گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۴: خط ۶۴:
<span id='link315'><span>
<span id='link315'><span>


==مراد از اين كه فرمود: «صداى خود را از صداى پيامبر، بلندتر نكنيد» ==
==چرا «بلندتر کردن صدا بر صداى پيامبر، باعث حبط اعمال می شود ==
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصوَاتَكُمْ فَوْقَ صوْتِ النَّبىِّ ...'''»:
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصوَاتَكُمْ فَوْقَ صوْتِ النَّبىِّ ...'''»:


منظور از اينكه مى فرمايد: صداى خود را بلندتر از صداى رسول اللّه مكنيد، اين است كه وقتى با آن جناب صحبت مى كنيد، صدايتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد، چون - به طورى كه گفته اند - دو عيب در اين عمل هست: يا منظور شخصى كه صداى خود را بلند مى كند اين است كه توهينى به آن جناب كرده باشد، كه اين كفر است. و يا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است كه رعايت مقام آن جناب را نمى كند، و اين خلاف دستور است ، چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظيم كنند.
منظور از اين كه مى فرمايد: صداى خود را بلندتر از صداى رسول اللّه مكنيد، اين است كه وقتى با آن جناب صحبت مى كنيد، صدايتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد. چون - به طورى كه گفته اند - دو عيب در اين عمل هست: يا منظور شخصى كه صداى خود را بلند مى كند، اين است كه توهينى به آن جناب كرده باشد، كه اين كفر است. و يا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است كه رعايت مقام آن جناب را نمى كند، و اين خلاف دستور است. چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظيم كنند.


مى فرمايد: ((و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض (( با آن جناب آن طور كه با يكديگر صحبت مى كنيد داد و فرياد مكنيد، چون رعايت احترام و تعظيم آن جناب اقتضاء دارد در هنگام تخاطب گوينده صدايش ‍ كوتاه تر از صداى آن حضرت باشد. پس به طور كلى ، با صداى بلند صحبت كردن فاقد معناى تعظيم است ، و با بزرگان به صداى بلند صحبت كردن. نظير مردم عادى ، خالى از اسائه ادب و وقاحت نيست .
مى فرمايد: «وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضكُم لِبَعضٍ»: با آن جناب آن طور كه با يكديگر صحبت مى كنيد، داد و فرياد مكنيد. چون رعايت احترام و تعظيم آن جناب، اقتضاء دارد در هنگام تخاطب، گوينده صدايش ‍كوتاه تر از صداى آن حضرت باشد.  
 
پس به طور كلّى، با صداى بلند صحبت كردن، فاقد معناى تعظيم است، و با بزرگان به صداى بلند صحبت كردن نظير مردم عادى، خالى از اسائه ادب و وقاحت نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۵۹ </center>
توضيح راجع به جمله : ((ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون (( و وجوهى كه درباره ظهور آن در اينكه بدون كفر هم عمل حبط مى شود گفته شده است
«'''أن تَحبَطَ أعمَالُكُم وَ أنتُم لا تَشعُرُون'''» - يعنى «لِئَلّا تَحبَطَ، أو كِرَاهَةَ أن تَحبَطَ أعمَالُكُم»: به صداى بلند سخن مگوييد، تا اعمال شما حبط نشود. و اين جمله، متعلق به هر دو نهى است، معنايش اين است كه:  
«'''ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون'''» - يعنى ((لئلا تحبط، او كراهه ان تحبط اعمالكم ((: به صداى بلند سخن مگوييد تا اعمال شما حبط نشود. و اين جمله متعلق به هر دو نهى است ، معنايش اين است كه: اگر گفتيم به روى آن جناب فرياد نزنيد و اينكه گفتيم به صداى بلند صحبت نكنيد، آن طور كه در بين خود صحبت مى كنيد براى اين است كه اعمالتان به اين وسيله و ندانسته باطل نشود، چون اين دو عمل باعث حبط و بطلان اعمال صالح است. و ما در جلد دوم اين كتاب بحثى پيرامون مساءله حبط اعمال گذرانيديم.
 
