گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶: خط ۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۵ </center>
<span id='link115'><span>
<span id='link115'><span>
==وجه اينكه در ضمن شمارش نعم الهى از شدائد و نقمت هاى قيامت خبر داده شده است ==
و به خاطر همين كه خطاب را متوجه كلّ جنّ و انس نموده، توانسته در خلال بر شمردن نعمتها و آلاى رحمان، از شدايد روز قيامت و عقوبت هاى مجرمان و اهل آتش خبر دهد، و آن ها را هم جزو نعمت ها بر شمارد.
و به خاطر همين كه خطاب را متوجه كل جن و انس نموده توانسته در خلال بر شمردن نعمتها و آلاى رحمان از شدايد روز قيامت و عقوبتهاى مجرمين و اهل آتش خبر دهد، و آنها را هم جزو نعمتها بر شمارد، آرى همين شدايد و عقوبتها وقتى با كل انس و جن مقايسه شود نعمت مى شود، چون در نظام هستى (بين دوغ و دوشاب فرق نهادن و) بدكاران و اهل شقاوت را به سرنوشتى كه مقتضاى عمل ايشان و اثر كردار خود آنان باشد سوق دادن ، از لوازم صلاح و نظام عام جارى در كل و حاكم بر جميع است ، و خود نعمتى نسبت به كل عالم جن و انس است ، هر چند كه نسبت به طايفه اى خاص يعنى مجرمين نقمت و عذاب باشد.
 
و اين نظير همان سنتها و قوانينى است كه مى بينيم در جوامع بشرى جريان دارد، و همه جوامع در اين معنا اذعان دارند كه سخت گيرى درباره اهل بغى و فساد شرط قوام زندگى جامعه و بقاى آن است ، و فايده اين كار تنها عايد اهل صلاح نمى شود و همچنين عكس قضيه ، يعنى فايده مدح و پاداش اهل صلاح تنها عايد اهل صلاح نمى شود، بلكه مايه قوام زندگى كل جامعه و بقاى آن است .
آرى، همين شدايد و عقوبت ها وقتى با كلّ انس و جنّ مقايسه شود، نعمت مى شود. چون در نظام هستى، (بين دوغ و دوشاب فرق نهادن و) بدكاران و اهل شقاوت را به سرنوشتى كه مقتضاى عمل ايشان و اثر كردار خود آنان باشد، سوق دادن، از لوازم صلاح و نظام عام جارى در كل و حاكم بر جميع است، و خود نعمتى نسبت به كل عالَم جنّ و انس است، هرچند كه نسبت به طايفه اى خاص، يعنى مجرمان نقمت و عذاب باشد.
پس آنچه از عذاب و عقاب كه در آتش براى اهل آتش است ، و آنچه از كرامت و ثواب كه در بهشت براى اهلش آماده شده ، هر دو نوع آلاء و نعمتهاى خدا است براى كل جن و انس همانطور كه خورشيد و قمر و آسمان بلند و ز مين پست و نجم و شجر و غير اينها آلاء و نعمتهايى براى اهل دنيا.
 
و از اين آيه بر مى آيد كه جن هم مانند انس فى الجمله از نعمتهاى مذكور بهره مند مى شود، چون اگر چنين نبود نمى بايست جن را هم در ملامتهايى كه كرده شريك انسان ها نموده ، هر دو را ملامت كند، و از اول سوره تا به آخر يكسره بفرمايد: «'''فباى آلاء ربّكما تكذّبان '''».
و اين نظير همان سنت ها و قوانينى است كه مى بينيم در جوامع بشرى جريان دارد، و همۀ جوامع در اين معنا اذعان دارند كه سخت گيرى درباره اهل بغى و فساد، شرط قوام زندگى جامعه و بقاى آن است، و فايده اين كار تنها عايد اهل صلاح نمى شود. و همچنين عكس قضيه، يعنى فايده مدح و پاداش اهل صلاح تنها عايد اهل صلاح نمى شود، بلكه مايه قوام زندگى كلّ جامعه و بقاى آن است.
خَلَقَ الانسنَ مِن صلْصلٍ كالْفَخَّارِ
 
