گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۶: خط ۷۶:
<span id='link166'><span>
<span id='link166'><span>


==كلام فخر رازى در توجيه ترتيب مذكور در آيه ==
فخر رازى در توجيه اين ترتيب گفته است: سبب آن، اين است كه اين معنا را بفهماند كه اگر ايمان داريد، اين دلالت ها را بفهميد، و اگر ايمان نداريد، و در عين حال مى خواهيد داراى جزم و يقين باشيد و از شك و ترديد درآييد، اين دلایل ديگر را بفهميد، و اگر نه ايمان داريد و نه مى خواهيد اهل يقين باشيد، پس حداقل در فهميدن دلایل سوم كوشش كنيد.
فخر رازى در توجيه اين ترتيب گفته است: سبب آن اين است كه اين معنا را بفهماند كه اگر ايمان داريد اين دلالت ها را بفهميد، و اگر ايمان نداريد، و در عين حال مى خواهيد داراى جزم و يقين باشيد و از شك و ترديد درآييد، اين دلائل ديگر را بفهميد، و اگر نه ايمان داريد و نه مى خواهيد اهل يقين باشيد، پس حداقل در فهميدن دلائل سوم كوشش كنيد.
   
   
اين وجه هم به فرضى كه صحيح باشد توجيه ترتيب صفات سه گانه ايمان و ايقان و عقل است ، نه توجيه اين كه چرا آيات سه گانه را بدين ترتيب ذكر كرده . علاوه بر اينكه لازمه اين توجيه آن است كه آيات سه گانه هيچ اختصاصى به صفات سه گانه نداشته باشد، بلكه همه اش مربوط به همه صفات باشد، و سياق آيات با چنين احتمالى مساعد نيست . از اين هم كه بگذريم از ظاهر كلام فخر رازى برمى آيد كه ((يقين (( را به ((جزم (( - كه همان علم باشد - تفسير كرده . و بنابر اين تفسير، براى عقل چيزى جز حكم ظنى نمى ماند، و آن هم در معارف اعتقادى هيچ اعتبارى ندارد.
اين وجه هم به فرضى كه صحيح باشد، توجيه ترتيب صفات سه گانه ايمان و ايقان و عقل است، نه توجيه اين كه چرا آيات سه گانه را بدين ترتيب ذكر كرده. علاوه بر اين كه لازمۀ اين توجيه، آن است كه آيات سه گانه، هيچ اختصاصى به صفات سه گانه نداشته باشد، بلكه همه اش مربوط به همه صفات باشد، و سياق آيات با چنين احتمالى مساعد نيست. از اين هم كه بگذريم، از ظاهر كلام فخر رازى بر مى آيد كه «يقين» را به «جزم» - كه همان علم باشد - تفسير كرده. و بنابر اين تفسير، براى عقل چيزى جز حكم ظنى نمى ماند، و آن هم در معارف اعتقادى هيچ اعتبارى ندارد.


تِلْك ءَايَت اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْك بِالْحَقِّ فَبِأَى حَدِيثِ بَعْدَ اللَّهِ وَ ءَايَتِهِ يُؤْمِنُونَ
«'''تِلْك ءَايَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْك بِالْحَقِّ فَبِأَىّ حَدِيثِ بَعْدَ اللَّهِ وَ ءَايَاتِهِ يُؤْمِنُونَ'''»:


ايمان به هرچيز عبارت است از علم به آن با التزام عملى به آن ، پس صرف علم و يقين به وجود چيزى بدون التزام عملى ، ايمان به آن چيز نيست . خداى تعالى در اين باره مى فرمايد: ((و جحدوابها و استيقنتها انفسهم ((. و نيز فرموده ((و اضله اللّه على علم ((.
ايمان به هر چيز، عبارت است از: علم به آن با التزام عملى به آن. پس صرف علم و يقين به وجود چيزى بدون التزام عملى، ايمان به آن چيز نيست. خداى تعالى، در اين باره مى فرمايد: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهم». و نيز فرموده: «وَ أضَلّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ».


