گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۱: خط ۴۱:
و مطلبى كه آيه شريفه در صدد افهام آن مى باشد و خدا داناتر است، اين است كه: ما، شما مردم را به امرى واقع نشدنى و خارج از طاقت بشر امر نمى كنيم. براى اين كه در ميان همين شما مردم، امتى هستند كه حقيقتا، به هدايت به حق مهتدى شده اند. چون خداوند به «هدايت خاصّه» خود، تكريمشان كرده است.
و مطلبى كه آيه شريفه در صدد افهام آن مى باشد و خدا داناتر است، اين است كه: ما، شما مردم را به امرى واقع نشدنى و خارج از طاقت بشر امر نمى كنيم. براى اين كه در ميان همين شما مردم، امتى هستند كه حقيقتا، به هدايت به حق مهتدى شده اند. چون خداوند به «هدايت خاصّه» خود، تكريمشان كرده است.


==معناى استدراج در عذاب، در آیه شریفه ==
==معناى «إستدراج» و «إملاء»، در آیه شریفه ==
«'''وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سنَستَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْث لا يَعْلَمُونَ'''»:
«'''وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سنَستَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْث لا يَعْلَمُونَ'''»:


خط ۵۲: خط ۵۲:
پس مى توان گفت: «استدراج»، تجديد نعمتى بعد از نعمت ديگرى است، تا بدين وسيله، التذاذ به آن نعمت ها، ايشان را از توجه به وبال كارهايشان غافل بسازد. همچنان كه در آيه: «ثمّ بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا»، و آيه: «لا يغرنّك تقلّب الذين كفروا فى البلاد متاع قليل ثم مأويهم جهنم و بئس المهاد» گذشت.
پس مى توان گفت: «استدراج»، تجديد نعمتى بعد از نعمت ديگرى است، تا بدين وسيله، التذاذ به آن نعمت ها، ايشان را از توجه به وبال كارهايشان غافل بسازد. همچنان كه در آيه: «ثمّ بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا»، و آيه: «لا يغرنّك تقلّب الذين كفروا فى البلاد متاع قليل ثم مأويهم جهنم و بئس المهاد» گذشت.


و به وجه ديگرى وقتى كه از ذكر پروردگارشان غافل گشته و آيات او را تكذيب كردند اطمينان و آرامش دلهايشان را از دست دادند، و ناگزير شدند با تشبث به اسباب ديگرى غير از خدا دل خود را آرامش دهند، و چون غير خدا چيزى نمى تواند دلها را آرامش دهد، لذا بيش از پيش به قلق و اضطراب درونى دچار شدند، و ديگر از حقيقت سعادت زندگى بى خبر ماندند، خيال كردند معناى زندگى همين است كه ايشان در آنند، لا جرم اين سرگرمى به زخارف دنيا و مهلكات را روز بروز زيادتر كرده و در واقع روز بروز عذاب خود را بيشتر كردند تا سرانجام به عذاب آخرت كه تلخ ‌تر و كشنده تر از هر عذاب است ملحق گشتند، و اين همان استدراج در عذاب است كه ايشان به كيفر تكذيب آيات خدا به آن دچار گشتند، تا روزى را كه به ايشان وعده داده شده بود ملاقات كنند.
و به وجه ديگرى، وقتى كه از ذكر پروردگارشان غافل گشته و آيات او را تكذيب كردند، اطمينان و آرامش دل هايشان را از دست دادند، و ناگزير شدند با تشبث به اسباب ديگرى، غير از خدا، دل خود را آرامش دهند. و چون غير خدا، چيزى نمى تواند دل ها را آرامش دهد، لذا بيش از پيش، به قلق و اضطراب درونى دچار شدند، و ديگر از حقيقت سعادت زندگى، بى خبر ماندند.  


و اين يك معناى ديگرى از استدراج است كه آيات زير اشاره به آن دارد: (( الا بذكر الله تطمئن القلوب (( (( و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا(( (( فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوه الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون (( و ليكن اين معنا با جمله (( واملى لهم (( كه در آيه مورد بحث است سازگارى ندارد، بنابراين ، همان معناى اول متعين است .
خيال كردند معناى زندگى همين است كه ايشان در آن اند. لاجرم اين سرگرمى به زخارف دنيا و مهلكات را، روز به روز، زيادتر كرده و در واقع، روز به روز، عذاب خود را بيشتر كردند، تا سرانجام به عذاب آخرت، كه تلخ ‌تر و كشنده تر از هر عذاب است، ملحق گشتند. و اين، همان «إستدراج در عذاب» است، كه ايشان به كيفر تكذيب آيات خدا، به آن دچار گشتند، تا روزى را كه به ايشان وعده داده شده بود، ملاقات كنند.
 