اگر گفتيم به روى آن جناب فرياد نزنيد و اين كه گفتيم به صداى بلند صحبت نكنيد، آن طور كه در بين خود صحبت مى كنيد؛ براى اين است كه اعمالتان به اين وسيله و ندانسته باطل نشود. چون اين دو عمل، باعث حبط و بطلان اعمال صالح است. و ما در جلد دوم اين كتاب، بحثى پيرامون مسأله «حبط اعمال» گذرانيديم.


بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه جمله ((ان تحبط(( تعليلى باشد براى عملى كه از آن نهى شده ، يعنى فرياد زدن و بلند حرف زدن، و معنا اين باشد كه: اين عمل كه به منظور حبط انجام مى دهيد عملى است كه نهى شده و فرق بين اينكه جمله مزبور تعليل نهى باشد، يا تعليل منهى عنه، اين است كه در اولى فعل منهى عنه تعليل شده و در دومى فعل تعليل شده مورد نهى قرار گرفته. و خواننده محترم مى داند كه دومى توجيهى تكلف آور است.
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله «أن تَحبَطَ»، تعليلى باشد براى عملى كه از آن نهى شده. يعنى فرياد زدن و بلند حرف زدن، و معنا اين باشد كه: اين عمل كه به منظور حبط انجام مى دهيد، عملى است كه نهى شده. و فرق بين اين كه جمله مزبور تعليل نهى باشد، يا تعليل منهىّ عنه، اين است كه در اوّلى، فعل منهىّ عنه تعليل شده و در دومى، فعل تعليل شده مورد نهى قرار گرفته. و خواننده محترم مى داند كه دومى توجيهى تكلف آور است.


و ظاهر آيه شريفه اين است كه بلند كردن صداى خود از صداى رسول خدا، و بلند سخن گفتن در حضور آن جناب ، دو عمل گناه و موجب حبط عمل است ، پس استفاده مى شود كه غير از كفر گناهانى ديگر نيز هست كه باعث حبط مى شود.
و ظاهر آيه شريفه اين است كه: بلند كردن صداى خود از صداى رسول خدا، و بلند سخن گفتن در حضور آن جناب، دو عمل گناه و موجب حبط عمل است. پس استفاده مى شود كه غير از كفر، گناهانى ديگر نيز هست، كه باعث حبط مى شود.


عده اى آيه را چنين توجيه كرده اند كه: مراد از حبط، ثواب نداشتن خود عمل است ، نه اينكه اين عمل مانند كفر، ثواب ساير اعمال را باطل مى كند. در مجمع البيان مى گويد: اصحاب ما گفته اند: معناى حبط عمل در جمله ((ان تحبط اعمالكم (( اين است كه همين سخن گفتن مسلمانان با رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) اگر با رعايت ادب و تعظيم آن جناب باشد مستحق ثواب مى باشند، و اگر همين سخن گفتن را طورى انجام دهند كه رعايت احترام آن جناب نشود مستحق عقاب مى شوند، و آن ثواب هم از دستشان مى رود، پس همين عملشان حبط شده، پس اين آيه هيچ ربطى به اهل عذاب ندارد.
عدّه اى آيه را چنين توجيه كرده اند كه: مراد از حبط، ثواب نداشتن خود عمل است، نه اين كه اين عمل مانند كفر، ثواب ساير اعمال را باطل مى كند. در مجمع البيان مى گويد: اصحاب ما گفته اند: معناى حبط عمل در جمله «أن تَحبَطَ أعمَالُكُم» اين است كه: همين سخن گفتن مسلمانان با رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» اگر با رعايت ادب و تعظيم آن جناب باشد، مستحق ثواب مى باشند، و اگر همين سخن گفتن را طورى انجام دهند كه رعايت احترام آن جناب نشود، مستحق عقاب مى شوند، و آن ثواب هم از دستشان مى رود. پس همين عملشان حبط شده، پس اين آيه هيچ ربطى به اهل عذاب ندارد.