و كلمه ((آيات (( به معناى علامتهاى دلالت كننده است ، پس آيات تكوينيه خدا عبارت است از امورى وجودى كه با وجود خارجى خود دلالت مى كند بر اينكه خداى تعالى در خلقت عالم يگانه است ، و در اينكار شريكى ندارد، و به صفات كماليه متصف است و از هر نقص و حاجت منزه است .
و كلمه «آيات»، به معناى علامت هاى دلالت كننده است. پس آيات تكوينيه خدا، عبارت است از امورى وجودى كه با وجود خارجى خود دلالت مى كند بر اين كه خداى تعالى در خلقت عالَم، يگانه است، و در اين كار شريكى ندارد، و به صفات كماليه متصف است و از هر نقص و حاجت منزّه است.


مقصود از ايمان به آيات خدا و معناى جمله ((قباءىّ حديث بعد الله و اياته يؤمنون ((
==مقصود از ايمان به آيات خدا و معناى جمله «فَبِأىّ حَدِيثٍ بَعدَ الله وَ آيَاتِهِ يُؤمِنُون»==


و ايمان به اين آيات معنايش ايمان داشتن به دلالت آنها بر هستى خدا است كه لازمه داشتن چنين ايمانى ، ايمان داشتن به خدا بر طبق دلالت اين ادله است ، نه خدايى كه اين ادله بر آن دلالت نكند.
و ايمان به اين آيات، معنايش ايمان داشتن به دلالت آن ها بر هستى خدا است، كه لازمۀ داشتن چنين ايمانى، ايمان داشتن به خدا بر طبق دلالت اين ادله است، نه خدايى كه اين ادله بر آن دلالت نكند.


و آيات قرآن كريم نيز از اين جهت آيات ناميده شده اند كه بيانگر آيات تكوينيه هستند، آيات تكوينيه اى كه گفتيم بر هستى و صفات خدا دلالت دارند. و يا از اين جهت آيات ناميده شده اند كه بيانگر معارف اعتقادى و يا احكام عملى ، و يا احكام اخلاقى مى باشند. احكامى كه خدا آن را مى پسندد، و بدان امر مى كند، و از بندگانش مى خواهد كه به آنها عمل كنند؛ چون مضامين آن آيات بر آن احكامى دلالت دارد كه از ناحيه خدا نازل شده است ، و ايمان به اين آيات ايمان به دلالت آنها بر خداى تعالى است كه قهرا ملازم با ايمان به مدلول آنها نيز هست .
و آيات قرآن كريم نيز، از اين جهت آيات ناميده شده اند، كه بيانگر آيات تكوينيه هستند. آيات تكوينيه اى كه گفتيم بر هستى و صفات خدا دلالت دارند. و يا از اين جهت آيات ناميده شده اند كه بيانگر معارف اعتقادى و يا احكام عملى، و يا احكام اخلاقى مى باشند. احكامى كه خدا آن را مى پسندد، و بدان امر مى كند، و از بندگانش مى خواهد كه به آن ها عمل كنند. چون مضامين آن آيات بر آن احكامى دلالت دارد كه از ناحيه خدا نازل شده است، و ايمان به اين آيات، ايمان به دلالت آن ها بر خداى تعالى است، كه قهرا ملازم با ايمان به مدلول آن ها نيز هست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۲ </center>
و نيز معجزات را از اين رو آيات مى نامند كه اگر از قبيل مرده زنده كردن و امثال آن باشد، آياتى كونيه است ، و همان دلالت آيات كونيه را دارد. و اگر از قبيل پيشگوييها و يا خود قرآن كريم باشد كه برگشت دلالت آنها نيز به دلالت آيات كونيه خواهد بود، چون با هستى خود، دلالت مى كند بر هستى خداى تعالى و صفات او.
و نيز معجزات را از اين رو آيات مى نامند كه اگر از قبيل مُرده زنده كردن و امثال آن باشد. آياتى كونيه است، و همان دلالت آيات كونيه را دارد. و اگر از قبيل پيشگويی ها و يا خود قرآن كريم باشد كه برگشت دلالت آن ها نيز به دلالت آيات كونيه خواهد بود. چون با هستى خود، دلالت مى كند بر هستى خداى تعالى و صفات او.


