گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
<span id='link192'><span>
<span id='link192'><span>


==احتجاج ديگرى بر معاد==
«'''أَمْ نجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الاَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ'''»:
«'''أَمْ نجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ كالْمُفْسِدِينَ فى الاَرْضِ أَمْ نجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كالْفُجَّارِ'''»:


اين آيه حجت دومى را بيان مى كند كه بر مساءله معاد اقامه كرده ، و تقريرش اين است كه : بالضروره و بى ترديد انسان هم مانند ساير انواع موجودات كمالى دارد و كمال انسان عبارت است از اينكه در دو طرف علم و عمل از مرحله قوه و استعداد درآمده به مرحله فعليت برسد، يعنى به عقايد حق معتقد گشته و اعمال صالح انجام دهد، كه فطرت خود او اگر سالم مانده باشد اين عقايد حق و اعمال صالح را تشخيص ‍ مى دهد، و عبارت مى داند از ايمان به حق و عملهايى كه مجتمع انسانى را در زمين صالح مى سازد.
اين آيه، حجت دومى را بيان مى كند كه بر مسأله معاد اقامه كرده، و تقريرش اين است كه:  


پس تنها كسانى كه ايمان آورده و به صالحات عمل كردند، و خلاصه مردم با تقوى ، انسانهاى كامل هستند، و اما مفسدان در زمين يعنى آنها كه عقايد فاسد و اعمال فاسد دارند و نام ((فجار(( معرف آنان است ، افرادى هستند كه در واقع در انسانيتشان نقص دارند، و مقتضاى آن كمال و اين نقص اين است كه در مقابل كمال حياتى سعيد و عيشى طيب باشد و در ازاى آن نقص ، حياتى شقى ، و عيشى نكبت بار باشد.
بالضروره و بى ترديد، انسان هم مانند ساير انواع موجودات، كمالى دارد و كمال انسان، عبارت است از اين كه در دو طرف علم و عمل، از مرحلۀ قوّه و استعداد درآمده، به مرحله فعليت برسد. يعنى به عقايد حق معتقد گشته و اعمال صالح انجام دهد، كه فطرت خود او، اگر سالم مانده باشد، اين عقايد حق و اعمال صالح را تشخيص ‍ مى دهد، و عبارت مى داند از: ايمان به حق و عمل هايى كه مجتمع انسانى را در زمين صالح مى سازد.


و معلوم است كه زندگى دنيا كه هم آن طايفه و هم اين طايفه از آن استفاده مى كنند، در تحت سيطره اسباب و عوامل مادى اداره مى شود، كه تاءثير آن اسباب و عوامل در مورد انسان كامل و ناقص ، مؤ من و كافر يكسان است (زهرش هر دو را مى كشد، آتشش هر دو را مى سوزاند، آفتابش به هر دو مى تابد)، در نتيجه هر كس عمل خود را نيكو و آن طور كه بايد انجام دهد، و اسباب مادى هم با عمل او موافقت داشته باشد قهرا زندگى مطلوبى خواهد داشت ، و هر كس بر خلاف اين باشد، زندگى تنگ و ناراحتى خواهد داشت .
پس تنها كسانى كه ايمان آورده و به صالحات عمل كردند، و خلاصه مردم با تقوا، انسان هاى كامل هستند. و اما مفسدان در زمين، يعنى آن ها كه عقايد فاسد و اعمال فاسد دارند و نام «فُجّار» معرّف آنان است، افرادى هستند كه در واقع در انسانيت شان، نقص دارند، و مقتضاى آن كمال و اين نقص، اين است كه در مقابل كمال، حياتى سعيد و عيشى طيّب باشد و در ازاى آن نقص، حياتى شقى، و عيشى نكبت بار باشد.
و بنابراين اگر زندگى منحصر در همين زندگى دنيا باشد، كه گفتيم نسبتش به هر دو طايفه يكسان است ، و ديگر حيات آخرت با زندگى مختص به هر يك از اين دو طايفه و مناسب با حال او نبوده باشد، با عنايتى كه خداى تعالى نسبت به رساندن هر حقى به صاحب حقش ‍ دارد، منافات دارد، و با عنايتى كه آن ذات اقدس به دادن مقتضاى هر چيز به مقتضياش دارد نمى سازد.


و اگر بخواهى مى توانى از بيان قبلى كه حجتى است برهانى صرفنظر نموده ، حجتى جدلى اقامه كنى ، و بگويى : يكسان معامله كردن با هر دو طايفه ، و لغو كردن آنچه صلاح اين و فساد آن اقتضا دارد، خلاف عدالت خداست .
و معلوم است كه زندگى دنيا، كه هم آن طايفه و هم اين طايفه از آن استفاده مى كنند، در تحت سيطرۀ اسباب و عوامل مادى اداره مى شود، كه تأثير آن اسباب و عوامل، در مورد انسان كامل و ناقص، مؤمن و كافر، يكسان است. (زهرش هر دو را مى كشد. آتشش، هر دو را مى سوزاند. آفتابش، به هر دو مى تابد).
 
