۱۷٬۱۷۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<span id='link292'><span> | <span id='link292'><span> | ||
==اسماء و صفات چه نسبتى به ما دارند؟== | ==اسماء و صفات چه نسبتى به ما دارند؟== | ||
ميان | ميان «اسم» و «صفت» هيچ فرقى نيست، جز اين كه «صفت» دلالت مى كند بر معنايى از معانى كه ذات متصف به آن و متلبس به آن است. چه عين ذات باشد و چه غير آن. و «اسم»، دلالت مى كند بر ذات، در آن حالى كه مأخوذ به وصف است. پس حيات و علم، وصف اند و حىّ و عالِم، اسم. | ||
و چون الفاظ كارى جز دلالت بر معنا و انكشاف آن را ندارند، لذا بايد گفت حقيقت «صفت» و «اسم»، آن چيزى است كه لفظ صفت و اسم، آن حقيقت را كشف مى كند. | |||
و | پس حقيقت حيات و آن چيزى كه لفظ حيات دلالت بر آن دارد، در خداى تعالى، صفتى است الهى كه عين ذات او است، و حقيقت ذاتى كه حيات عين او است، اسم الهى است. و به اين نظر، حىّ و حيات، هر دو اسم مى شوند، براى اسم و صفت، هرچند نسبت به نظريه قبلى خود اسم و خود صفت اند. | ||
و از اين بيان روشن گرديد كه وسيله ارتباط جهات خلقت و خصوصيات موجود در اشياء با ذات متعالى | در سابق هم گفتيم كه ما در سلوك فطرى كه به سوى اسماء داريم، از اين راه متفطن به آن شديم كه كمالاتى را در عالَم كون مشاهده كرديم، و از مشاهده آن يقين كرديم كه خداوند نيز، مسماى به آن صفات كمال هست. چون او مالك عالَم است، و همه چيز را بر ما و بر همه چيز افاضه مى كند. | ||
و نيز گفتيم كه از ديدن صفات نقص و حاجت، يقين كرديم كه خداى تعالى، منزه از آن ها و متصف به مقابل آن ها، از صفات كمال است، و او با داشتن آن صفات كمال است كه نقص هاى ما و حوايج ما را بر مى آورد. البته در آن جا كه بر مى آورد. | |||
مثلا وقتى علم و قدرت را در عالَم مشاهده مى كنيم، همين مشاهده، ما را هدايت مى كند به اين كه يقين كنيم كه خداى سبحان نيز، علم و قدرت دارد كه به ديگران افاضه مى كند، و وقتى به وجود جهل و عجز در عالَم بر مى خوريم، همين برخورد، ما را راهنمایى مى كند بر اين كه خداى تعالى، منزه از اين نواقص و متصف به مقابل آن ها، يعنى به علم و قدرت است، كه با علم و قدرت خود، نقص علم و قدرت ما و حاجت ما را به علم و قدرت بر مى آورد، و همچنين در ساير صفات. | |||
و از اين بيان روشن گرديد كه وسيله ارتباط جهات خلقت و خصوصيات موجود در اشياء با ذات متعالى پروردگار، همانا صفات كريمه او است. يعنى صفات، واسطه ميان ذات و مصنوعات او است. پس علم، قدرت، رزق و نعمتى كه در اين عالَم است، به ترتيب از خداى سبحان سرچشمه گرفته. به خاطر اين كه خداى سبحان، متصف به صفت علم و قدرت و رازقيت و منعميت است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۶۲ </center> | ||
و جهل ما | و جهل ما به وسيله علم او، عجز ما به وسيله قدرت او، ذلت ما به وسيله عزت او، و فقر ما به وسيله غناى او برطرف گشته، و گناهان به وسيله مغفرت او آمرزيده مى شود. | ||