كلمه «'''صلصال '''» به معناى گل خشكيده اى است وقتى زير پا مى ماند صدا مى كند، و كلمه «'''فخار'''» به معناى سفال است .
پس آنچه از عذاب و عقاب كه در آتش براى اهل آتش است، و آنچه از كرامت و ثواب كه در بهشت براى اهلش آماده شده، هر دو نوع آلاء و نعمت هاى خدا است براى كلّ جنّ و انس، همان طور كه خورشيد و قمر و آسمان بلند و زمين پست و نجم و شجر و غير اين ها، آلاء و نعمت هايى است براى اهل دنيا.
و مراد از «'''انسان '''» در اينجا نوع آدمى است ، و منظور از «'''خلقت انسان از صلصالى چون سفال '''» اين است كه : خلقت بشر بالاخره منتهى به چنين چيزى مى شود.
 
بعضى هم گفته اند: مراد از انسان شخص آدم (عليه السلام ) است .
و از اين آيه بر مى آيد كه جنّ هم مانند انس، فى الجمله از نعمت هاى مذكور بهره مند مى شود. چون اگر چنين نبود، نمى بايست جن را هم در ملامت هايى كه كرده، شريك انسان ها نموده، هر دو را ملامت كند، و از اول سوره تا به آخر يكسره بفرمايد: «فَبِأیّ آلاءِ رَبّكُمَا تُكَذّبَان».
«'''خَلَقَ الإنسانَ مِن صَلْصلٍ كَالْفَخَّارِ'''»:
 
كلمۀ «صَلصَال»، به معناى گِل خشكيده اى است که وقتى زير پا مى ماند، صدا مى كند، و كلمۀ «فَخّار»، به معناى سفال است.
 
و مراد از «انسان» در اين جا، نوع آدمى است، و منظور از «خلقت انسان از صلصالى چون سفال»، اين است كه: خلقت بشر بالاخره منتهى به چنين چيزى مى شود.
 
بعضى هم گفته اند: مراد از انسان شخص آدم «عليه السلام» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۶ </center>
وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ
«'''وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ'''»:
كلمه «'''مارج '''» به معناى زبانه خالص و بدون دود از آتش است .
 
و بعضى گفته اند: به معناى زبانه آميخته با سياهى است .
كلمۀ «مَارِج»، به معناى زبانۀ خالص و بدون دود از آتش است.
و مراد از «'''جان '''» نيز مانند انس نوع جن است ، و اگر جن را مخلوق از آتش دانسته به اعتبار اين است كه خلقت جن منتهى به آتش است .
 
و بعضى گفته اند: مراد از كلمه جان پدر جن است ، (همان طور كه گفتند: مراد از انس ، پدر انسان ها، آدم (عليه السلام ) است ).
و بعضى گفته اند: به معناى زبانه آميخته با سياهى است.
مقصود از مشرقين و مغربين و معناى آيه : «'''مرج البحرين يلتقيان ...'''»
 
رَب المَْشرِقَينِ وَ رَب المَْغْرِبَينِ
و مراد از «جانّ» نيز، مانند انس نوع جنّ است، و اگر جنّ را مخلوق از آتش دانسته، به اعتبار اين است كه خلقت جنّ منتهى به آتش است.
منظور از «'''دو مشرق '''»، مشرق تابستان و مشرق زمستان است ، كه به خاطر دو جا بودن آن دو چهار فصل پديد مى آيد، و ارزاق روزى خواران انتظام مى پذيرد.
 
