۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
«'''وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَاب وَ لا الإيمَانُ...'''»: | «'''وَ كَذَلِك أَوْحَيْنَا إِلَيْك رُوحاً مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنت تَدْرِى مَا الْكِتَاب وَ لا الإيمَانُ...'''»: | ||
از ظاهر سياق بر مى آيد كه | از ظاهر سياق بر مى آيد كه كلمۀ «كذلك»، اشاره باشد به آنچه در آيه قبلى بود، كه وحى را به سه قسمت تقسيم مى نمود. روايات بسيارى هم اين ظهور را تأييد مى كنند، چون در آن روايات آمده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، همان طور كه با وساطت جبرئيل - كه قسم سوم از وحى است - وحى الهى را مى گرفت، همچنين گاهى در خواب - كه از مصاديق قسم دوم است - آن را دريافت مى كرد. و گاهى هم بدون واسطه، آن را تلقى مى فرمود كه همان قسم اول است. | ||
ولى بعضى از | ولى بعضى از مفسران گفته اند: كلمۀ مذكور اشاره به مطلق وحيى است كه بر انبياء نازل مى شده. البته اگر مراد از «روح»، جبرئيل امين، و يا «روح» امرى باشد - كه بيانش مى آيد - بايد همين معنا را قبول كرد. | ||
و مراد از | و مراد از اين كه فرمود: وحى كرديم به تو روحى را - به طورى كه گفته اند - همان وحى قرآن است. و صاحبان اين قول، جملۀ «وَلَكِن جَعَلنَاهُ نَوراً...» را مؤيّد گفتار خود گرفته و گفته اند: به همين جهت بايد بگوييم مراد از «روح»، قرآن است. | ||
ليكن دو اشكال بر اين تفسير متوجه است : اول | * ليكن دو اشكال بر اين تفسير متوجه است: | ||
'''اول اين كه''': هيچ شكى نيست در اين كه كلام در سياق بيان اين حقيقت است كه: | |||
اى پيامبر! آنچه از معارف و شرايع - كه هم خودت دارى و هم مردم را به سوى آن دعوت مى كنى - از خود تو نيست، و تو چنان نبودى كه از پيش خودت آن ها را دريابى، و به علم خودت كشف كنى، بلكه هرچه از اين مقوله دارى، از ناحيه ما است كه به وسيلۀ وحى، بر تو نازل كرديم. در اين معنا هيچ شكى نيست. | |||
و بنابراين كه سياق كلام، سياق افاده اين معنا باشد، اگر مراد از وحى كه وحى شده، قرآن مى بود، بايد در جملۀ «مَا كُنتَ تَدرِى مَا الكِتَابُ وَ لَا الإيمَان»، تنها به ذكر كتاب اكتفاء مى فرمود. چون مراد از «كتاب»، قرآن است، و ديگر حاجتى به ذكر ايمان نبود. چون گفتن «قرآن»، شامل ايمان هم مى شد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۱۱ </center> | ||
اشكال دوم : قيد ((من اءمرنا(( چه وجهى دارد؟! | اشكال دوم : قيد ((من اءمرنا(( چه وجهى دارد؟! | ||
اشكال دوم | '''اشكال دوم اين كه''': هرچند كه ممكن است قرآن را «روح» ناميد، به اعتبار اين كه دل ها را با هدايت خود، زنده مى كند، همچنان كه خودش فرموده: «إذَا دَعَاكُم لِمَا يُحيِيكُم»، و نيز فرموده: «أوَ مَن كَانَ مَيّتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نَوراً يَمشِى بِهِ فِى النّاسِ»، وليكن در آيه مورد بحث، ديگر وجهى ندارد كه آن را مقيد به قيد «مِن أمرِنَا» كند، با اين كه از ظاهر كلام خداى تعالى برمى آيد كه روح از امر خداست ، خلقى است از عالم علوى كه همراه فرشتگان در هنگام نازل شدن آنها مى باشد، همچنان كه فرموده : ((تنزل الملئكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر(( و نيز فرموده : ((يوم يقوم الروح و الملئكه صفا(( و باز فرموده : ((قل الروح من امر ربى (( و نيز فرموده : ((و ايدناه بروح القدس (( و نيز در جاى ديگر جبرئيل را روح الامين و نيز روح القدس خوانده ، فرموده : ((نزل به الروح الامين و قل نزله روح القدس من ربك ((. | ||
ممكن است از اشكال اول جواب داده شود به اينكه مقتضاى مقام هر چند همين بود كه به ذكر كتاب اكتفاء كند و ديگر نام ايمان را به ميان نياورد، و ليكن از آنجايى كه ايمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به جزئياتى كه از معارف و شرايع در كتاب هست ، از لوازم نزول كتاب و غير منفك از آن است و از آثار حسنه آن است ، لذا جا دارد كه ايمان را هم با كتاب ذكر كند، پس در حقيقت معناى آيه چنين مى شود ((ما اين چنين كتابى بر تو نازل كرديم كه تو خودت نه كتابى مى دانستى چيست ، و نه از ايمان و آثار حسنه اى كه در دلت از آن كتاب مى يابى اطلاعى داشتى ((. | ممكن است از اشكال اول جواب داده شود به اينكه مقتضاى مقام هر چند همين بود كه به ذكر كتاب اكتفاء كند و ديگر نام ايمان را به ميان نياورد، و ليكن از آنجايى كه ايمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به جزئياتى كه از معارف و شرايع در كتاب هست ، از لوازم نزول كتاب و غير منفك از آن است و از آثار حسنه آن است ، لذا جا دارد كه ايمان را هم با كتاب ذكر كند، پس در حقيقت معناى آيه چنين مى شود ((ما اين چنين كتابى بر تو نازل كرديم كه تو خودت نه كتابى مى دانستى چيست ، و نه از ايمان و آثار حسنه اى كه در دلت از آن كتاب مى يابى اطلاعى داشتى ((. |
ویرایش