و اين، يك معناى ديگرى از «إستدراج» است، كه آيات زير، به آن اشاره دارد:  
 
«ألا بذكر الله تطمئن القلوب».
 
«و من أعرض عن ذكرى فإنّ له معيشة ضنكا».
 
«فلا تعجبك أموالهم و لا أولادهم إنّما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا و تزهق أنفسهم و هم كافرون».
 
وليكن اين معنا، با جملۀ »و أملى لهم»، كه در آيه مورد بحث است، سازگارى ندارد. بنابراين، همان معناى اول متعين است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۴ </center>
«'''وَ أُمْلى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ'''»:
«'''وَ أُمْلى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ'''»:


معناى (( املاء(( در: (( واملى لهم (( و فرق آن با استدراج
كلمه «إملاء»، به معناى مهلت دادن است. و جملۀ «إنّ كيدى متين»، تعليل مطالبى است كه در دو آيه سابق بود و التفاتى كه از تكلم مع الغير، در «سنستدرجهم»، به تكلم وحده در «أملى» بع كار رفته، براى اين است كه دلالت كند بر مزيد عنايت بر محروم ساختن ايشان از رحمت الهى و وارد ساختنشان در مورد هلاكت.
 
نكته ديگر اين التفات، اين است كه: «إملاء»، مهلت دادن تا مدت معين است. و به همين جهت، آيه شريفه در معنا، نظير آيه: «و لولا كلمة سبقت من ربك إلى أجل مسمى لقضى بينهم» است، و كلمه اى كه در اين آيه است، همان است كه در هنگام هبوط آدم به وى فرموده: «و لكم فى الأرض مستقر و متاع إلى حين».


كلمه (( املاء(( به معناى مهلت دادن است ، و جمله (( ان كيدى متين (( تعليل مطالبى است كه در دو آيه سابق بود و التفاتى كه از تكلم مع الغير در (( سنستدرجهم (( به تكلم وحده در املى بكار رفته براى اين است كه دلالت كند بر مزيد عنايت بر محروم ساختن ايشان از رحمت الهى و وارد ساختنشان در مورد هلاكت .
و قضاى الهى هم، همين است، و قضاء، مختص به خداى تعالى است و کسی در آن، با او شريك نيست. به خلاف «استدراج»، كه به معناى رساندن نعمت بعد از نعمت است، و اين نعمت هاى الهى، به وسائطى از ملائكه و امر، به انسان مى رسد. به همين مناسبت، «استدراج» را به صيغه متكلم مع الغير آورد، ولى در «إملاء» و در كيدى كه نتيجه إستدراج و إملاء است، به صيغه متكلم وحده تعبير كرد.


نكته ديگر اين التفات اين است كه املاء مهلت دادن تا مدت معين است و به همين جهت آيه شريفه در معنى نظير آيه (( و لو لاكلمه سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم (( است و كلمه اى كه در اين آيه است همان است كه در هنگام هبوط آدم به وى فرموده : (( و لكم فى الارض ‍ مستقر و متاع الى حين (( و قضاى الهى هم همين است ، و قضاء مختص ‍ به خداى تعالى است و در آن كسى با او شريك نيست ، به خلاف استدراج كه به معناى رساندن نعمت بعد از نعمت است ، واين نعمت هاى الهى به وسائطى از ملائكه و امر به انسان مى رسد، به همين مناسبت استدراج را به صيغه متكلم مع الغير آورد ولى در املاء و در كيدى كه نتيجه استدراج و املاء است به صيغه متكلم وحده تعبير كرد.
«'''أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصاحِبهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ'''»:


«'''أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصاحِبهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ'''»:
در ميان مفسران، راجع به تركيب اين كلام، اختلاف شديدى است. و آن معنايى كه از سياق كلام به ذهن تبادر مى كند، اين است كه: جملۀ «أو لم يتفكروا»، كلام تمامى است كه منظور از آن، انكار و توبيخ است.