بعضى هم گفته اند: مراد از دو مشرق ، مشرق خورشيد و مشرق ماه است ، و مراد از دو مغرب هم دو مغرب آن دو است .
و بعضى گفته اند: مراد از كلمۀ «جانّ»، پدر جنّ است. (همان طور كه گفتند: مراد از انس، پدر انسان ها، آدم «عليه السلام: است).
مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ
 
كلمه «'''مرج '''» - با سكون راء - كه مصدر فعل ماضى «'''مرج '''» است به معناى مخلوط كردن و نيز به معناى رها و روانه كردن است ، هم موقعى كه مى خواهى به طرف بفهمانى كه فلانى فلان چيز را مخلوط كرد، مى گويى «'''مرجه '''»، و هم هنگامى كه مى خواهى بفهمانى فلان چيز را رها و يا روانه كرد، مى گويى «'''مرجه '''»، ولى در آيه مورد بحث معناى اول روشن تر به ذهن مى رسد و ظاهرا مراد از «'''بحرين - دو دريا'''» دريايى شيرين و گوارا، و دريايى شور و تلخ است ، هم چنان كه در جايى ديگر ازدو دريا ياد كرده فرموده : «'''و ما يستوى البحران هذا عذب فرات سائغ شرابه و هذا ملح اجاج و من كل تاكلون لحما طريا و تستخرجون حليه تلبسونها'''».
==مقصود از دو مشرق و دو مغرب در آيه==
و قابل قبول ترين تفسيرى كه درباره اين دو آيه كرده اند اين كه : مراد از دو دريا دو درياى معين نيست ، بلكه دو نوع دريا است ، يكى شور كه قريب سه چهارم كره زمين را در خود فرو برده ،
«'''رَبُّ المَْشرِقَينِ وَ رَبُّ المَْغْرِبَينِ'''»:
 
منظور از «دو مشرق»، مشرق تابستان و مشرق زمستان است، كه به خاطر دو جا بودن آن دو، چهار فصل پديد مى آيد، و ارزاق روزى خواران انتظام مى پذيرد.
 
بعضى هم گفته اند: مراد از دو مشرق، مشرق خورشيد و مشرق ماه است، و مراد از دو مغرب هم، دو مغرب آن دو است.
 
«'''مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ'''»:
 
كلمۀ «مَرج» - با سكون راء - كه مصدر فعل ماضى «مَرَجَ» است، به معناى مخلوط كردن و نيز به معناى رها و روانه كردن است. هم موقعى كه مى خواهى به طرف بفهمانى كه فلانى، فلان چيز را مخلوط كرد، مى گويى: «مَرَجَهُ». و هم هنگامى كه مى خواهى بفهمانى فلان چيز را رها و يا روانه كرد، مى گويى: «مَرَجَهُ»، ولى در آيه مورد بحث، معناى اول روشن تر به ذهن مى رسد. و ظاهرا مراد از «بَحرَين - دو دريا»، دريايى شيرين و گوارا، و دريايى شور و تلخ است، همچنان كه در جايى ديگر از این دو دريا ياد كرده، فرموده: «وَ مَا يَستَوِى البَحرَان هَذَا عَذبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَ هَذَا مِلحٌ أُجَاجٌ وَ مِن كُلّ تَأكُلُونَ لَحماً طَرِيّاً وَ تَستَخرِجُونَ حِليَةً تَلبَسُونَهَا».
 