و اگر خواستى از يك نظر ديگر بگو: او به قهر خود، ما را مقهور خود كرده و به نامحدودى خود، ما را محدود ساخته، و به بى نهايتى خود، براى ما نهايت قرار داده و به رفعت خود، ما را افتاده كرده، و به عزتش ذليلمان ساخته، و به مُلكش - به ضم ميم - به هرچه كه بخواهد، در ما حكم مى كند، و به مِلكش - به كسر ميم - به هر نحوى كه بخواهد، در ما تصرف مى كند. دقت فرماييد. | |||
اين، آن روشى است كه ما به حسب ذوق مستفاد از فطرتى صاف اتخاذ نموده ايم. بنابراين كسى كه مى خواهد از خداى تعالى بى نيازى را مسئلت نمايد، نمى گويد: «اى خداى مذل و اى خداى كشنده، مرا بى نياز كن»، بلكه او را به اسماء غنىّ، عزيز و قادر و امثال آن مى خواند. | |||
و | و همچنين، مريضى كه مى خواهد براى شفا و بهبوديش متوجه خدا شود، مى گويد: «يا شافى، يا معافى، يا رؤوف، يا رحيم، بر من ترحم كن و از اين مرض شفايم ده»، و هرگز نمى گويد: «يا مميت، يا منتقم، يا ذا البطش، مرا شفا ده» و... | ||
قرآن كريم هم، در اين روش و در اين حكم، ما را تصديق نموده است، و او صادق ترين شاهد است بر صحت نظريه ما. | |||
قرآن كريم | |||
آرى ، قرآن كريم همواره آيات را به آن اسمى از اسماء خدا ختم مى كند كه مناسب با مضمون آن آيه است ، و همچنين حقايقى را كه در آيات بيان مى كند در آخر آن آيه با ذكر يك اسم و يا دو اسم ب حسب اقتضاى مورد آن حقايق را تعليل مى كند. | آرى ، قرآن كريم همواره آيات را به آن اسمى از اسماء خدا ختم مى كند كه مناسب با مضمون آن آيه است ، و همچنين حقايقى را كه در آيات بيان مى كند در آخر آن آيه با ذكر يك اسم و يا دو اسم ب حسب اقتضاى مورد آن حقايق را تعليل مى كند. | ||
و قرآن كريم در ميان | و قرآن كريم در ميان كتاب هاى آسمانيى كه به ما رسيده و منسوب به وحى است، تنها كتابى است كه اسماء خدا را در بيان مقاصد خود استعمال مى كند و علم به اسماء را به ما مى آموزد. | ||
پس از آنچه گذشت، روشن گرديد كه انتساب ما به خداى تعالى، به واسطه اسماء او است، و انتساب ما به اسماى او، به واسطه آثارى است كه از اسماى او، در اقطار عالَم خود مشاهده مى كنيم. | |||
آرى، آثار جمال و جلال كه در پهناى گيتى منتشر است، تنها وسيله اى است كه ما را به اسماء داله بر جلال و جمال او، از قبيل: حىّ، عالِم، قادر، عزيز، عظيم و كبير و امثال آن، هدايت نموده و اين اسماء، ما را به سوى ذات متعاليى كه قاطبه اجزاى عالَم در استقلال خود به او متكى است، راهنمایى مى كند. | |||
و اين آثارى كه از ناحيه اسماء خداوند در ما و | و اين آثارى كه از ناحيه اسماء خداوند در ما و عالَم ما مشهود است، از جهت سعه و ضيق مختلف اند، و اين سعه و ضيق در ازاى عموميت و خصوصيت مفاهيم آن اسماء است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۶۳ </center> | ||
مثلا از موهبت علمى كه نزد ما | مثلا از موهبت علمى كه نزد ما است، چند موهبت ديگر، يعنى گوش، چشم، خيال و تعقل و امثال آن، منشعب مى شود. آن وقت همين علم (كه نسبت به مسموعات و مبصرات و معقولات و امثال آن عام است)، با قدرت و حيات و غير آن، در تحت يك اسم اعمى، از قبيل رازق و يا مُعطى و يا مُنعم و يا جواد قرار مى گيرد. | ||
