۱۷٬۱۸۲
ویرایش
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
<span id='link128'><span> | <span id='link128'><span> | ||
== | ==بحث روایتی== | ||
از صحابه رسول خدا | از صحابه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» شنيده نشده كه در مثل مسأله «عرش» و «كرسى» و ساير حقايق قرآنى، و حتى در اصول معارف مثل مسأله توحيد و ملحقات آن بحثى كرده باشند، بلكه اين طبقه از مسلمين، تنها به ظواهر قرآن اكتفا نموده، قدمى از آن فراتر نمى گذاشتند. تابعين و همچنين قدماى از مفسران نيز، همين روش را سلوك كرده اند. حتى نقل شده كه سفيان بن عيينه مى گفته: آياتى كه خداوند در آن خود را وصف فرموده، تفسيرش همان تلاوت و سكوت بر آن است. | ||
از امام مالك نيز نقل مى كنند كه مردى به وى گفت : اى | از امام مالك نيز نقل مى كنند كه مردى به وى گفت: اى اباعبدالله! بگو ببينم معناى «استواى بر عرش» چيست؟ و چطور خداوند بر عرش استواء دارد؟ | ||
راوى اين داستان مى گويد: من هيچ وقت مالك را نديدم كه مانند | راوى اين داستان مى گويد: من هيچ وقت مالك را نديدم كه مانند آن روز ناراحت شود. عرق بر پيشانی اش نشست، و شاگردانش به فكر فرو رفتند. خلاصه مالك پس از آن كه خود را كنترل كرد، گفت: «چطور گفتن معقول نيست»، و استواى خداوند بر عرش مجهول نيست، و ايمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است، و من از اين مى ترسم كه تو مردى گمراه باشى. سپس دستور داد او را از مجلسش بيرون كردند. | ||
و گويا | و گويا اين كه گفت: «چطور گفتن معقول نيست»، اقتباس از روايتى باشد كه در تفسير آيه «الرحمن على العرش استوى»، از ام سلمه زوجه، پيغمبر نقل شده كه گفته است: سؤال كردن و به كار بردن كلمه «چطور» غير معقول است، و استواى بر عرش مجهول نيست، و اقرار به آن ايمان و انكار آن كفر است. | ||
اين چنين بوده است روش تفسيرى آنان | اين چنين بوده است روش تفسيرى آنان. لذا مى بينيم كه از علماى آن روز اسلام، يك كلمه در اين باره به ارث باقى نمانده. تنها كسى كه در اين باره سخن گفته، امام على بن ابى طالب «عليه السلام» و همچنين ائمه معصومين «عليهم السلام» از فرزندان او هستند، كه اينك ما پاره اى از كلمات آن بزرگواران را درباره آيه مورد بحثف در اين جا نقل مى كنيم. | ||
<span id='link129'><span> | <span id='link129'><span> | ||
==جواب امام على (عليه السلام ) به سؤ الات جاثليق در مورد عرش و... == | ==جواب امام على (عليه السلام ) به سؤ الات جاثليق در مورد عرش و... == | ||
شيخ صدوق در كتاب توحيد به سند خود از سلمان فارسى نقل مى كند كه گفت : امير المؤ منين على (عليه السلام ) در ضمن جواب هايى كه به جاثليق داد يكى اين بود كه فرمود: ملائكه عرش خداى را حمل مى كنند، و عرش خدا آنطور كه تو مى پندارى مانند تخت نيست ، بلكه چيزى است محدود و مخلوق و مدبر به تدبير خدا، و خداوند مالك او است ، نه اينكه روى آن بنشيند... و در كافى از برقى با رفع سند روايت كرده كه جاثليق از امام امير المؤ منين (عليه السلام ) پرسيد: مرا خبر ده از اينكه آيا خداى عز و جل عرش را حمل مى كند يا عرش خدا را؟ | شيخ صدوق در كتاب توحيد به سند خود از سلمان فارسى نقل مى كند كه گفت : امير المؤ منين على (عليه السلام ) در ضمن جواب هايى كه به جاثليق داد يكى اين بود كه فرمود: ملائكه عرش خداى را حمل مى كنند، و عرش خدا آنطور كه تو مى پندارى مانند تخت نيست ، بلكه چيزى است محدود و مخلوق و مدبر به تدبير خدا، و خداوند مالك او است ، نه اينكه روى آن بنشيند... و در كافى از برقى با رفع سند روايت كرده كه جاثليق از امام امير المؤ منين (عليه السلام ) پرسيد: مرا خبر ده از اينكه آيا خداى عز و جل عرش را حمل مى كند يا عرش خدا را؟ |
ویرایش