گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴: خط ۴:




==چند وجه درباره مقصود از«انّها لا حدى الكبر» و «نذيرا للبشر»==
==چند وجه درباره مقصود از آیه: «إنّهَا لَإحَدى الكُبَر» و «نَذِيراً لِلبَشَر»==


«'''إِنّهَا لَإحدَى الْكُبرِ'''»:
«'''إِنّهَا لَإحدَى الْكُبرِ'''»:
خط ۱۴: خط ۱۴:
و معناى آيه اين است كه: من به فلان و فلان سوگند مى خورم، كه «سَقَر» يكى از بزرگترين تحولات و دواهى عالَم است - بزرگترين آن - از نظر اين كه بشر را تهديد مى كند.
و معناى آيه اين است كه: من به فلان و فلان سوگند مى خورم، كه «سَقَر» يكى از بزرگترين تحولات و دواهى عالَم است - بزرگترين آن - از نظر اين كه بشر را تهديد مى كند.


و بعيد نيست وجه سومى در بين باشد و آن، اين است كه: كلمه «كَلّا»، ردّ گفتار وليد در باره قرآن باشد، كه گفت: «إن هذَا إلّا سِحرٌ يُؤثَر إن هذا إلّا قَولُ البَشَر»، و ضمير «إنّها» به قرآن برگردد، بدان جهت كه قرآن آيات است و گرنه مى بايد فرموده باشد: «إنّهُ»، و يا از باب مطابقت اسم «إنّ» با خبر آن باشد. به اين معنا كه چون خبر «إنّ» يعنى كلمه «إحدى»، مؤنث است، ضمير هم كه اسم آن است، مؤنث آورده شده.
و بعيد نيست وجه سومى در بين باشد و آن، اين است كه: كلمه «كَلّا»، ردّ گفتار وليد در باره قرآن باشد، كه گفت: «إن هذَا إلّا سِحرٌ يُؤثَر * إن هذا إلّا قَولُ البَشَر»، و ضمير «إنّها» به قرآن برگردد، بدان جهت كه قرآن آيات است و گرنه مى بايد فرموده باشد: «إنّهُ»، و يا از باب مطابقت اسم «إنّ» با خبر آن باشد. به اين معنا كه چون خبر «إنّ» يعنى كلمه «إحدى»، مؤنث است، ضمير هم كه اسم آن است، مؤنث آورده شده.


و معناى آيه اين است كه: نه، آن طور كه وليد گفت نيست، من به قمر و شب و صبح سوگند مى خورم كه قرآن - البته يعنى آياتش - از نظر انذار، يكى از آيات كُبراى الهى است.
و معناى آيه اين است كه: نه، آن طور كه وليد گفت نيست، من به قمر و شب و صبح سوگند مى خورم كه قرآن - البته يعنى آياتش - از نظر انذار، يكى از آيات كُبراى الهى است.
خط ۲۴: خط ۲۴:
كلمه «نَذِير»، مصدر و به معناى بيم رساندن است، و اگر منصوب آمده، به خاطر این بوده که به نظر ما
كلمه «نَذِير»، مصدر و به معناى بيم رساندن است، و اگر منصوب آمده، به خاطر این بوده که به نظر ما
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۰ </center>
تميز، و به نظر بعضى حال از مطلبى است كه از سياق «إنّهَا لَإحدَى الكُبَر» فهميده مى شود، و به قول آن مفسر، معنايش اين است كه قرآن در حالى كه بيمرسان است، از آيات كُبراى الهى است. و به نظر ما معنايش اين مى شود كه: قرآن از حيث انذار و بيم رسانى، از آيات كُبراى حق است.
تميز، و به نظر بعضى حال از مطلبى است كه از سياق «إنّهَا لَإحدَى الكُبَر» فهميده مى شود، و به قول آن مفسر، معنايش اين است كه قرآن در حالى كه بيم رسان است، از آيات كُبراى الهى است. و به نظر ما معنايش اين مى شود كه: قرآن از حيث انذار و بيم رسانى، از آيات كُبراى حق است.


بعضى وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه قابل اعتناء نيست ، مثلا يكى گفته : صفت پيغمبر است ، و آيه متصل به اول سوره و تقدير آن «'''قم نذيرا للبشر فانذر'''» است . و آن ديگرى گفته : صفت خداى تعالى است .
بعضى، وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه قابل اعتناء نيست. مثلا يكى گفته: صفت پيغمبر است، و آيه متصل به اول سوره و تقدير آن: «قُم نَذِيراً لِلبَشَر فَأنذِر» است. و آن ديگرى گفته: صفت خداى تعالى است.