در ميان مفسرين راجع به تركيب اين كلام اختلاف شديدى است ، و آن معنايى كه از سياق كلام به ذهن تبادر مى كند اين است كه جمله (( او لم يتفكروا(( كلام تمامى است كه منظور از آن انكار و توبيخ است ، و جمله (( ما بصاحبهم من جنه (( كلام ديگرى است كه منظور از آن تصديق رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ادعاى نبوت است ، و در عين حال اشاره به آن چيزى كه مردم درباره اش تفكر مى كردند دارد، گويا فرموده است : (( آيا تفكر نمى كنند در اينكه صاحبشان جن زده نيست تا حقيقت مطلب برايشان روشن شود؟ آرى ، او ديوانه نيست و نيست او مگر بيم رسانى آشكار(( .
و جملۀ «ما بصاحبهم من جنّة»، كلام ديگرى است كه منظور از آن، تصديق رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در ادعاى نبوت است، و در عين حال، به آن چيزى كه مردم درباره اش تفكر مى كردند، اشاره دارد. گويا فرموده است: «آيا تفكر نمى كنند در اين كه صاحبشان، جن زده نيست، تا حقيقت مطلب برايشان روشن شود؟ آرى، او، ديوانه نيست و نيست او، مگر بيم رسانى آشكار».


و تعبير از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به (( صاحب ايشان (( براى اشاره به ماده استدلال فكرى است ، زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تمام طول زندگى مصاحب ايشان و ايشان مصاحب وى بوده اند، و اگر او ديوانه مى بود در طول اين مدت معلوم مى شد، پس معلوم مى شود او ترساننده است نه ديوانه .
و تعبير از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به «صاحب ايشان»، براى اشاره به ماده استدلال فكرى است. زيرا رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، در تمام طول زندگى، مصاحب ايشان و ايشان مصاحب وى بوده اند. و اگر او ديوانه مى بود، در طول اين مدت معلوم مى شد. پس معلوم مى شود او، ترساننده است، نه ديوانه.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۵ </center>
و كلمه (( جنه (( بطورى كه گفته اند به اصطلاح ادبى بناء نوع است ، يعنى نوعى از جنون ، گرچه احتمال هم دارد كه مراد از آن يك فرد از جن باشد، چون مردم آنروز معتقد بودند كه ديوانه كسى است كه يكى از جن در بدن او حلول نموده و به زبان او تكلم كند.
و كلمۀ «جنّة»، به طورى كه گفته اند، به اصطلاح ادبى، بناء نوع است. يعنى نوعى از جنون. گرچه احتمال هم دارد كه مراد از آن، يك فرد از جن باشد. چون مردم آن روز معتقد بودند كه ديوانه، كسى است كه يكى از جن، در بدن او حلول نموده و به زبان او تكلم كند.


==اشاره به معناى «ملكوت»، در عرف قرآن مجيد==
«'''أَوَ لَمْ يَنظرُوا فى مَلَكُوتِ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ ...'''»:
«'''أَوَ لَمْ يَنظرُوا فى مَلَكُوتِ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ ...'''»:


اشاره به معناى (( ملكوت (( در عرف قرآن مجيد
در سابق مكرر گذشت كه «ملكوت»، در عرف قرآن و به طورى كه از آيه: «إنّما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون * فسبحان الذى بيده ملكوت كل شئ» استفاده مى شود، عبارت است از:
 
باطن و آن طرف هر چيز، كه به سوى پروردگار متعال است، و نظر كردن به اين طرف، با يقين ملازم است. همچنان كه از آيه: «و كذلك نرى إبراهيم ملكوت السماوات و الأرض و ليكون من الموقنين»، اين تلازم به خوبى استفاده مى شود.


در سابق مكرر گذشت كه (( ملكوت (( در عرف قرآن و بطورى كه از آيه (( انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ، فسبحان الذى بيده ملكوت كل شى ء(( استفاده مى شود عبارت است از باطن و آن طرف هر چيز كه بسوى پروردگار متعال است ، و نظر كردن به اين طرف با يقين ملازم است ، همچنانكه از آيه (( و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين (( اين تلازم به خوبى استفاده مى شود.
پس غرض از اين آيه، توبيخ آنان در اعراض و انصراف از وجه ملكوتى اشياء است، كه چرا فراموش كردند و در آن نظر نينداختند، تا برايشان روشن شود كه آنچه را كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به سوى آن دعوتشان مى كند، حق است.