و قابل قبول ترين تفسيرى كه درباره اين دو آيه كرده اند، اين كه: مراد از «دو دريا»، دو درياى معيّن نيست، بلكه دو نوع دريا است. يكى شور كه قريب سه چهارم كره زمين را در خود فرو برده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۷ </center>
كه بيش تر اقيانوسها و درياها را تشكيل مى دهد، و يكى هم درياهاى شيرين است كه خداى تعالى آنها را در زير زمين ذخيره كرده و به صورت چشمه ها از زمين مى جوشد، و نهرهاى بزرگ را تشكيل مى دهد، و مجددا به درياها مى ريزد، اين دو جور دريا يعنى درياهاى روى زمين و درياهاى داخل زمين همواره به هم اتصال دارند، هم در زير زمين و هم در روى زمين ، و در عين اين كه «'''يلتقيان - برخورد و اتصال دارند'''» نه اين شورى آن را از بين مى برد و نه آن شيرينى اين را، چون بين آن دو حاجز و مانعى نمى گذارد در وضع يكديگر تغييرى بدهند، و آن مانع ، خود مخازن زمين و رگه هاى آن است ، كه نه مى گذارد درياى شور به درياى شيرين تجاوز نموده ، و آن را مثل خود شور كند، و در نتيجه جانداران راتهديد نمايد، و نه درياى شيرين به درياى شور تجاوز نموده بيش از اندازه از زمين بجوشد، و زياده از اندازه به دريا بريزد، و دريا را شيرين سازد، و در نتيجه مصلحتى را كه در شورى آب درياها است كه يا تصفيه هوا است و يا مصالحى ديگر از بين ببرد.
كه بيشتر اقيانوس ها و درياها را تشكيل مى دهد. و يكى هم درياهاى شيرين است كه خداى تعالى، آن ها را در زير زمين ذخيره كرده و به صورت چشمه ها از زمين مى جوشد، و نهرهاى بزرگ را تشكيل مى دهد، و مجددا به درياها مى ريزد. اين دو جور دريا، يعنى درياهاى روى زمين و درياهاى داخل زمين، همواره به هم اتصال دارند. هم در زير زمين و هم در روى زمين، و در عين اين كه «يَلتَقِيَان - برخورد و اتصال دارند»، نه اين شورى آن را از بين مى برد و نه آن شيرينى اين را. چون بين آن دو حاجز و مانعى است که نمى گذارد در وضع يكديگر تغييرى بدهند و آن مانع، خود مخازن زمين و رگه هاى آن است، كه نه مى گذارد درياى شور به درياى شيرين تجاوز نموده، و آن را مثل خود شور كند، و در نتيجه جانداران را تهديد نمايد، و نه درياى شيرين به درياى شور تجاوز نموده، بيش از اندازه از زمين بجوشد، و زياده از اندازه به دريا بريزد، و دريا را شيرين سازد. و در نتيجه مصلحتى را كه در شورى آب درياها است، كه يا تصفيه هوا است و يا مصالحى ديگر از بين ببرد.
و نيز به طور دائم درياهاى شور، درياهاى شيرين را از اين راه كمك مى كند، كه آب خود را به ابرها داده ، و ابرها آن را بر زمين مى بارد، و زمين باران را در خود فرو برده مخازن خود را پر مى كنند، و همين مخازن هم درياهاى شور را كمك نموده ، همان طور كه گفتيم از زمين مى جوشد و به صورت نهرهاى كوچك و بزرگ به دريا مى ريزد.
 
پس معناى اين دو آيه - و خدا داناتر است - اين است كه : خداى تعالى دو درياى شيرين و گوارا و شور و تلخ را مخلوط كرده ، در عين اين كه تلاقى آن دو دائمى است ، به وسيله مانعى كه بين آن دو قرار داده نمى گذارد كه يكديگر را در خود مستهلك كنند، و اين صفت گوارايى آن را از بين ببرد و آن صفت شورى اين را، و در نتيجه نظام زندگى جانداران و بقاى آن را تهديد كنند.
و نيز به طور دائم درياهاى شور، درياهاى شيرين را از اين راه كمك مى كند، كه آب خود را به ابرها داده، و ابرها آن را بر زمين مى بارد، و زمين باران را در خود فرو برده، مخازن خود را پُر مى كنند، و همين مخازن هم درياهاى شور را كمك نموده، همان طور كه گفتيم از زمين مى جوشد و به صورت نهرهاى كوچك و بزرگ به دريا مى ريزد.
يخْرُجُ مِنهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ
 
يعنى از اين دو درياى گوارا و شور، «'''لولو'''» و «'''مرجان '''» بيرون مى آيد، و اين خود يكى از فوايدى است كه انسان از آن بهره مند مى شود، و ما درباره تفسير اين آيه آنچه را كه گفتنى است در تفسير آيه ۱۲ از سوره فاطر گفته ايم .
پس معناى اين دو آيه - و خدا داناتر است - اين است كه: خداى تعالى، دو درياى شيرين و گوارا و شور و تلخ را مخلوط كرده، در عين اين كه تلاقى آن دو دائمى است، به وسيلۀ مانعى كه بين آن دو قرار داده، نمى گذارد كه يكديگر را در خود مستهلك كنند و اين، صفت گوارايى آن را از بين ببرد و آن، صفت شورى اين را، و در نتيجه نظام زندگى جانداران و بقاى آن را تهديد كنند.
وَ لَهُ الجَْوَارِ المُْنشئَات فى الْبَحْرِ كالاَعْلَمِ
 