((تلك ايات اللّه نتلوها عليك (( - اين جمله اشاره است به آيات قرآنى كه بر آن جناب تلاوت شده ، و ممكن هم هست اشاره باشد به آيت هاى وجوديى كه در سه آيه قبل بدان اشاره شده بود. اين سؤال پيش مى آيد كه پس چرا فرمود ((نتلوها(( در پاسخ مى گوييم به اين عنايت كه دال و مدلول با هم متحدند. پس بنابراين احتمال ، در اين جمله ، در عين حال كه فرموده : ((نتلوها(( نظرى به آيت بودن قرآن ندارد.
«'''تِلكَ آيَاتُ اللّهِ نَتلُوهَا عَلَيك'''» - اين جمله، اشاره است به آيات قرآنى كه بر آن جناب تلاوت شده، و ممكن هم هست اشاره باشد به آيت هاى وجوديى كه در سه آيه قبل بدان اشاره شده بود. اين سؤال پيش مى آيد كه: پس چرا فرمود «نَتلُوهَا». در پاسخ مى گوييم: به اين عنايت كه دالّ و مدلول با هم متحدند. پس بنابراين احتمال، در اين جمله، در عين حال كه فرموده: «نَتلُوهَا»، نظرى به آيت بودن قرآن ندارد.


سخن بعضى از مفسرين در خصوص آيه ((فباى حديث بعد الله و آياته ياءمنون ((
سخن بعضى از مفسرين در خصوص آيه ((فباى حديث بعد الله و آياته ياءمنون ((


((فباى حديث بعد اللّه و اياته يؤ منون (( - بعضى از مفسرين گفته اند: اين جمله از قبيل اين سخن است كه كسى بگويد: ((من از زيد و كرمش در شگفتم (( با اينكه از زيد در شگفت نيست ، بلكه از كرم و سخاوت او در شگفت است . و معناى جمله بر حسب نظر دقيق اين است كه كرم زيد مرا به شگفت آورده ، و زيد از حيث كرمش مرا به شگفت درآورده ، در نتيجه معناى جمله مورد بحث هم اين مى شود كه بعد از آيات خدا - يعنى آيات قرآنش - ديگر به چه سخنى ايمان مى آورند، يعنى وقتى به اين سخن ايمان نياورند ديگر بعد از آن به چه سخنى ايمان خواهند آورد.
«'''فَبِأىّ حَدِيثٍ بَعدَ اللّهِ وَ آيَاتِهِ يُؤمِنُون'''» - بعضى از مفسران گفته اند: اين جمله از قبيل اين سخن است كه كسى بگويد: «من از زيد و كرمش در شگفتم»، با اين كه از زيد در شگفت نيست، بلكه از كَرَم و سخاوت او در شگفت است. و معناى جمله، بر حسب نظر دقيق، اين است كه كَرَم زيد مرا به شگفت آورده، و زيد از حيث كرمش مرا به شگفت درآورده. در نتيجه معناى جمله مورد بحث هم، اين مى شود كه بعد از آيات خدا - يعنى آيات قرآنش - ديگر به چه سخنى ايمان مى آورند. يعنى وقتى به اين سخن ايمان نياورند، ديگر بعد از آن به چه سخنى ايمان خواهند آورد.