لِمَن شاءَ مِنكمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ
«'''لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ'''»:


اين جمله انذار را عموميت مى دهد به همه بشر، چه آنها كه ايمان بياورند و چه آنها كه نياورند و جمله «'''لمن شاء'''» بدل است از كلمه «'''بشر'''» و جمله «'''ان يتقدم ...'''» مفعول كلمه «'''شاء'''» است ، و منظور از «'''تقدم '''»، پيروى كردن از حق است كه مصداق خارجيش ‍ ايمان و اطاعت است ، و منظور از «'''تاخر'''»، پيروى نكردن است كه مصداقش كفر و معصيت است و معنايش اين است كه : از اين جهت از بزرگترين آيات الهى است كه نذير است براى همه بشر، چه آنهايى از شما كه حق را پيروى مى كنند، و چه آنهايى از شما كه حق را پيروى نمى كنند، و احدى نيست كه بى رابطه با قرآن باشد.
اين جمله انذار را عموميت مى دهد به همه بشر. چه آن ها كه ايمان بياورند و چه آن ها كه نياورند. و جمله «لِمَن شَاءَ»، بَدَل است از كلمه «بَشَر». و جمله «أن يَتَقَدّم...»، مفعول كلمه «شَاءَ» است، و منظور از «تَقَدّم»، پيروى كردن از حق است كه مصداق خارجی اش، ايمان و اطاعت است. و منظور از «تَأخّر»، پيروى نكردن است، كه مصداقش كفر و معصيت است و معنايش اين است كه: از اين جهت از بزرگترين آيات الهى است، كه «نذير» است براى همه بشر. چه آن هايى از شما كه حق را پيروى مى كنند، و چه آن هايى از شما كه حق را پيروى نمى كنند، و احدى نيست كه بى رابطه با قرآن باشد.


بعضى گفته اند: جمله «'''ان يتقدم '''» در موضع رفع است تا مبتدا باشد، و جمله «'''لمن شاء'''» خبر آن است ، و مثل اين است كه بگويى : «'''لمن ترضا ان يصلى - كسى كه وضو گرفته مى تواند نماز بخواند'''» پس معنى مطلق است يعنى «'''كسى كه تقدم را بخواهد مى تواند متقدم شود، و كسى كه تاخر را بخواهد مى تواند متاخر باشد'''» و يا مثل كلام خداى تعالى است كه در جاى ديگر فرموده : «'''فمن شاء فليومن و من شاء فليكفر'''»، و مراد از تقدم و تاخر، سبقت گرفتن و نگرفتن به سوى خير است .
بعضى گفته اند: جمله «أن يَتَقَدّم» در موضع رفع است تا مبتدا باشد، و جمله «لِمَن شَاءَ» خبر آن است. و مثل اين است كه بگويى: «لِمَن تَرضَا أن يُصَلّى: كسى كه وضو گرفته، مى تواند نماز بخواند». پس معنى مطلق است، يعنى «كسى كه تقدم را بخواهد، مى تواند متقدّم شود، و كسى كه تأخّر را بخواهد، مى تواند متأخّر باشد». و يا مثل كلام خداى تعالى است كه در جاى ديگر فرموده: «فَمَن شَاءَ فَليُؤمِن وَ مَن شَاءَ فَليَكفُر»، و مراد از تقدم و تأخّر، سبقت گرفتن و نگرفتن به سوى خير است.


كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ
«'''كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ'''»:


حرف «'''باء'''» در «'''بما'''» به معناى باى فارسى و يا به معناى «'''بسبب '''» است ، و يا به معناى «'''در مقابل '''» است ، و كلمه «'''رهينه '''» به معناى رهن و گروگان است ، همچنان كه زمخشرى در كشاف گفته : كلمه «'''رهينه '''» در آيه «'''كل نفس بما كسبت رهينه '''» مونث رهين نيست ، كه كسى خيال كند چون كلمه نفس مونث است ، رهينه نيز مونث آمده ، چون اگر اين منظور هم در كار باشد باز
حرف «باء» در «بِمَا» به معناى باى فارسى و يا به معناى «به سبب» است، و يا به معناى «در مقابل» است. و كلمه «رَهِينَه» به معناى رهن و گروگان است. همچنان كه زمخشرى در كشاف گفته: كلمه «رَهِينَه» در آيه «كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت رَهِينَةٌ»، مؤنث رهين نيست، كه كسى خيال كند چون كلمه «نفس» مؤنث است، «رَهِينَه» نيز مؤنث آمده. چون اگر اين منظور هم در كار باشد، باز می توانست مذکر بیاورد و بفرماید:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۱ </center>
مى توانست مذكر بياورد، و بفرمايد «'''بما كسبت رهين '''» براى اينكه صيغه فعيل در صورتى كه به معناى مفعول باشد مذكر و مونث در آن يكسان است ، هم در مذكر مى آيد و هم در مونث ، بلكه اين كلمه اسمى است به معناى رهن ، مثل اينكه كلمه «'''شتيمه '''» اسم شتم است ، گويا فرموده : «'''كل نفس بما كسبت رهن '''».
«بِمَا كَسَبَت رَهِينٌ». براى اين كه صيغه «فعيل» در صورتى كه به معناى مفعول باشد، مذكر و مؤنث در آن يكسان است. هم در مذكر مى آيد و هم در مؤنث، بلكه اين كلمه اسمى است به معناى رهن، مثل اين كه كلمه «شَتِيمَه» اسم شتم است. گويا فرموده: «كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت رَهنٌ».