باز وقتى علم، قدرت، حيات، عفو و مغفرت و امثال آن ها را در مجموع ملاحظه كنيم، همه در تحت يك اسم اعم، كه همان رحمت شامله است، قرار مى گيرد. | |||
از اين جا معلوم مى شود كه سعه و ضيق و عموميت و خصوصيتى كه در ميان اسماء هست، به آن ترتيبى است كه در ميان آثار موجود از آن اسماء در عالَم ما هست. بعضى از آثار خاص است. بعضى ها عام. اين عام و خاص بودن آثار نيز، از ناحيه عام و خاص بودن حقايقى است كه آثار مذكور، كشف از آن مى كند، و كيفيت نسبت هايى كه آن حقايق با يكديگر دارند را، نسبت هاى ميان مفاهيم كشف مى كند. | |||
و معلوم است كه اسم هر قدر عمومى تر | پس علم نسبت به حيات، اسم خاص و نسبت به شنوایى، بينایى، شهيد، لطيف و خبير بودن، اسمى است عام. و همچنين، رازق، اسم خاص است به رحمان، و نسبت به شافى، ناصر و هادى، اسمى است عام و... | ||
بنابراين، براى اسماء حُسنى، عرضى است عريض كه از پايين منتهى مى شود به يك و يا چند اسم خاصى كه در پايين آن ديگر اسم خاصى نيست، و از طرف بالا شروع مى كند به وسعت و عموميت، و بدين طريق بالاى هر اسمى، اسم ديگرى است، از آن وسيع تر و عمومى تر، تا آن كه منتهى شود به بزرگترين اسماء خداى تعالى، كه به تنهایى تمامى حقایق اسماء را شامل است، و حقايق مختلف، همگى در تحت آن قرار دارد. و آن، اسمى است كه غالبا آن را «اسم أعظم» مى ناميم. | |||
و معلوم است كه اسم هر قدر عمومى تر باشد، آثارش در عالَم، وسيع تر و بركات نازله از ناحيه اش، بزرگتر و تمام است. براى اين كه گفتيم: آثار، همه از اسماء است. پس عموميت و خصوصيتى كه در اسماء است، به عينه در مقابلش در آثارش هست. | |||
بنابراين، «اسم اعظم»، آن اسمى خواهد بود كه تمامى آثار به آن منتهى مى شود، و هر امرى در برابرش، خاضع مى گردد. | |||
<span id='link293'><span> | <span id='link293'><span> | ||
==معناى اسم اعظم چيست؟ == | ==معناى اسم اعظم چيست؟ == | ||
در ميان مردم شايع شده كه اسم اعظم اسمى است لفظى ازاسماى خداى تعالى كه اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب مى شود، و در هيچ مقصدى از تاثير باز نمى ماند. و چون در ميان اسماء حسناى خدا به چنين اسمى دست نيافته و در اسم جلاله (الله ) نيز چنين اثرى نديده اند معتقد شده اند به اينكه اسم اعظم مركب از حروفى است كه هر كس آن حروف و نحوه تركيب آن را نمى داند، و اگر كسى به آن دست بيابد همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در مى آيند. | در ميان مردم شايع شده كه اسم اعظم اسمى است لفظى ازاسماى خداى تعالى كه اگر خدا را به آن بخوانند دعا مستجاب مى شود، و در هيچ مقصدى از تاثير باز نمى ماند. و چون در ميان اسماء حسناى خدا به چنين اسمى دست نيافته و در اسم جلاله (الله ) نيز چنين اثرى نديده اند معتقد شده اند به اينكه اسم اعظم مركب از حروفى است كه هر كس آن حروف و نحوه تركيب آن را نمى داند، و اگر كسى به آن دست بيابد همه موجودات در برابرش خاضع گشته و به فرمانش در مى آيند. |
ویرایش