بعضى ديگر گفته اند: در اين جمله چيزى حذف شده ، و تقديرش چنين است : ((اذا لم يؤ منوا فباى حديث بعد حديث اللّه و آياته يؤ منون (( يعنى اينان كه ايمان نياوردند، ديگر به چه حديثى بعد از حديث خدا و آياتش ايمان مى آورند.
بعضى ديگر گفته اند: در اين جمله چيزى حذف شده، و تقديرش چنين است: «إذَا لَم يُؤمِنُوا فَبِأىّ حَدِيثٍ بَعدَ حَدِيثِ اللّه وَ آيَاتِهِ يُؤمِنُون». يعنى: اينان كه ايمان نياوردند، ديگر به چه حديثى بعد از حديث خدا و آياتش ايمان مى آورند.


ولى بنابراين كه تقدير چنين باشد، مناسب تر آن است كه بگوييم : مراد از آيات ، آيات تكوينى است ، نه آيات قرآنى ، و به همين جهت مرحوم طبرسى بعد از نقل اين قول گفته : فرق بين حديث به معناى قرآن و بين آيات اين است كه حديث عبارت است از داستانهاى عبرت آموزى كه بين حق از باطل جدائى مى افكند، و آيات عبارت است از ادله اى كه بين صحيح و فاسد جدايى مى اندازد.
ولى بنابراين كه تقدير چنين باشد، مناسب تر آن است كه بگوييم: مراد از آيات، آيات تكوينى است، نه آيات قرآنى. و به همين جهت، مرحوم طبرسى بعد از نقل اين قول گفته: فرق بين حديث به معناى قرآن و بين آيات، اين است كه: «حديث»، عبارت است از داستان هاى عبرت آموزى كه بين حق از باطل جدایى مى افكند، و «آيات»، عبارت است از ادله اى كه بين صحيح و فاسد جدايى مى اندازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۳ </center>
و از بين اين دو قول ، قول اول لطيف تر است  
و از بين اين دو قول، قول اول لطيف تر است.


وَيْلٌ لِّكلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ
«'''وَيْلٌ لِكلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ'''»:


((ويل به معناى ((هلاكت ((، و ((افاك (( مبالغه از ((افك (( است كه به معناى دروغ است . و كلمه ((اثيم (( مشتق از ((اثم (( است كه به معناى گناه و نافرمانى است ، و معناى آيه اين است كه هلاكت و مرگ بر هر دروغگوى گناهكار.
«ويل»، به معناى «هلاكت»، و «أفّاك»، مبالغه از «إفك» است كه به معناى دروغ است. و كلمه «أثيم»، مشتق از «إثم» است كه به معناى گناه و نافرمانى است. و معناى آيه اين است كه: هلاكت و مرگ بر هر دروغگوى گناهكار.


وصف حال هر ((افاك اثيم (( كه به آيات خدا استكبار ورزيده استهزاء مى كنند و...
وصف حال هر ((افاك اثيم (( كه به آيات خدا استكبار ورزيده استهزاء مى كنند و...


يَسمَعُ ءَايَتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثمَّ يُصِرُّ مُستَكْبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا ...
«'''يَسمَعُ ءَايَاتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَيْهِ ثمَّ يُصِرُّ مُستَكْبراً كَأَن لَّمْ يَسمَعْهَا ...'''»:


اين جمله صفت هر افاك اثيم است . و كلمه ((ثم (( تاءخر رتبى را مى رساند، و معناى استبعاد را مى فهماند. و كلمه ((يصر(( مضارع از ((اصرار(( است كه به معناى ملازمت و دست برنداشتن از فعلى است .
اين جمله صفت هر افاك اثيم است . و كلمه ((ثم (( تاءخر رتبى را مى رساند، و معناى استبعاد را مى فهماند. و كلمه ((يصر(( مضارع از ((اصرار(( است كه به معناى ملازمت و دست برنداشتن از فعلى است .
خط ۱۲۲: خط ۱۲۱:
از ظاهر سياق برمى آيد كه ضمير ((اتخذها(( به آيات برمى گردد، و كلمه ((هزوا(( هم مربوط به همه آيات است ، نه آنچه كه بدان عالم شده ، چون اگر متعلق و مربوط به خصوص آن آيات بود، بايد مى فرمود ((اتخذه (( و اينكه ضمير مونث آورده ، خود كمال جهل آن افاك اثيم را مى رساند، و معنايش اين مى شود: اين افاك اثيم و اين مصر و مستكبر چون به بعضى از آيات ما عالم مى شود، همه آنها را استهزاء مى كند.
از ظاهر سياق برمى آيد كه ضمير ((اتخذها(( به آيات برمى گردد، و كلمه ((هزوا(( هم مربوط به همه آيات است ، نه آنچه كه بدان عالم شده ، چون اگر متعلق و مربوط به خصوص آن آيات بود، بايد مى فرمود ((اتخذه (( و اينكه ضمير مونث آورده ، خود كمال جهل آن افاك اثيم را مى رساند، و معنايش اين مى شود: اين افاك اثيم و اين مصر و مستكبر چون به بعضى از آيات ما عالم مى شود، همه آنها را استهزاء مى كند.