دليل اين گفتار ما اين است كه در آيه مورد بحث احباط به خود عمل معلق شده، و بعضى از مفسرين آن را مربوط كرده اند به ثوابى كه در برابر عمل مستحق مى شود، و اين خلاف ظاهر است .
دليل اين گفتار ما اين است كه: در آيه مورد بحث، إحباط به خود عمل معلّق شده، و بعضى از مفسران، آن را مربوط كرده اند به ثوابى كه در برابر عمل مستحق مى شود، و اين خلاف ظاهر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۰ </center>
<span id='link317'><span>
<span id='link317'><span>


اين توجيه درست نيست ، براى اينكه در حبط مربوط به كفر هم كه بدون هيچ شكى منظور از آن حبط ثواب اعمال است نيز حبط معلق شده به خود اعمال ، همان طور كه در اين آيه نيز چنين است . پس ناگزيريم در اينجا هم آيه را حمل كنيم به همان معنايى كه آيه حبط مربوط به كفر را حمل كرديم . آنجا گفتيم كه كفر، ثواب عمل را حبط مى كند، اينجا نيز بايد همين را بگوييم ، و هيچ فرقى بين اين دو مورد نيست . و اين كه گفتند خلاف ظاهر است قبول نداريم ، براى اينكه بطلان عمل همين است كه اثر مترتب بر آن باطل شود.
اين توجيه درست نيست. براى اين كه در حبط مربوط به كفر هم كه بدون هيچ شكى منظور از آن حبط ثواب اعمال است، نيز حبط معلّق شده به خود اعمال، همان طور كه در اين آيه نيز چنين است. پس ناگزيريم در اين جا هم، آيه را حمل كنيم به همان معنايى كه آيه حبط مربوط به كفر را حمل كرديم. آن جا گفتيم كه كفر، ثواب عمل را حبط مى كند. اين جا نيز بايد همين را بگوييم، و هيچ فرقى بين اين دو مورد نيست. و اين كه گفتند خلاف ظاهر است، قبول نداريم. براى اين كه بطلان عمل، همين است كه اثر مترتب بر آن باطل شود.


بعضى ديگر آيه را چنين توجيه كرده اند كه : تنها كفر باعث حبط است ، و اگر در اين آيه فرياد زدن به روى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) و بلند صحبت كردن را هم باعث حبط دانسته از اين جهت نبوده كه خود اين رفتار باعث حبط مى شود، بلكه از اين جهت بوده كه ممكن است گاهى اين عمل باعث اذيت شدن آن جناب شود، و اذيت كردن رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) كفر و مايه حبط عمل است.
بعضى ديگر آيه را چنين توجيه كرده اند كه: تنها كفر باعث حبط است، و اگر در اين آيه، فرياد زدن به روى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» و بلند صحبت كردن را هم باعث حبط دانسته، از اين جهت نبوده كه خود اين رفتار باعث حبط مى شود، بلكه از اين جهت بوده كه ممكن است گاهى اين عمل باعث اذيت شدن آن جناب شود، و اذيت كردن رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، كفر و مايه حبط عمل است.
<span id='link318'><span>
<span id='link318'><span>


