گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
«'''وَ مَنْ أَحْسنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قَالَ إِنَّنى مِنَ الْمُسلِمِينَ'''»:
«'''وَ مَنْ أَحْسنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قَالَ إِنَّنى مِنَ الْمُسلِمِينَ'''»:


اين آيه شريفه متصل است به آيه سابق كه مى فرمود: ((و قال الّذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه (( براى اينكه كفار همانطور كه در مقام دشمنى با قرآن بودند، با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز دشمنى مى كردند، همچنان كه بخاطر داريد كه در اوايل اين سوره به آن جناب مى گفتند: ((قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه ...(( بنابراين ، خداى تعالى در آيه شريفه مورد بحث آن جناب را تاءييد مى كند، به اينكه سخن تو، يعنى دعوتت ، بهترين سخن است .
اين آيه شريفه، متصل است به آيه سابق كه مى فرمود: «وَ قَالَ الّذِينَ كَفَرُوا لا تَسمَعُوا لِهَذَا القُرآنَ وَ الغَوا فِيهِ»، براى اين كه كفار همان طور كه در مقام دشمنى با قرآن بودند، با رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نيز دشمنى مى كردند. همچنان كه به خاطر داريد كه در اوايل اين سوره به آن جناب مى گفتند: «قُلُوبُنَا فِى أكِنّة مِمّا تَدعُونَا إلَيه...». بنابراين، خداى تعالى در آيه شريفه مورد بحث، آن جناب را تأييد مى كند، به اين كه سخن تو، يعنى دعوتت، بهترين سخن است.


پس در آيه مورد بحث مراد از ((و من احسن قولا ممن دعا الى اللّه (( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، هر چند كه لفظ آيه عموميت دارد و شامل همه كسانى مى شود كه به سوى خدا دعوت مى كنند، چيزى كه هست چون در بين اين داعيان به سوى خدا ممكن است كسى يافت شود كه بخاطر رسيدن به غرض فاسد به سوى خدا دعوت كند، و معلوم است كه چنين دعوتى احسن القول نمى تواند باشد، لذا دنبال جمله نامبرده اين شرط را اضافه كرد كه و ((عمل صالحا(( بشرطى كه خودش هم عمل صالح كند، چون عمل صالح كشف مى كند از اينكه صاحبش نيتى صالح دارد.
پس در آيه مورد بحث، مراد از «وَ مَن أحسَنُ قَولاً مِمّن دَعَا إلَى اللّه»، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، هرچند كه لفظ آيه عموميت دارد و شامل همه كسانى مى شود كه به سوى خدا دعوت مى كنند. چيزى كه هست، چون در بين اين داعيان به سوى خدا، ممكن است كسى يافت شود كه به خاطر رسيدن به غرض فاسد، به سوى خدا دعوت كند، و معلوم است كه چنين دعوتى، احسن القول نمى تواند باشد. لذا دنبال جمله نامبرده اين شرط را اضافه كرد كه: «وَ عَمِلَ صَالِحاً». به شرطى كه خودش هم عمل صالح كند. چون عمل صالح كشف مى كند از اين كه صاحبش نيتى صالح دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۹۴ </center>
و نيز از آنجايى كه عمل صالح دلالت بر اعتقاد حق ، و التزام به آن ندارد، و اين نيز معلوم است كه سخن آن كسى كه دعوت به سوى خدا مى كند، و عمل صالح هم دارد، ولى ايمانى به حق نداشته ، و التزامى به آن ندارد، احسن القول نيست ، به همين جهت دو جمله گذشته را مقيد به شرطى ديگر كرد، و آن اين است كه ((و قال اننى من المسلمين ((، يعنى اعتقاد به اسلام داشته باشد. چون كلمه ((قال (( به طورى كه از سياق برمى آيد در اينجا به معناى راءى و اعتقاد است .
و نيز از آن جايى كه عمل صالح دلالت بر اعتقاد حق، و التزام به آن ندارد، و اين نيز معلوم است كه سخن آن كسى كه دعوت به سوى خدا مى كند، و عمل صالح هم دارد، ولى ايمانى به حق نداشته، و التزامى به آن ندارد، احسن القول نيست، به همين جهت، دو جمله گذشته را مقيد به شرطى ديگر كرد و آن، اين است كه: «وَ قَالَ إنّنِى مِنَ المُسلِمِين». يعنى اعتقاد به اسلام داشته باشد. چون كلمه «قَالَ»، به طورى كه از سياق بر مى آيد، در اين جا به معناى رأى و اعتقاد است.