معناى اينكه فرمود: «'''كلّ نفس بما كسبت رهينة '''» و مراد از استثناء «'''الا اصحاب اليمين '''»
==معناى اين كه فرمود: «كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت رَهِينَة»، و مراد از استثناء «أصحاب يمين»==


و معناى جمله بنا به گفته وى اين است كه : «'''هر نفسى در گرو است ، با آنچه كه كرده ، و يا به سبب آنچه كرده ، و يا در مقابل آنچه كرده است '''».
و معناى جمله بنابه گفته وى اين است كه: «هر نفسى در گرو است، با آنچه كه كرده، و يا به سبب آنچه كرده، و يا در مقابل آنچه كرده است».


و گويا غنايت در «'''رهينه شمردن هر نفس '''» اين بوده كه خداى تعالى اين حق را به گردن خلق دارد كه با ايمان و عمل صالح او را بندگى كنند، پس هر نفسى از خلق نزد خدا محفوظ و محبوس است ، تا اين حق و اين دين را بپردازد، حال اگر ايمان آورد و عمل صالح كرد از گرو در آمده آزاد مى شود، و اگر كفر ورزيد و مرتكب جرم شد و با اين حال مرد، همچنان رهين و براى ابد محبوس است ، و اين يك نوع رهين بودن است ، غير آن نوع ديگر كه آيه «'''كل امرى ء بما كسب رهين '''» متعرض آن است و ما فرق ميان دو نوع رهين بودن را در سوره طور بيان كرديم .
و گويا غنايت در «رهينه شمردن هر نفس» اين بوده كه خداى تعالى، اين حق را به گردن خلق دارد كه با ايمان و عمل صالح او را بندگى كنند. پس هر نفسى از خلق، نزد خدا محفوظ و محبوس است، تا اين حق و اين دين را بپردازد. حال اگر ايمان آورد و عمل صالح كرد، از گرو در آمده، آزاد مى شود. و اگر كفر ورزيد و مرتكب جرم شد و با اين حال مُرد، همچنان رهين و براى ابد محبوس است؛ و اين، يك نوع رهين بودن است. غير آن نوع ديگر، كه آيه «كُلُّ امرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ» متعرض آن است و ما فرق ميان دو نوع رهين بودن را، در سوره «طور» بيان كرديم.


گفتيم آيه قبلى انذار را تعميم مى داد، اين آيه علت آن تعميم را بيان مى كند، چون وقتى نفس انسانى رهين كرده هاى خود باشد، قهرا هر نفسى بايد از آتش قيامت كه او را در صورت مجرم بودن و پيروى حق نكردن در آن حبس مى كنند دلواپس باشد كه ، همين دلواپسى تقوى است .
گفتيم آيه قبلى انذار را تعميم مى داد. اين آيه، علت آن تعميم را بيان مى كند. چون وقتى نفس انسانى رهين كرده هاى خود باشد، قهرا هر نفسى بايد از آتش قيامت - كه او را در صورت مجرم بودن و پيروى حق نكردن در آن حبس مى كنند - دلواپس باشد كه همين دلواپسى، تقوا است.


إِلا أَصحَب الْيَمِينِ
«'''إِلا أَصحَابَ الْيَمِينِ'''»:


«'''اصحاب يمين '''» كسانى هستند كه در روز حساب نامه عملشان را به دست راستشان مى دهند، و اينان دارندگان عقايد حق و اعمال صالح از مؤ منين متوسط الحالند، كه نامشان به عنوان «'''اصحاب اليمين '''» در مواردى از قرآن كريم مكرر آمده و به همين جهت استثناى مورد بحث استثنايى است متصل .
«اصحاب يمين» كسانى هستند كه در روز حساب، نامۀ عملشان را به دست راستشان مى دهند و اينان، دارندگان عقايد حق و اعمال صالح از مؤمنان متوسط الحال اند، كه نامشان به عنوان «اصحابُ اليمين» در مواردى از قرآن كريم، مكرر آمده و به همين جهت، استثناى مورد بحث، استثنايى است متصل.


