گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




شرح مفاد آيه : «'''ما كذب الفؤ اد ما راءى '''»
== توضیحی پیرامون آيه: «مَا كَذَبَ الفُؤادُ مَا رَأى» ==
مَا كَذَب الْفُؤَادُ مَا رَأَى
«'''مَا كَذَب الْفُؤَادُ مَا رَأَى'''»:
كلمه «'''كذب '''» مخالف «'''صدق '''» را معنا مى دهد، گفته مى شود «'''كذب فلان فى حديثه - فلانى در سخنش مرتكب كذب شد'''»، به عبارت هم گفته مى شود: كذبه الحديث - به او سخنى دروغ گفت ، كه در اين عبارت فعل «'''كذب '''» دو مفعول گرفته است ، و كلمه كذب همان طور كه در سخن استعمال مى شود در خطاى قواى مدركه هم به كار مى رود، مثلا گفته مى شود: «'''كذبته عينه - چشم او به وى دروغ گفت '''»، و منظور است كه ديدش به خطا رفت .
 
و در جمله مورد بحث هم كه از قلب نفى كذب كرده به همين عنايت بوده ، حال چه اين كه كلمه كذب را لازم بگيريم و بگوييم معنايش اين است فؤ اد در آنچه ديده بود دروغ نگفت ، كه در اين صورت هيچ مفعول نگرفته ، و يا آن را متعدى به دو مفعول بگيريم كه مفعول دومش كلمه ما و مفعول اولش رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) باشد، و معنا چنين باشد كه فؤ اد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دروغ نگفت به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آنچه را كه ديده بود. و خلاصه رؤ يت فواد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در آنچه كه ديد رويتى صادق بود.
كلمه «كَذَبَ» مخالف «صَدَقَ» را معنا مى دهد. گفته مى شود «كَذَبَ فُلانٌ فِى حَدِيثِه - فلانى در سخنش مرتكب كذب شد». به این عبارت هم گفته مى شود: «كذبه الحديث - به او سخنى دروغ گفت»، كه در اين عبارت فعل «كَذَبَ»، دو مفعول گرفته است. و كلمه «كذب» - همان طور كه در سخن استعمال مى شود - در خطاى قواى مدركه هم به كار مى رود. مثلا گفته مى شود: «كذبته عينه - چشم او به وى دروغ گفت»، و منظور این است كه ديدش به خطا رفت.
و بنابر اين ، مراد از فؤ اد، فواد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، و ضمير فاعلى در راى هم به فواد آن جناب بر مى گردد، و رؤ يت هم رؤ يت فؤ اد او خواهد بود.
 
و اين تازگى ندارد كه رويت را كه در اصل به معناى ديدن چشم است به فواد نسبت داده شود، چون براى انسان يك نوع ادراك شهودى هست كه وراى ادراكهايى است كه با يكى از حواس ظاهرى و يا باطنى خود دارد، ادراكى است كه نه چشم و گوش و ساير حواس ظاهرى واسطه اند، و نه تخيل و فكر و ساير قواى باطنى ، مانند اين كه مشاهده مى كنيم كه ما موجودى هستيم كه مى بينيم كه در اين درك عيانى و شهودى نه چشم ما واسطه است و نه فكر ما، و همچنين از خود مى بينيم كه ما مى شنويم و مى بوييم و مى چشيم و لمس مى كنيم و خيال مى كنيم و فكر مى كنيم ، كه در هيچ يك از اين ادراكهاى شهودى ما با اين كه رويت و شهود است ، اما نه چشمى در كار است و نه هيچ حواس ظاهرى و باطنى ديگر.
و در جمله مورد بحث هم كه از «قلب»، نفى كذب كرده، به همين عنايت بوده. حال چه اين كه كلمه «كذب» را لازم بگيريم و بگوييم معنايش اين است که: «فؤاد در آنچه ديده بود، دروغ نگفت»، كه در اين صورت هيچ مفعول نگرفته. و يا آن را متعدى به دو مفعول بگيريم، كه مفعول دومش، كلمۀ «ما» و مفعول اولش رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» باشد، و معنا چنين باشد كه: فؤاد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دروغ نگفت به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آنچه را كه ديده بود. و خلاصه رؤيت فؤاد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در آنچه كه ديد، رؤيتى صادق بود.
آرى ما همان طور كه محسوسات هر يك از اين حواس ظاهرى و باطنى را درك مى كنيم اين را هم درك مى كنيم كه فلان محسوس را با فلان حس درك مى كنيم ،
 
و بنابراين، مراد از فؤاد، فؤاد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، و ضمير فاعلى در رأى هم، به فؤاد آن جناب بر مى گردد، و رؤيت هم، رؤيت فؤاد او خواهد بود.
 