پس غرض از اين آيه توبيخ آنان در اعراض و انصراف از وجه ملكوتى اشياء است كه چرا فراموش كردند و در آن نظر نينداختند تا برايشان روشن شود كه آنچه را كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسوى آن دعوتشان مى كند حق است .
و اين كه فرمود: «و ما خلق الله من شئ»، عطف است بر محل سماوات. و كلمۀ «مِن شئ»، بيان مى كند «ما» ى موصوله را. و معناى آيه، اين است كه:


و اينكه فرمود (( و ما خلق الله من شى ء(( عطف است بر محل سماوات ، و كلمه من شى ء بيان مى كند (( ما(( ى موصوله را، و معناى آيه اين است كه : چرا در خلقت آسمانها و زمين و هر چيز ديگرى از مخلوقات خدا نظر نكردند؟ و بايد نظر كنند، اما نه از آن طرف كه برابر اشياء است ، و نتيجه تفكر در آن علم به خواص طبيعى آنها است ، بلكه از آن طرف كه برابر خداست ، و تفكر در آن آدمى را به اين نتيجه مى رساند كه وجود اين موجودات مستقل به ذات نيست ، بلكه وابسته بغير و محتاج به پروردگارى است كه امر هر چيزى را او اداره مى كند و آن پروردگار رب العالمين است .
چرا در خلقت آسمان ها و زمين و هر چيز ديگرى از مخلوقات خدا نظر نكردند؟ و بايد نظر كنند، اما نه از آن طرف كه برابر اشياء است، و نتيجه تفكر در آن علم به خواص طبيعى آن ها است، بلكه از آن طرف كه برابر خداست، و تفكر در آن، آدمى را به اين نتيجه مى رساند كه وجود اين موجودات، مستقل به ذات نيست، بلكه وابسته به غير و محتاج به پروردگارى است، كه امر هر چيزى را، او اداره مى كند و آن، پروردگار ربّ العالمين است.


«'''و ان عسى ان يكون قد اقترب اجلهم'''» - اين جمله عطف است بر جمله (( ملكوت السموات ...(( چون جمله مورد بحث (بخاطر اينكه مصدر به كلمه ان است ) در تاويل مفرد است ، و تقدير چنين است كه : (( آيا نظر نكردند در اينكه شايد اجل هايشان نزديك شده باشد، زيرا نظر كردن در همين احتمال چه بسا ايشان را از ادامه و پافشارى بر ضلالت برگرداند((
«'''و أن عسى أن يكون قد اقترب أجلهم'''» - اين جمله، عطف است بر جمله: «ملكوت السماوات...». چون جمله مورد بحث، (به خاطر اين كه مصدّر به كلمه «أن» است)، در تأويل مفرد است، و تقدير چنين است كه: «آيا نظر نكردند در اين كه شايد اجل هايشان نزديك شده باشد. زيرا نظر كردن در همين احتمال، چه بسا ايشان را از ادامه و پافشارى بر ضلالت برگرداند».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۶ </center>
چون در غالب مردم چيزى كه ايشان را از اشتغال به امر آخرت باز داشته و بسوى دنيا و مغرور گشتن به آن مى كشاند مساءله فراموش كردن مرگ است ، مرگى كه انسان نمى داند كارش به كجا مى انجامد، و اما اگر التفات به آن داشته باشند، و متوجه باشند كه از اجل خود بى اطلاع اند، و ممكن است كه اجلشان بسيار نزديك باشد قهرا از خواب غفلت بيدار مى شوند، و همين ياد مرگ آنان را از پيروى هوا و هوس و آرزوهاى دراز باز مى دارد.
چون در غالب مردم، چيزى كه ايشان را از اشتغال به امر آخرت باز داشته و به سوى دنيا و مغرور گشتن به آن مى كشاند، مسأله فراموش كردن مرگ است. مرگى كه انسان نمى داند كارش به كجا مى انجامد. و اما اگر به آن التفات داشته باشند و متوجه باشند كه از اجل خود بى اطلاع اند، و ممكن است كه اجلشان بسيار نزديك باشد، قهرا از خواب غفلت بيدار مى شوند. و همين ياد مرگ، آنان را از پيروى هوا و هوس و آرزوهاى دراز، باز مى دارد.
 
«'''فبأىّ حديث بعده يؤمنون'''» - از سياق كلام بر مى آيد كه ضمير در «بعده» به قرآن بر مى گردد، و اين جمله، خبر يأس از ايمان آنان را مى دهد و معنايش، اين است كه:
 
اگر به قرآن، كه تجلى پروردگار سبحان است به كلام خود بر ايشان، و با آنان به براهين و حجت ها و مواعظ حسنه اى صحبت مى كند، كه عقولشان را مضطر به قبول مى سازد، و در عين حال، معجزۀ باهره اى است، ايمان نياورند، به طور مسلّم، به هيچ چيز ديگرى ايمان نخواهند آورد.  


