۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
و بنابراين كه سياق كلام، سياق افاده اين معنا باشد، اگر مراد از وحى كه وحى شده، قرآن مى بود، بايد در جملۀ «مَا كُنتَ تَدرِى مَا الكِتَابُ وَ لَا الإيمَان»، تنها به ذكر كتاب اكتفاء مى فرمود. چون مراد از «كتاب»، قرآن است، و ديگر حاجتى به ذكر ايمان نبود. چون گفتن «قرآن»، شامل ايمان هم مى شد. | و بنابراين كه سياق كلام، سياق افاده اين معنا باشد، اگر مراد از وحى كه وحى شده، قرآن مى بود، بايد در جملۀ «مَا كُنتَ تَدرِى مَا الكِتَابُ وَ لَا الإيمَان»، تنها به ذكر كتاب اكتفاء مى فرمود. چون مراد از «كتاب»، قرآن است، و ديگر حاجتى به ذكر ايمان نبود. چون گفتن «قرآن»، شامل ايمان هم مى شد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۱۱ </center> | ||
'''اشكال دوم اين كه''': هرچند كه ممكن است قرآن را «روح» ناميد، به اعتبار اين كه دل ها را با هدايت خود، زنده مى كند، همچنان كه خودش فرموده: «إذَا دَعَاكُم لِمَا يُحيِيكُم»، و نيز فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيّتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نَوراً يَمشِى بِهِ فِى النّاسِ»، وليكن در آيه مورد بحث، ديگر وجهى ندارد كه آن را مقيد به قيد «مِن أمرِنَا» كند، با اين كه از ظاهر كلام خداى تعالى | '''اشكال دوم اين كه''': هرچند كه ممكن است قرآن را «روح» ناميد، به اعتبار اين كه دل ها را با هدايت خود، زنده مى كند، همچنان كه خودش فرموده: «إذَا دَعَاكُم لِمَا يُحيِيكُم»، و نيز فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيّتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نَوراً يَمشِى بِهِ فِى النّاسِ»، وليكن در آيه مورد بحث، ديگر وجهى ندارد كه آن را مقيد به قيد «مِن أمرِنَا» كند، با اين كه از ظاهر كلام خداى تعالى بر مى آيد كه «روح» از امر خداست. خلقى است از عالَم علوى، كه همراه فرشتگان در هنگام نازل شدن آن ها مى باشد. | ||
همچنان كه فرموده: «تَنَزّلُ المَلائِكَةُ وَ الرّوحُ فِيهَا بِإذنِ رَبّهِم مِن كُلّ أمر». | |||
و نيز فرموده: ((يوم يقوم الروح و الملئكه صفا(( و باز فرموده : ((قل الروح من امر ربى (( و نيز فرموده : ((و ايدناه بروح القدس (( و نيز در جاى ديگر جبرئيل را روح الامين و نيز روح القدس خوانده ، فرموده : ((نزل به الروح الامين و قل نزله روح القدس من ربك ((. | |||
ممكن است از اشكال اول جواب داده شود به اينكه مقتضاى مقام هر چند همين بود كه به ذكر كتاب اكتفاء كند و ديگر نام ايمان را به ميان نياورد، و ليكن از آنجايى كه ايمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به جزئياتى كه از معارف و شرايع در كتاب هست ، از لوازم نزول كتاب و غير منفك از آن است و از آثار حسنه آن است ، لذا جا دارد كه ايمان را هم با كتاب ذكر كند، پس در حقيقت معناى آيه چنين مى شود ((ما اين چنين كتابى بر تو نازل كرديم كه تو خودت نه كتابى مى دانستى چيست ، و نه از ايمان و آثار حسنه اى كه در دلت از آن كتاب مى يابى اطلاعى داشتى ((. | ممكن است از اشكال اول جواب داده شود به اينكه مقتضاى مقام هر چند همين بود كه به ذكر كتاب اكتفاء كند و ديگر نام ايمان را به ميان نياورد، و ليكن از آنجايى كه ايمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به جزئياتى كه از معارف و شرايع در كتاب هست ، از لوازم نزول كتاب و غير منفك از آن است و از آثار حسنه آن است ، لذا جا دارد كه ايمان را هم با كتاب ذكر كند، پس در حقيقت معناى آيه چنين مى شود ((ما اين چنين كتابى بر تو نازل كرديم كه تو خودت نه كتابى مى دانستى چيست ، و نه از ايمان و آثار حسنه اى كه در دلت از آن كتاب مى يابى اطلاعى داشتى ((. |
ویرایش