۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات، يعنى قرارداد دسته جمعى، به اين مهم خود بپرداخت، و اين همان تكلم و نطق است، كه گفتيم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمى شد. | نخست با اشاره و سپس با صدا و در آخر با وضع لغات، يعنى قرارداد دسته جمعى، به اين مهم خود بپرداخت، و اين همان تكلم و نطق است، كه گفتيم اجتماع مدنى بشر بدون آن تمام نمى شد. | ||
علاوه بر | علاوه بر اين، فعل خداى تعالى عبارت است از تكوين و ايجاد، و قهرا شامل امور اعتبارى نمى شود. چون امور اعتبارى عبارت است از: قرارداد دسته جمعى، و اين امر اعتبارى، حقيقت خارجى ندارد تا خلقت و تكوين خداى تعالى شامل آن نيز شده باشد و بگوييم زبان هاى مختلف را خدا خلق كرده. آنچه خدا خلقت كرده، انسان و فطرت اوست. فطرتى كه او را به تشكيل اجتماع مدنى، و سپس به وضع لغات واداشت، و او را به اين معنا رهنمون شد كه الفاظى را علامت معانى قرار دهد، به طورى كه وقتى فلان كلمه را شنونده القا مى كند، ذهن شنونده به فلان معنا منتقل شود. مثل اين گوينده خود معنا را به او نشان داده باشد. و نيز او را رهنمون شد به اين كه اشكال مخصوصى از خط را علامت آن الفاظ قرار دهد. پس خط خود مكمل غرض كلام است و كلام را ممثّل مى سازد، همان طور كه كلام معنا را مجسم مى ساخت. | ||
و كوتاه سخن اين كه : بيان قدرت بر سخن از اعظم نعمت و آلاى ربانى | و كوتاه سخن اين كه: بيان قدرت بر سخن از اعظم نعمت و آلاى ربانى است، كه براى بشر موقف انسانی اش را حفظ نموده، به سوى هر خيرى هدايتش مى كند. | ||
اين بود آن معنايى كه به نظر ما از دو آيه مورد بحث به ذهن تبادر مى كند، ولى مفسران ديگر، در معناى آن دو، اقوالى ديگر دارند: | |||
بعضى گفته اند: منظور از انسان در جملۀ «خَلَقَ الإنسَانَ»، آدم، و منظور از «بيان» در جملۀ «عَلّمَهُ البَيَان»، همان اسمايى است كه به آدم تعليم داد، (و در سوره بقره، داستان را حكايت نموده، فرمود: «وَ عَلّمَ آدَمَ الأسمَاءَ كُلّهَا»). | |||
بعضى ديگر گفته اند: منظور از | بعضى ديگر گفته اند: منظور از «انسان»، پيامبر اسلام و منظور از «بيانى» كه به وى تعليم كرد، قرآن است، كه آن را به آن جناب تعليم كرد، و يا منظور تعليم آن جناب قرآن را به مؤمنان است. | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از | بعضى ديگر گفته اند: منظور از «بيان»، خير و شر است، كه خداى تعالى، تشخيص آن دو را به انسان ياد داده. | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، راه هدايت و راه ضلالت است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۰ </center> | ||
و از اين قبيل اقوالى ديگر كه در آيه مورد بحث گفته اند، كه همه | و از اين قبيل اقوالى ديگر كه در آيه مورد بحث گفته اند، كه همه آن ها اقوالى است دور از فهم. | ||
«'''الشمْسُ وَ الْقَمَرُ بحُسبَانٍ'''»: | «'''الشمْسُ وَ الْقَمَرُ بحُسبَانٍ'''»: | ||
كلمۀ «حُسبَان»، مصدر و به معناى حساب كردن است. و كلمۀ «الشّمس»، مبتدا و كلمۀ «قَمَر»، عطف است بر آن، و آن نيز مبتدا و كلمۀ «بِحُسبَان»، خبر آن است. و اين جمله، يعنى اين دو مبتدا يا خبرش، خبر دومى است براى «الرّحمَان»، و تقدير كلام چنين است: خورشيد و ماه با حسابى از خداى تعالى در حركت اند. يعنى در مسيرى و به نحوى حركت مى كنند كه خداى تعالى براى آن دو تقدير فرموده. | |||
«'''وَ النَّجْمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَانِ'''»: | «'''وَ النَّجْمُ وَ الشّجَرُ يَسجُدَانِ'''»: | ||
مى گويند: مراد از | مى گويند: مراد از «نَجم»، هر روييدنى است كه از زمين سر بر مى آورد و ساقه ندارد. و كلمۀ «شَجَر»، به معناى روييدنی هايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است. مؤيّدش اين است كه كلمۀ «نَجم» را با كلمۀ شجر جمع كرده، هرچند كه آمدن نام شمس و قمر قبل از اين آيه، چه بسا آدمى را به اين توهم مى اندازد كه نكند مراد از «نجم»، ستاره باشد. | ||
<span id='link111'><span> | <span id='link111'><span> | ||
ویرایش