و اين تازگى ندارد كه رؤيت را كه در اصل به معناى ديدن چشم است، به فؤاد نسبت داده شود. چون براى انسان يك نوع ادراك شهودى هست كه وراى ادراك هايى است كه با يكى از حواس ظاهرى و يا باطنى خود دارد. ادراكى است كه نه چشم و گوش و ساير حواس ظاهرى واسطه اند، و نه تخيّل و فكر و ساير قواى باطنى، مانند اين كه مشاهده مى كنيم كه ما موجودى هستيم كه مى بينيم كه در اين درك عيانى و شهودى، نه چشم ما واسطه است و نه فكر ما، و همچنين از خود مى بينيم كه ما مى شنويم و مى بوييم و مى چشيم و لمس مى كنيم و خيال مى كنيم و فكر مى كنيم، كه در هيچ يك از اين ادراك هاى شهودى ما، با اين كه رؤيت و شهود است، اما نه چشمى در كار است و نه هيچ حواس ظاهرى و باطنى ديگر.
 
آرى، ما همان طور كه محسوسات هر يك از اين حواس ظاهرى و باطنى را درك مى كنيم، اين را هم درك مى كنيم كه فلان محسوس را با فلان حس درك مى كنيم،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۷ </center>
و اين درك ديگر ربطى به آن حس ندارد، بلكه كار نفس است كه قرآن كريم از آن تعبير به فؤ اد فرموده .
و اين درك ديگر ربطى به آن حس ندارد، بلكه كار نفس است كه قرآن كريم، از آن تعبير به «فؤاد» فرموده.
و در آيه شريفه هيچ دليلى كه دلالت كند بر اينكه متعلق رؤ يت خداى سبحان است و خدا بوده كه مرئى براى آن جناب واقع شده ، نيست بلكه آنچه مرئى آن جناب واقع شده همان افق اعلى و دنو و تدلى بوده است . و نيز اين بوده كه آنچه به وى وحى مى شود خدا وحى كرده ، و اين نامبرده ها همان هايى است كه در آيات قبلى آمده بود كه همه اش از سنخ آيات خدايى براى آن جناب بوده ، مؤ يد اين گفتار ما آيه شريفه «'''ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من ايات ربه الكبرى '''» است ، كه مى فرمايد آنچه ديده بود، از آيات كبراى پروردگارش بود.
 
علاوه بر اين اگر هم فرض كنيم كه منظور ديدن خود خداى تعالى است باز اشكالى ندارد، چون ديدن خدا را به قلب نسبت داده ، و ديدن قلب غير از ديدن چشم است ، كه تنها مربوط به اجسام است و تعلقش به خداى تعالى محال است ، و ما در سوره اعراف آيه ۱۴۳ گفتارى درباره رويت قلب گذرانديم .
و در آيه شريفه، هيچ دليلى كه دلالت كند بر اين كه متعلَّق رؤيت خداى سبحان است و خدا بوده كه مرئى براى آن جناب واقع شده، نيست، بلكه آنچه مرئى آن جناب واقع شده، همان افق اعلى و دُنُوّ و تدلّى بوده است. و نيز اين بوده كه آنچه به وى وحى مى شود، خدا وحى كرده، و اين نامبرده ها، همان هايى است كه در آيات قبلى آمده بود كه همه اش از سنخ آيات خدايى براى آن جناب بوده. مؤيد اين گفتار ما، آيه شريفه «مَا زَاغَ البَصَرُ وَ مَا طَغَى لَقَد رَآى مِن آيَاتِ رَبِّهِ الكُبرَى» است، كه مى فرمايد: آنچه ديده بود، از آيات كبراى پروردگارش بود.
 
علاوه بر اين، اگر هم فرض كنيم كه منظور ديدن خود خداى تعالى است، باز اشكالى ندارد. چون ديدن خدا را به قلب نسبت داده، و ديدن قلب، غير از ديدن چشم است، كه تنها مربوط به اجسام است و تعلّقش به خداى تعالى محال است، و ما در سوره اعراف، آيه ۱۴۳ گفتارى درباره «رؤيت قلب» گذرانديم.
<span id='link32'><span>
<span id='link32'><span>
==گفتار بعضى مفسرين در تفسير (ماكذب الفواد ما راى ) ==
==گفتار بعضى مفسرين در تفسير (ماكذب الفواد ما راى ) ==
۱۴٬۴۶۷

ویرایش