بعضى هم گفته اند: هر چند در آيه از مطلق بلند حرف زدن نهى شده ولى ما مى دانيم كه ملاك آن پرهيز از عملى است كه ممكن است باعث آزار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) شود و چون آزار آن جناب به اتفاق مسلمين كفر و باعث حبط عمل است ، لذا به طور مطلق از عملى كه گمان آزار پيغمبر در آن هست نهى كرده ، چه اينكه آزار باشد و چه نباشد. و اين به دو منظور بوده يكى حمايت از حرمت آن جناب ، و يكى پيش ‍ گيرى و از بين بردن ماده فساد.
بعضى هم گفته اند: هر چند در آيه، از مطلق بلند حرف زدن نهى شده، ولى ما مى دانيم كه ملاك آن پرهيز از عملى است كه ممكن است باعث آزار رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» شود و چون آزار آن جناب، به اتفاق مسلمين، كفر و باعث حبط عمل است، لذا به طور مطلق، از عملى كه گمان آزار پيغمبر در آن هست نهى كرده. چه اين كه آزار باشد و چه نباشد. و اين به دو منظور بوده. يكى حمايت از حرمت آن جناب، و يكى پيشگيرى و از بين بردن مادۀ فساد.


و چون اين عمل مورد نهى ، دو قسم بوده ، يكى به حد كفر مى رسيده و آن صورتى است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) را آزار دهد، و يكى هم به حد كفر نمى رسيده ، و نيز از آنجا كه دليلى نبوده اين دو قسم عمل را مشخص كند، و اگر هم فرض كنيم بوده مردم در بيشتر مواقع توجهى به آن نداشتند لذا مكلفين بايد به عنوان احتياط از هر دو قسم ، احتياط مى كردند، تا از آن هم كه به حد اذيت مى رسيده اجتناب كرده باشند.
و چون اين عمل مورد نهى، دو قسم بوده. يكى به حد كفر مى رسيده و آن، صورتى است كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را آزار دهد. و يكى هم به حد كفر نمى رسيده. و نيز از آن جا كه دليلى نبوده اين دو قسم عمل را مشخص كند، و اگر هم فرض كنيم بوده، مردم در بيشتر مواقع توجهى به آن نداشتند، لذا مكلّفين بايد به عنوان احتياط از هر دو قسم، احتياط مى كردند، تا از آن هم كه به حدّ اذيت مى رسيده، اجتناب كرده باشند.


و جمله ((ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون (( هم به همين مشخص نبودن اين دو قسم اشاره مى كند، و الا اگر به صداى بلند سخن گفتن با آن جناب به طور مطلق حرام مى بود - چه به حد اذيت برسد و چه نرسد - ديگر جا نداشت بفرمايد ندانسته اعمالتان حبط شود چون مورد تكليف منحصر به يك قسم بود، يعنى بلند حرف زدن، حال اگر به حد آزار برسد كفر هم بود، و اگر نرسد حداقل حرام بود پس به طور قطع بلند حرف زدن حرام بوده، ديگر چه معنا دارد عدم شعور و عدم تشخيص را در اينجا بياورند، با اينكه شعور بطور مطلق ثابت است - اين بود خلاصه گفتار صاحب مجمع البيان.
و جمله «أن تَحبَطَ أعمَالُكُم وَ أنتُم لا تَشعُرُون» هم، به همين مشخص نبودن اين دو قسم اشاره مى كند، و الّا اگر به صداى بلند سخن گفتن با آن جناب، به طور مطلق حرام مى بود - چه به حد اذيت برسد و چه نرسد - ديگر جا نداشت بفرمايد: «ندانسته اعمالتان حبط شود»؛ چون مورد تكليف منحصر به يك قسم بود. يعنى بلند حرف زدن. حال اگر به حد آزار برسد، كفر هم بود، و اگر نرسد، حداقل حرام بود. پس به طور قطع، بلند حرف زدن حرام بوده، ديگر چه معنا دارد عدم شعور و عدم تشخيص را در اين جا بياورند، با اين كه شعور به طور مطلق ثابت است - اين بود خلاصه گفتار صاحب مجمع البيان.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۱ </center>
<span id='link319'><span>
<span id='link319'><span>