پس اگر كسى اعتقاد به اسلام و عمل صالح داشت ، آنگاه به سوى خدا دعوت كرد، سخنش احسن القول خواهد بود، براى اينكه احسن القول عبارت است از سخنى كه به حقيقت نزديكتر، و نيز سودمندتر باشد، و هيچ كلمهاى به حق نزديك تر و نيز سودمندتر از كلمه توحيد نيست ، براى اينكه اين كلمه آدمى را به سوى حاق سعادتش رهنمون مى شود.
پس اگر كسى اعتقاد به اسلام و عمل صالح داشت، آنگاه به سوى خدا دعوت كرد، سخنش احسن القول خواهد بود. براى اين كه احسن القول عبارت است از: سخنى كه به حقيقت نزديكتر، و نيز سودمندتر باشد، و هيچ كلمه اى به حق نزديك تر و نيز سودمندتر از كلمه «توحيد» نيست. براى اين كه اين كلمه، آدمى را به سوى حاق سعادتش رهنمون مى شود.


«'''وَ لا تَستَوِى الحَْسنَةُ وَ لا السيِّئَةُ ...'''»:
«'''وَ لا تَستَوِى الحَْسنَةُ وَ لا السيِّئَةُ ...'''»:


بعد از آنكه احسن القول را خاطرنشان كرد، فرمود كه احسن القول عبارت است از دعوت به سوى خدا، و چون قائم به چنين دعوت در درجه اول رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، لذا در آيه شريفه التفاتى بكار برده ، روى سخن را متوجه آن جناب كرد تا بهترين طريق در دعوت به سوى خدا و نزديك ترين راه رسيدن به هدف را برايش بيان كند، و نزديك ترين راه دعوت به سوى خدا، و مؤ ثرترين آن عبارت از طرز دعوتى است كه بيشتر در دلها اثر بگذارد، و به اين منظور روى سخن به آن جناب نموده ، فرمود: ((لا تستوى ...((.
بعد از آن كه احسن القول را خاطرنشان كرد، فرمود كه احسن القول عبارت است از دعوت به سوى خدا، و چون قائم به چنين دعوت در درجه اول، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بود، لذا در آيه شريفه التفاتى به كار برده، روى سخن را متوجه آن جناب كرد تا بهترين طريق در دعوت به سوى خدا و نزديك ترين راه رسيدن به هدف را برايش بيان كند. و نزديك ترين راه دعوت به سوى خدا، و مؤثرترين آن، عبارت از طرز دعوتى است كه بيشتر در دل ها اثر بگذارد، و به اين منظور، روى سخن به آن جناب نموده، فرمود: «لا تَستَوِى...».


پس جمله ((لا تستوى الحسنة و لا السيئة (( معنايش اين است كه : دعوت به سوى خدا با داشتن خصلت نيك ، و با نداشتن آن ، و داشتن خصلت بد يكسان و تاثيرش در نفوذ برابر با هم نيست . و كلمه ((لا(( در جمله ((و لا السيئة (( زايده است كه تنها خاصيت تاءكيد را دارد، و نفى را تاءكيد مى كند.
پس جمله «لا تَستَوِى الحَسَنَةُ وَ لا السّيّئَة» معنايش اين است كه: دعوت به سوى خدا با داشتن خصلت نيك، و با نداشتن آن، و داشتن خصلت بد يكسان و تأثيرش در نفوذ برابر با هم نيست. و كلمه «لا» در جمله «وَ لَا السّيئة»، زايده است كه تنها خاصيت تأكيد را دارد، و نفى را تأكيد مى كند.
<span id='link388'><span>
<span id='link388'><span>


۱۷٬۱۹۹

ویرایش