((اولئك لهم عذاب مهين (( - چنين كسانى عذابى مهين دارند، يعنى عذابى ذليل كننده . و اگر عذاب را به اين صفت توصيف فرمود، براى اين است كه در مقابل استكبار و خودپرستى آنان و استهزاءشان قرار گيرد. و اشاره به ((اولئك (( كه مخصوص جماعت است ، اشاره به كل افاك اثيم است . البته در تفسير آيه وجوهى ديگر گفته اند كه چون فائده اى در نقل آنها نديديم از نقل و ايراد آن اقوال صرفنظر كرديم .
«'''أُولئِكَ لَهُم عَذَابٌ مُهِينٌ'''» - چنين كسانى عذابى مهين دارند، يعنى عذابى ذليل كننده . و اگر عذاب را به اين صفت توصيف فرمود، براى اين است كه در مقابل استكبار و خودپرستى آنان و استهزاءشان قرار گيرد. و اشاره به ((اولئك (( كه مخصوص جماعت است ، اشاره به كل افاك اثيم است . البته در تفسير آيه وجوهى ديگر گفته اند كه چون فائده اى در نقل آنها نديديم از نقل و ايراد آن اقوال صرفنظر كرديم .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۴ </center>
مِّن وَرَائهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنى عَنهُم مَّا كَسبُوا شيْئاً وَ لا مَا اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ
«'''مِن وَرَائهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْنى عَنهُم مَا كَسبُوا شيْئاً وَ لا مَا اتّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ'''»:


به خاطر اينكه مشتغل به دنيا شدند، و از حق اعراض نموده توجهى به آثار سوء اعمال خود نكردند، جهنم را پشت سر آنان قرار داد، و فرمود: در پشت سر جهنمى دارند. با اينكه جهنم در پيش رو و آينده آنان قرار دارد، و دارند بطرف آن مى روند.
به خاطر اينكه مشتغل به دنيا شدند، و از حق اعراض نموده توجهى به آثار سوء اعمال خود نكردند، جهنم را پشت سر آنان قرار داد، و فرمود: در پشت سر جهنمى دارند. با اينكه جهنم در پيش رو و آينده آنان قرار دارد، و دارند بطرف آن مى روند.
خط ۱۳۶: خط ۱۳۵:
و جمله ((و لهم عذاب عظيم (( تاءكيد همان وعيد و تهديدى است كه در جمله ((ويل لكل افاك اثيم ((، و هم در جمله ((فبشره بعذاب اليم ((، و بار سوم در جمله ((اولئك لهم عذاب مهين ((، و بار چهارم در جمله ((من ورائهم جهنم ((، و بار پنجم در جمله ((و لهم عذاب عظيم (( داده بود، كه در خلال اين پنج جمله فهمانده بود كه عذابشان هم اليم است ، و هم مهين ، و هم عظيم .
و جمله ((و لهم عذاب عظيم (( تاءكيد همان وعيد و تهديدى است كه در جمله ((ويل لكل افاك اثيم ((، و هم در جمله ((فبشره بعذاب اليم ((، و بار سوم در جمله ((اولئك لهم عذاب مهين ((، و بار چهارم در جمله ((من ورائهم جهنم ((، و بار پنجم در جمله ((و لهم عذاب عظيم (( داده بود، كه در خلال اين پنج جمله فهمانده بود كه عذابشان هم اليم است ، و هم مهين ، و هم عظيم .