«'''فباى حديث بعده يؤمنون'''» - از سياق كلام بر مى آيد كه ضمير در (( بعده (( به قرآن بر مى گردد، و اين جمله خبر ياس از ايمان آنان را مى دهد و معنايش اين است كه : اگر به قرآن كه تجلى پروردگار سبحان است به كلام خود بر ايشان ، و با آنان به براهين و حجت ها و مواعظ حسنه اى صحبت مى كند كه عقولشان را مضطر به قبول مى سازد، و در عين حال معجزه باهره اى است ايمان نياورند بطور مسلم به هيچ چيز ديگرى ايمان نخواهند آورد، خداى سبحان هم خبر داده كه بر دل هاى ايشان مهر نهاده و با اين حال هيچ اميدى نيست در اينكه حرف به خرجشان برود و به حق ايمان بياورند، و لذا بعد از جمله مورد بحث فرموده : (( من يضلل الله فلا هادى له ....((
خداى سبحان هم، خبر داده كه بر دل هاى ايشان مُهر نهاده و با اين حال، هيچ اميدى نيست در اين كه حرف به خرجشان برود و به حق ايمان بياورند. و لذا بعد از جمله مورد بحث، فرموده: «من يضلل الله فلا هادى له...».  


«'''مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَلا هَادِى لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فى طغْيَانهِمْ يَعْمَهُونَ...'''»:
«'''مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَلا هَادِى لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فى طغْيَانهِمْ يَعْمَهُونَ...'''»:


كلمه (( عمه (( به معناى حيرت و سرگردانى در ضلالت و يا به معناى نفهميدن حجت است ، و اگر مقابل اين جمله را كه عبارتست از: و كسى كه او هدايتش كند ديگر گمراه كننده اى براى او نيست ذكر نكرد براى اين بود كه كلام در تعليل آيه قبلى يعنى جمله (( فباى حديث ...(( بود، گويا كسى پرسيده جهت اينكه به هيچ حديث ديگرى ايمان نمى آورند چيست در جواب فرموده : جهتش اين است كه خدا گمراهشان كرده وكسى كه خدا گمراهش كند ديگر هدايت كننده اى برايش نيست .
كلمه «عمه»، به معناى حيرت و سرگردانى در ضلالت، و يا به معناى نفهميدن حجت است، و اگر مقابل اين جمله را كه عبارت است از: «و كسى كه او هدايتش كند، ديگر گمراه كننده اى براى او نيست» ذكر نكرد، براى اين بود كه كلام در تعليل آيه قبلى، يعنى جمله: «فبأىّ حديث...» بود.
گفتارى پيرامون اسماء حسنى
 
گويا كسى پرسيده: جهت اين كه به هيچ حديث ديگرى ايمان نمى آورند، چيست؟ در جواب فرموده: جهتش اين است كه خدا گمراهشان كرده و كسى كه خدا گمراهش كند، ديگر هدايت كننده اى برايش نيست.
 
گفتارى پيرامون أسماء حسنى
در چند فصل
در چند فصل
<span id='link287'><span>
<span id='link287'><span>
==معناى اسماء حسنى ==
==معناى اسماء حسنى ==
۱- معناى اسماء حسنى چيست ؟ و چگونه مى توان بدان راه يافت ؟ اولين بارى كه ما چشم بدين جهان مى گشاييم و از مناظر هستى مى بينيم آنچه را كه مى بينيم نخست ادراك ما بر خود ما واقع گشته و قبل از هر چيز خود را مى بينيم ، وسپس نزديك ترين امور را به خود كه همان روابط ما با عالم خارج و مستدعيات قواى عامله ما در بقاء ما است ، درك مى كنيم ، پس ‍ خود ما و قواى ما و اعمال متعلق به آن اولين چيزى است كه درب دلهاى ما را مى كوبد
۱- معناى اسماء حسنى چيست ؟ و چگونه مى توان بدان راه يافت ؟ اولين بارى كه ما چشم بدين جهان مى گشاييم و از مناظر هستى مى بينيم آنچه را كه مى بينيم نخست ادراك ما بر خود ما واقع گشته و قبل از هر چيز خود را مى بينيم ، وسپس نزديك ترين امور را به خود كه همان روابط ما با عالم خارج و مستدعيات قواى عامله ما در بقاء ما است ، درك مى كنيم ، پس ‍ خود ما و قواى ما و اعمال متعلق به آن اولين چيزى است كه درب دلهاى ما را مى كوبد
۱۶٬۳۳۱

ویرایش