در نتيجه، هر كس عمل خود را نيكو و آن طور كه بايد انجام دهد، و اسباب مادى هم با عمل او موافقت داشته باشد، قهرا زندگى مطلوبى خواهد داشت، و هر كس بر خلاف اين باشد، زندگى تنگ و ناراحتى خواهد داشت.
 
و بنابراين، اگر زندگى منحصر در همين زندگى دنيا باشد، كه گفتيم نسبتش به هر دو طايفه يكسان است، و ديگر حيات آخرت با زندگى مختص به هر يك از اين دو طايفه و مناسب با حال او نبوده باشد، با عنايتى كه خداى تعالى، نسبت به رساندن هر حقى به صاحب حقش دارد، منافات دارد، و با عنايتى كه آن ذات اقدس به دادن مقتضاى هر چيز به مقتضياش دارد، نمى سازد.
 
و اگر بخواهى، مى توانى از بيان قبلى كه حجتى است برهانى، صرف نظر نموده، حجتى جدلى اقامه كنى، و بگويى: يكسان معامله كردن با هر دو طايفه، و لغو كردن آنچه صلاح اين و فساد آن اقتضا دارد، خلاف عدالت خداست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۳۰۰ </center>
و اين آيه شريفه - به طورى كه ملاحظه مى كنى - نمى خواهد بفرمايد: مؤ من و كافر يكسان نيستند، بلكه مى خواهد مقابله بين كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند، با كسانى كه اينطور نيستند بيان كند، حال چه اينكه ايمان نداشته باشند، و يا ايمان داشته و عمل صالح نداشته باشند، و به همين جهت دوباره مقابله را بين متقيان و فجار قرار داد.
و اين آيه شريفه - به طورى كه ملاحظه مى كنى - نمى خواهد بفرمايد: مؤمن و كافر يكسان نيستند، بلكه مى خواهد مقابله بين كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح كرده اند، با كسانى كه اين طور نيستند، بيان كند. حال چه اين كه ايمان نداشته باشند، و يا ايمان داشته و عمل صالح نداشته باشند. و به همين جهت، دوباره مقابله را بين «متقيان» و «فجّار» قرار داد.


«'''كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْك مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا ءَايَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الاَلْبَابِ'''»:
«'''كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْك مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الاَلْبَابِ'''»:


يعنى اين قرآن كتابى است كه از جمله اوصافش اين و اين است ، و اگر در اين آيه او را به ((انزال (( توصيف كرد، كه به نازل شدن به يكدفعه اشعار دارد، نه به ((تنزيل (( كه به نازل شدن تدريجى دلالت دارد، براى اين است كه تدبر و تذكر مناسبت دارد كه قرآن كريم به طور مجموع اعتبار شود، نه تكه تكه و جدا جدا.
يعنى: اين قرآن، كتابى است كه از جملۀ اوصافش، اين و اين است. و اگر در اين آيه، او را به «إنزال» توصيف كرد، كه به نازل شدن به يكدفعه اشعار دارد، نه به «تنزيل»، كه به نازل شدن تدريجى دلالت دارد، براى اين است كه: تدبّر و تذكّر، مناسبت دارد كه قرآن كريم به طور مجموع اعتبار شود، نه تكه تكه و جدا جدا.


و مقابله بين جمله ((ليدبروا(( با جمله ((و ليتذكر اولوا الالباب (( اين معنا را مى فهماند كه مراد از ضمير جمع ، عموم مردم است .
و مقابله بين جمله «لِيَدَبّرُوا» با جمله «وَ لِيَتَذَكّرَ أُولُوا الألبَاب»، اين معنا را مى فهماند كه مراد از ضمير جمع، عموم مردم است.


و معناى آيه اين است كه : اين قرآن كتابى است كه ما آن را به سوى تو نازل كرديم ، كتابى است كه خيرات و بركات بسيار براى عوام و خواص مردم دارد، تا مردم در آن تدبر نموده به همين وسيله هدايت شوند، و يا آنكه حجت بر آنان تمام شود، و نيز براى اينكه صاحبان خرد از راه استحضار حجتهاى آن و تلقى بياناتش متذكر گشته و به سوى حق هدايت شوند.
و معناى آيه اين است كه: اين قرآن، كتابى است كه ما آن را به سوى تو نازل كرديم. كتابى است كه خيرات و بركات بسيار براى عوام و خواص مردم دارد، تا مردم در آن تدبّر نموده، به همين وسيله هدايت شوند، و يا آن كه حجت بر آنان تمام شود. و نيز براى اين كه صاحبان خرد، از راه استحضار حجت هاى آن و تلقى بياناتش، متذكر گشته و به سوى حق هدايت شوند.
<span id='link193'><span>
<span id='link193'><span>


۱۶٬۳۱۳

ویرایش