كلمه «'''جوارى '''» جمع جاريه است ، كه به معناى كشتى است ، و كلمه «'''منشئات '''» اسم مفعول از ماده انشاء است ، و انشاء هر چيز معناى احداث و ايجاد و تربيت آن است ، و كلمه «'''اعلام '''» جمع «'''علم '''» - فتحه عين و لام - است كه به معناى كوه است .
«'''يَخْرُجُ مِنهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ'''»:
 
يعنى از اين دو درياى گوارا و شور، «لؤلؤ» و «مرجان» بيرون مى آيد و اين، خود يكى از فوايدى است كه انسان از آن بهره مند مى شود. و ما درباره تفسير اين آيه، آنچه را كه گفتنى است، در تفسير آيه ۱۲ از سورۀ «فاطر» گفته ايم.
 
«'''وَ لَهُ الجَْوَارِ المُْنشئَات فى الْبَحْرِ كَالاَعْلَمِ'''»:
 
كلمۀ «جَوارى»، جمع جاريه است، كه به معناى كشتى است. و كلمۀ «مُنشئات»، اسم مفعول از مادۀ إنشاء است، و إنشاء هر چيز، به معناى احداث و ايجاد و تربيت آن است. و كلمۀ «أعلام»، جمع «عَلَم» - به فتحه عين و لام - است كه به معناى كوه است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۸ </center>
و اگر كشتى ها را ملك خداى تعالى دانسته با اين كه كشتى را انسان ها مى سازند، بدين جهت است كه تمامى سبب هايى كه در ساختن كشتى دخالت دارند، از چوب و آهن و ساير اجزايى كشتى از آن تركيب مى يابد، و انسانى كه اين اجزا را تركيب مى كند، و صورت كشتى به آن مى دهد، و نيز شعور اين انسان و فكر و اراده اش همه مخلوق خدا و مملوك اوست ،نتيجه عمل انسان هم كه يا كشتى است و يا چيز ديگر ملك خداى تعالى است .
و اگر كشتى ها را مِلك خداى تعالى دانسته، با اين كه كشتى را انسان ها مى سازند، بدين جهت است كه تمامى سبب هايى كه در ساختن كشتى دخالت دارند، از چوب و آهن و ساير اجزايى که كشتى از آن تركيب مى يابد، و انسانى كه اين اجزا را تركيب مى كند، و صورت كشتى به آن مى دهد، و نيز شعور اين انسان و فكر و اراده اش، همه مخلوق خدا و مملوك اوست. قهراً نتيجۀ عمل انسان هم كه يا كشتى است و يا چيز ديگر، مِلك خداى تعالى است.
پس منعم حقيقى كشتى ها به انسان ، خدا است ، چون خداى تعالى به انسان ها الهام كرد چگونه كشتى بسازند و اين كه چه منافع و آثارى مترتب بر اين صنع هست ، و نيز راه استفاده از منافع بسيار آن را او الهام فرمود.
 
پس منعم حقيقى كشتى ها به انسان، خدا است. چون خداى تعالى، به انسان ها الهام كرد چگونه كشتى بسازند و اين كه چه منافع و آثارى مترتب بر اين صنع هست، و نيز راه استفاده از منافع بسيار آن را او الهام فرمود.
<span id='link117'><span>
<span id='link117'><span>
==مراد از فانی شدن هر كه بر روی زمين است==
==مراد از فانی شدن هر كه بر روی زمين است==
كلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّك ذُو الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ
كلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّك ذُو الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ
۱۷٬۲۳۲

ویرایش