، همچنان كه خودش در جاى ديگر فرموده : ((عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شى ء عددا((
پس هيچ امرى كه مخلّ امر او باشد، و از نفوذ مشيت او و هدايت مردم به وسيله وحى جلوگيرى كند، از او غايب نمى شود. همچنان كه خودش در جاى ديگر فرموده: «عَالِمُ الغَيبِ فَلَا يُظهِرُ عَلَى غَيبِهِ أحَداً إلّا مَنِ ارتَضَى مِن رَسُولٍ فَإنَّهُ يَسلُكُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ رَصَداً لِيَعلَمَ أن قَد أبلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِم وَ أحَاطَ بِمَا لَدَيهِم وَ أحصَى كُلَّ شَئٍ عَدَداً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۸۸ </center>
<span id='link379'><span>
<span id='link379'><span>
==وصف حال مشركين در ساعت مرگ كه از سلطه خدا مفرى نداشته ، ايمان دير هنگامشان سودىبه حالشان نمى رساند ==
==وصف حال مشركين در ساعت مرگ كه از سلطه خدا مفرى نداشته ، ايمان دير هنگامشان سودىبه حالشان نمى رساند ==
«'''وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ'''»:
«'''وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ'''»:
۱۶٬۹۰۷

ویرایش