اشكال اين قول اين است كه تكليف مذكور در آيه ((لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى و لا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض (( را نهى مقدمى از باب احتياط گرفته است در حالى كه بدون هيچ ترديدى تكليف در آن تكليفى نفسى است. و اينكه گفته: مردم در بيشتر مواقع توجهى به هر يك از دو عمل ندارند صحيح نيست، بلكه تشخيص اين دو گونه بلند حرف زدن چيزيست كه عقل هر عاقلى از عهده آن برمى آيد، و عقل هر عاقلى قبل از نهى شرعى هم آن را تشخيص مى دهد كه عمل زشتى است ، و تشخيص زشتى آن مانند تشخيص زشتى افتراء و افك و دروغ است.
اشكال اين قول اين است كه تكليف مذكور در آيه «لا تَرفَعُوا أصوَاتَكُم فَوقَ صَوتِ النّبِىّ وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضكُم لِبَعضٍ» را نهى مقدمى از باب احتياط گرفته است، در حالى كه بدون هيچ ترديدى، تكليف در آن، تكليفى نفسى است. و اين كه گفته: مردم در بيشتر مواقع توجهى به هر يك از دو عمل ندارند، صحيح نيست، بلكه تشخيص اين دو گونه بلند حرف زدن، چيزی است كه عقل هر عاقلى از عهده آن بر مى آيد، و عقل هر عاقلى، قبل از نهى شرعى هم، آن را تشخيص مى دهد كه عمل زشتى است، و تشخيص زشتى آن، مانند تشخيص زشتى افتراء و افك و دروغ است.


و كسانى كه در صدر اسلام اين عمل را مرتكب مى شدند مؤمنين بودند، به شهادت اينكه در اول آيه فرموده: ((يا ايها الذين امنوا((. و مؤمنين با اين تشخيص كه اين عمل، عمل زشتى است مرتكب مى شدند، از باب اينكه در خيلى از گناهان مسامحه مى كردند، و خيال مى كردند خيلى مهم نيست، ولى نمى دانستند كه اين عمل باعث حبط و بطلان عبادات و اعمال صالحشان مى شود، و اگر مى دانستند هرگز راضى به بطلان آن نمى شدند.
و كسانى كه در صدر اسلام اين عمل را مرتكب مى شدند، مؤمنان بودند، به شهادت اين كه در اول آيه فرموده: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا». و مؤمنان با اين تشخيص كه اين عمل، عمل زشتى است مرتكب مى شدند، از باب اين كه در خيلى از گناهان مسامحه مى كردند، و خيال مى كردند خيلى مهم نيست، ولى نمى دانستند كه اين عمل، باعث حبط و بطلان عبادات و اعمال صالحشان مى شود، و اگر مى دانستند، هرگز راضى به بطلان آن نمى شدند.


لذا خداى تعالى متوجهشان كرده كه اين عمل چنين خطرى دارد، و شما نمى دانيد و فرموده: ((ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون(( شما نمى دانيد كه اين عمل شما اثرى هولناك و خطرى عظيم دارد، و آن اين است كه اعمالتان را حبط مى كند، پس زنهار، متوجه باشيد و هيچ يك از اين دو قسم حرف زدن را مرتكب نشويد كه اعمالتان باطل مى شود و خود متوجه نيستيد.
لذا خداى تعالى، متوجهشان كرده كه اين عمل چنين خطرى دارد، و شما نمى دانيد و فرموده: «أن تَحبَطَ أعمَالُكُم وَ أنتُم لا تَشعُرُون»: شما نمى دانيد كه اين عمل شما، اثرى هولناك و خطرى عظيم دارد و آن، اين است كه اعمالتان را حبط مى كند. پس زنهار، متوجه باشيد و هيچ يك از اين دو قسم حرف زدن را مرتكب نشويد، كه اعمالتان باطل مى شود و خود متوجه نيستيد.