و آنچه از مجموع «'''مستثنى منه '''» و «'''مستثنى '''» استفاده مى شود اين است كه نفوس داراى عمل به دو قسم تقسيم مى شوند، يكى نفوسى كه رهين به كرده هاى خويشند، و اين نفوس مجرمين است ، و دوم نفوس ‍ آزاد شده از رهن ، و اين نفوس اصحاب يمين است ، و اما سابقون مقرب ، يعنى آنهايى كه خداى تعالى در بعضى از موارد كلامش قسم سوم براى دو قسم نامبرده شمرده ،
و آنچه از مجموع «مستثنى منه» و «مستثنى» استفاده مى شود، اين است كه: نفوس داراى عمل، به دو قسم تقسيم مى شوند: يكى نفوسى كه رهين به كرده هاى خويش اند، و اين نفوس مجرمان است. و دوم، نفوس ‍ آزاد شده از رهن، و اين نفوس اصحاب يمين است. و اما «سابقون مقرّب»، يعنى آن هايى كه خداى تعالى در بعضى از موارد كلامش، قسم سوم براى دو قسم نامبرده شمرده و فرموده: «وَ کُنتُم أزوَاجاً ثَلاثَة* فَأصحَابُ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۲ </center>
و فرموده : «'''و كنتم ازواجا ثلثه فاصحاب الميمنه ... اولئك المقربون '''» داخل در تقسيم مورد بحث نيستند، چون در اول قيد كرديم ، نفوس داراى عمل . و اما مقربين آن چنان در مستقر عبوديت استقرار يافته اند كه اصلا خود را صاحب نفس نمى دانند، تا چه رسد به اينكه صاحب عمل بدانند، هم نفس خود را ملك خدا مى دانند، و هم اعمالشان را، آنان نه در محضر خداى تعالى حاضر مى شوند، و نه به حسابشان رسيدگى مى شود، همچنان كه در آيه زير فرموده : «'''فانهم لمحضرون الا عباد اللّه المخلصين '''»، پس اين طايفه از تقسيم مورد بحث به كلى بيرونند.
المَيمَنَة... أُولئكَ المُقَرّبُون» داخل در تقسيم مورد بحث نيستند. چون در اول قيد كرديم: نفوس داراى عمل. و اما مقرّبان آن چنان در مستقر عبوديت استقرار يافته اند؛ كه اصلا خود را صاحب نفس نمى دانند، تا چه رسد به اين كه صاحب عمل بدانند. هم نفس خود را مِلك خدا مى دانند، و هم اعمالشان را. آنان، نه در محضر خداى تعالى حاضر مى شوند، و نه به حسابشان رسيدگى مى شود، همچنان كه در آيه زير فرموده: «فَإنّهُم لَمُحضَرُون إلّا عِبَادَ اللّه المُخلَصِين». پس اين طايفه از تقسيم مورد بحث، به كلّى بيرون اند.


و از مفسرين حكايت شده كه بعضى از آنان اصحاب يمين را به ملائكه ، و بعضى ديگر به اطفال مسلمين ، و بعضى ديگر به كسانى كه در روز ميثاق در سمت راست آدم بودند، و بعضى ديگر به كسانى كه قرآن درباره آنان فرموده : «'''الذين سبقت لهم منا الحسنى - كسانى كه از طرف ما برايشان سرنوشت خوب نوشته شده '''» تفسير كرده اند. ولى همه اينها وجوهى ضعيف است كه ضعفش بر كسى پوشيده نيست .
و از مفسران حكايت شده كه بعضى از آنان اصحاب يمين را به ملائكه، و بعضى ديگر به اطفال مسلمين، و بعضى ديگر به كسانى كه در روز ميثاق در سمت راست آدم بودند، و بعضى ديگر به كسانى كه قرآن درباره آنان فرموده: «الّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنّا الحُسنى: كسانى كه از طرف ما، برايشان سرنوشت خوب نوشته شده» تفسير كرده اند. ولى همه اين ها، وجوهى ضعيف است كه ضعفش بر كسى پوشيده نيست.
<span id='link98'><span>
<span id='link98'><span>


۱۶٬۸۸۹

ویرایش