گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۲۷: خط ۲۲۷:
<span id='link305'><span>
<span id='link305'><span>


==بيان مراد از قضاى خدا و رسول «ص» در آيه شریفه==
==مراد از قضاى خدا و رسول «ص» در آيه شریفه==
«'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ...'''»:
«'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...'''»:


سياق ، شهادت مى دهد بر اينكه مراد از قضاء، قضاء تشريعى ، و گذراندن قانون است ، نه قضاء تكوينى ، پس مراد از قضاى خدا، حكم شرعى او است كه در هر مساله اى كه مربوط به اعمال بندگان است مقرر داشته ، و بدان وسيله در شوونات آنان دخل و تصرف مى نمايد، و البته اين احكام را به وسيله يكى از فرستادگان خود بيان مى كند
سياق، شهادت مى دهد بر اين كه مراد از «قضاء»، قضاء تشريعى، و گذراندن قانون است، نه قضاء تكوينى. پس مراد از «قضاى خدا»، حكم شرعى او است كه در هر مسأله اى كه مربوط به اعمال بندگان است، مقرر داشته، و بدان وسيله در شؤونات آنان دخل و تصرف مى نمايد، و البته اين احكام را به وسيلۀ يكى از فرستادگان خود بيان مى كند.
و اما قضاى رسول او، به معناى دومى از قضاء است ، و آ ن عبارت است از اينكه رسول او به خاطر ولايتى كه خدا برايش قرار داده ، در شانى از شوون بندگان ، دخل و تصرف كند،
 
و اما «قضاى رسول» او، به معناى دومى از قضاء است، و آن عبارت است از اين كه: رسول او، به خاطر ولايتى كه خدا برايش قرار داده، در شأنى از شؤون بندگان، دخل و تصرف كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴۸۱ </center>
همچنان كه امثال آيه ((النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم (( از اين ولايت كه خدا براى رسول گرامى اسلام قرار داده خبر مى دهد
همچنان كه امثال آيه «النَّبِىُّ أولَى بِالمُؤمِنِينَ مِن أنفُسِهِم»، از اين ولايت كه خدا براى رسول گرامى اسلام قرار داده، خبر مى دهد.
و به حكم آيه مذكور، قضاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قضاى خدا نيز هست ، چون خدا قرار دهنده ولايت براى رسول خويش ‍ است ، و او است كه امر رسول را در بندگانش نافذ كرده
 
و سياق جمله ((اذا قضى الله و رسوله امرا((، از آنجايى كه يك مساله را هم مورد قضاى خدا دانسته و هم مورد قضاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )، شهادت مى دهد بر اينكه مراد از قضاء، تصرف در شانى از شوون مردم است ، نه جعل حكم تشريعى كه مختص به خداى تعالى است ، (آرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جاعل و قانونگذار قوانين دين نيست ، اين شان مختص به خدا است ، و رسول او، تنها بيان كننده وحى او است ، پس معلوم شد كه مراد از قضاى رسول ، تصرف در شوون مردم است )
و به حكم آيه مذكور، قضاى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، قضاى خدا نيز هست. چون خدا قرار دهندۀ ولايت براى رسول خويش است، و اوست كه امر رسول را در بندگانش نافذ كرده.
((و ما كان لمومن و لا مومنه (( - يعنى صحيح و سزاوار نيست از مؤ منين و مومنات ، و چنين حقى ندارند، كه در كار خود اختيار داشته باشند كه هر كارى خواستند بكنند و جمله ((اذا قضى الله و رسوله امرا(( ظرف است ، براى اينكه فرمود اختيار ندارند، يعنى در موردى اختيار ندارند، كه خدا و رسول در آن مورد امرى و دستورى داشته باشند
 
و ضمير جمع در جمله ((لهم الخيره من امرهم ((، به مومن و مومنه بر مى گردد، و مراد از آن دو كلمه ، همه مؤ منين و مومنات هستند، چون در سياق نفى قرار گرفته اند، و اگر نفرمود: ((ان يكون لهم الخير فيه ((، بلكه كلمه ((من امرهم (( را اضافه كرد با اينكه قبلا كلمه امرا را آورده بود، و حاجتى به ذكر دومى نبود، براى اين است كه بفهماند منشا توهم اينكه اختيار دارند، اين است كه امر، امر ايشان ، و كار، كار ايشان است ، و اين توهم را رد نموده مى فرمايد: با اينكه كار، كار خود ايشان است ، در عين حال اختيارى در آن ندارند
و سياق جملۀ «إذَا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً»، از آن جايى كه يك مسأله را، هم مورد قضاى خدا دانسته و هم مورد قضاى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، شهادت مى دهد بر اين كه مراد از «قضاء»، تصرف در شأنى از شؤون مردم است. نه جعل حكم تشريعى، كه مختص به خداى تعالى است.
 
(آرى، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، جاعل و قانونگذار قوانين دين نيست. اين شأن، مختص به خدا است، و رسول او، تنها بيان كنندۀ وحى او است. پس معلوم شد كه مراد از «قضاى رسول»، تصرف در شؤون مردم است).
 
«'''وَ مَا كَانَ لِمُؤمِنٍ وَ لَا مُؤمِنَة'''» - يعنى صحيح و سزاوار نيست از مؤمنان و مؤمنات، و چنين حقى ندارند، كه در كار خود اختيار داشته باشند، كه هر كارى خواستند بكنند.
 
و جملۀ «إذَا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً»، ظرف است. براى اين كه فرمود اختيار ندارند. يعنى در موردى اختيار ندارند، كه خدا و رسول در آن مورد، امرى و دستورى داشته باشند.
 
و ضمير جمع در جملۀ «لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن أمرِهِم»، به مؤمن و مؤمنه بر مى گردد. و مراد از آن دو كلمه،  همه مؤمنان و مؤمنات هستند، چون در سياق نفى قرار گرفته اند.
 
و اگر نفرمود: «أن یَكُونَ لَهُمُ الخِيَر فِيهِ»، بلكه كلمۀ «مِن أمرِهِم» را اضافه كرد، با اين كه قبلا كلمۀ «أمراً» را آورده بود، و حاجتى به ذكر دومى نبود، براى اين است كه بفهماند منشأ توهم اين كه اختيار دارند، اين است كه امر، امر ايشان، و كار، كار ايشان است، و اين توهم را رد نموده مى فرمايد: با اين كه كار، كار خود ايشان است، در عين حال، اختيارى در آن ندارند.




۱۴٬۴۳۶

ویرایش