پس جمله ((و انتم لا تشعرون (( ناظر است به حالى كه مؤمنين قبل از نهى داشتند، و آن اين است كه مى دانستند عملشان زشت است ، ولى نمى دانستند اين عمل زشتشان چقدر زشت است ، و زشتيش به اين حد از عظمت است ، و اما بعد از صدور بيان الهى فهميدند كه خطر احباط در اين اعمالشان هست.
پس جمله «وَ أنتُم لا تَشعُرُون»، ناظر است به حالى كه مؤمنان قبل از نهى داشتند و آن، اين است كه مى دانستند عملشان زشت است، ولى نمى دانستند اين عمل زشتشان، چقدر زشت است، و زشتی اش به اين حدّ از عظمت است، و اما بعد از صدور بيان الهى، فهميدند كه خطر احباط در اين اعمالشان هست.


پس آيه شريفه از يك نقطه نظر شبيه آيه شريفه: ((و تحسبونه هينا و هو عند اللّه عظيم (( است كه راجع به مساءله افك است مى فرمايد: شما خيال مى كنيد افك عمل كوچكى است، در حالى كه نزد خدا عملى است عظيم. و از نظر ديگر نظير آيه ((و بدا لهم من اللّه ما لم يكونوا يحتسبون(( است، كه راجع به قيامت است و مى فرمايد: در آن روز از ناحيه خدا چيزهايى برايشان ظاهر مى شود كه هرگز احتمالش را هم نمى دادند.
پس آيه شريفه، از يك نقطه نظر، شبيه آيه شريفه: «وَ تَحسِبَونَهُ هَيّناً وَ هُوَ عِندَ اللّه عَظِيمٌ» است، كه راجع به مسأله «افك» است. مى فرمايد: شما خيال مى كنيد «افك»، عمل كوچكى است، در حالى كه نزد خدا عملى است عظيم. و از نظر ديگر، نظير آيه «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللّهِ مَا لَم يَكُونُوا يَحتَسِبُون» است، كه راجع به قيامت است و مى فرمايد: در آن روز، از ناحيه خدا چيزهايى برايشان ظاهر مى شود كه هرگز احتمالش را هم نمى دادند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶۲ </center>
«'''إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصوَتَهُمْ عِندَ رَسولِ اللَّهِ أُولَئك الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبهُمْ لِلتَّقْوَى ...'''»:
«'''إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئك الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى ...'''»:


كلمه ((غض صوت (( معناى خلاف ((رفع الصوت (( را مى دهد. و كلمه ((امتحان (( به معناى ابتلاء و اختيار است ، و امتحان را وقتى به كار مى برند كه بخواهند وضع چيزى كه تاكنون برايشان مجهول بوده معلوم كنند، و چون اين معنا در مورد خداى تعالى محال است، ناگزير بايد بگوييم كه امتحان در مورد خداى تعالى به معناى تمرين دادن و عادت دادن است - همچنان كه بعضى اينطور معنا كرده اند. و يا امتحان را به معناى محنت و مشقت دادن به قلب معنا كنيم، و بگوييم خداى تعالى اين مشقت ها را بر دلها تحميل مى كند تا قلبها به تقوى عادت كنند.
كلمه «غضّ صوت»، معناى خلاف «رفع الصوت» را مى دهد. و كلمه «امتحان»، به معناى ابتلاء و اختيار است، و امتحان را وقتى به كار مى برند كه بخواهند وضع چيزى كه تاكنون برايشان مجهول بوده، معلوم كنند. و چون اين معنا در مورد خداى تعالى محال است، ناگزير بايد بگوييم كه امتحان در مورد خداى تعالى، به معناى تمرين دادن و عادت دادن است - همچنان كه بعضى اين طور معنا كرده اند. و يا امتحان را به معناى محنت و مشقت دادن به قلب معنا كنيم، و بگوييم خداى تعالى، اين مشقت ها را بر دل ها تحميل مى كند، تا قلب ها به تقوا عادت كنند.
<span id='link320'><span>
<span id='link320'><span>


۱۶٬۲۶۹

ویرایش