هَذَا هُدًى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ رَبهِمْ لهَُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ
«'''هَذَا هُدًى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَاتِ رَبّهِمْ لهَُمْ عَذَابٌ مِن رِّجْزٍ أَلِيمٌ'''»:


كلمه ((هذا(( اشاره به قرآن است ، و اگر فرمود اين هدايت است و نفرمود اين هادى است به منظور مبالغه در هدايت است ، همچنان كه وقتى مى خواهيم بگوييم : زيد بى اندازه عادل است ، مى گوييم : ((زيد عدل است ((. و كلمه ((رجز(( - به طورى كه گفته اند به معناى شديدترين عذاب است ، و در اصل به معناى اضطراب بوده .
كلمه ((هذا(( اشاره به قرآن است ، و اگر فرمود اين هدايت است و نفرمود اين هادى است به منظور مبالغه در هدايت است ، همچنان كه وقتى مى خواهيم بگوييم : زيد بى اندازه عادل است ، مى گوييم : ((زيد عدل است ((. و كلمه ((رجز(( - به طورى كه گفته اند به معناى شديدترين عذاب است ، و در اصل به معناى اضطراب بوده .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۵ </center>
اين آيه شريفه در مقام رد آن نسبتى است كه به قرآن دادند، و آن را با استهزاء خود خوار شمردند، و خلاصه ، تهديد كسانى است كه به آيات خدا كفر بورزند.
اين آيه شريفه در مقام رد آن نسبتى است كه به قرآن دادند، و آن را با استهزاء خود خوار شمردند، و خلاصه، تهديد كسانى است كه به آيات خدا كفر بورزند.


اللَّهُ الَّذِى سخَّرَ لَكمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِى الْفُلْك فِيهِ بِأَمْرِهِ ...
«'''اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِى الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ ...'''»:


بعد از آنكه خداى سبحان حال افاكان را بيان كرد. كه از ايمان به آيات خدا وقتى كه براى آنان تلاوت مى شود آن آيات را استكبار مى ورزند، و استهزاء مى كنند با اينكه علم به حقانيت آن دارند. و سپس با بيانى مبالغه آميز آنان را به سخت ترين عذاب تهديد نمود، اينك در اين آيه با خطاب دسته جمعى ، كفار و مؤ منين را مخاطب قرار مى دهد و پاره اى از آيات ربوبيت را كه در آن منتى عظيم بر آنان هست و به هيچ وجه نمى توانند آن را انكار كنند، برمى شمارد.
بعد از آنكه خداى سبحان حال افاكان را بيان كرد. كه از ايمان به آيات خدا وقتى كه براى آنان تلاوت مى شود آن آيات را استكبار مى ورزند، و استهزاء مى كنند با اينكه علم به حقانيت آن دارند. و سپس با بيانى مبالغه آميز آنان را به سخت ترين عذاب تهديد نمود، اينك در اين آيه با خطاب دسته جمعى ، كفار و مؤ منين را مخاطب قرار مى دهد و پاره اى از آيات ربوبيت را كه در آن منتى عظيم بر آنان هست و به هيچ وجه نمى توانند آن را انكار كنند، برمى شمارد.
خط ۱۷۰: خط ۱۶۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۷ </center>
<span id='link171'><span>
<span id='link171'><span>
==آيات ۱۴ - ۱۹ سوره جاثيه ==
==آيات ۱۴ - ۱۹ سوره جاثيه ==
قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِى قَوْمَا بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۱۴)
قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِى قَوْمَا بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۱۴)
۱۷٬۰۴۳

ویرایش