۱۶٬۸۸۹
ویرایش
خط ۴: | خط ۴: | ||
==چند وجه درباره مقصود | ==چند وجه درباره مقصود از آیه: «إنّهَا لَإحَدى الكُبَر» و «نَذِيراً لِلبَشَر»== | ||
«'''إِنّهَا لَإحدَى الْكُبرِ'''»: | «'''إِنّهَا لَإحدَى الْكُبرِ'''»: | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
و معناى آيه اين است كه: من به فلان و فلان سوگند مى خورم، كه «سَقَر» يكى از بزرگترين تحولات و دواهى عالَم است - بزرگترين آن - از نظر اين كه بشر را تهديد مى كند. | و معناى آيه اين است كه: من به فلان و فلان سوگند مى خورم، كه «سَقَر» يكى از بزرگترين تحولات و دواهى عالَم است - بزرگترين آن - از نظر اين كه بشر را تهديد مى كند. | ||
و بعيد نيست وجه سومى در بين باشد و آن، اين است كه: كلمه «كَلّا»، ردّ گفتار وليد در باره قرآن باشد، كه گفت: «إن هذَا إلّا سِحرٌ يُؤثَر إن هذا إلّا قَولُ البَشَر»، و ضمير «إنّها» به قرآن برگردد، بدان جهت كه قرآن آيات است و گرنه مى بايد فرموده باشد: «إنّهُ»، و يا از باب مطابقت اسم «إنّ» با خبر آن باشد. به اين معنا كه چون خبر «إنّ» يعنى كلمه «إحدى»، مؤنث است، ضمير هم كه اسم آن است، مؤنث آورده شده. | و بعيد نيست وجه سومى در بين باشد و آن، اين است كه: كلمه «كَلّا»، ردّ گفتار وليد در باره قرآن باشد، كه گفت: «إن هذَا إلّا سِحرٌ يُؤثَر * إن هذا إلّا قَولُ البَشَر»، و ضمير «إنّها» به قرآن برگردد، بدان جهت كه قرآن آيات است و گرنه مى بايد فرموده باشد: «إنّهُ»، و يا از باب مطابقت اسم «إنّ» با خبر آن باشد. به اين معنا كه چون خبر «إنّ» يعنى كلمه «إحدى»، مؤنث است، ضمير هم كه اسم آن است، مؤنث آورده شده. | ||
و معناى آيه اين است كه: نه، آن طور كه وليد گفت نيست، من به قمر و شب و صبح سوگند مى خورم كه قرآن - البته يعنى آياتش - از نظر انذار، يكى از آيات كُبراى الهى است. | و معناى آيه اين است كه: نه، آن طور كه وليد گفت نيست، من به قمر و شب و صبح سوگند مى خورم كه قرآن - البته يعنى آياتش - از نظر انذار، يكى از آيات كُبراى الهى است. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
كلمه «نَذِير»، مصدر و به معناى بيم رساندن است، و اگر منصوب آمده، به خاطر این بوده که به نظر ما | كلمه «نَذِير»، مصدر و به معناى بيم رساندن است، و اگر منصوب آمده، به خاطر این بوده که به نظر ما | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۰ </center> | ||
تميز، و به نظر بعضى حال از مطلبى است كه از سياق «إنّهَا لَإحدَى الكُبَر» فهميده مى شود، و به قول آن مفسر، معنايش اين است كه قرآن در حالى كه | تميز، و به نظر بعضى حال از مطلبى است كه از سياق «إنّهَا لَإحدَى الكُبَر» فهميده مى شود، و به قول آن مفسر، معنايش اين است كه قرآن در حالى كه بيم رسان است، از آيات كُبراى الهى است. و به نظر ما معنايش اين مى شود كه: قرآن از حيث انذار و بيم رسانى، از آيات كُبراى حق است. | ||
بعضى، وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه قابل اعتناء نيست. مثلا يكى گفته: صفت پيغمبر است، و آيه متصل به اول سوره و تقدير آن: «قُم نَذِيراً لِلبَشَر فَأنذِر» است. و آن ديگرى گفته: صفت خداى تعالى است. | |||
لِمَن شاءَ | «'''لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ'''»: | ||
اين جمله انذار را عموميت مى دهد به همه | اين جمله انذار را عموميت مى دهد به همه بشر. چه آن ها كه ايمان بياورند و چه آن ها كه نياورند. و جمله «لِمَن شَاءَ»، بَدَل است از كلمه «بَشَر». و جمله «أن يَتَقَدّم...»، مفعول كلمه «شَاءَ» است، و منظور از «تَقَدّم»، پيروى كردن از حق است كه مصداق خارجی اش، ايمان و اطاعت است. و منظور از «تَأخّر»، پيروى نكردن است، كه مصداقش كفر و معصيت است و معنايش اين است كه: از اين جهت از بزرگترين آيات الهى است، كه «نذير» است براى همه بشر. چه آن هايى از شما كه حق را پيروى مى كنند، و چه آن هايى از شما كه حق را پيروى نمى كنند، و احدى نيست كه بى رابطه با قرآن باشد. | ||
بعضى گفته اند: جمله | بعضى گفته اند: جمله «أن يَتَقَدّم» در موضع رفع است تا مبتدا باشد، و جمله «لِمَن شَاءَ» خبر آن است. و مثل اين است كه بگويى: «لِمَن تَرضَا أن يُصَلّى: كسى كه وضو گرفته، مى تواند نماز بخواند». پس معنى مطلق است، يعنى «كسى كه تقدم را بخواهد، مى تواند متقدّم شود، و كسى كه تأخّر را بخواهد، مى تواند متأخّر باشد». و يا مثل كلام خداى تعالى است كه در جاى ديگر فرموده: «فَمَن شَاءَ فَليُؤمِن وَ مَن شَاءَ فَليَكفُر»، و مراد از تقدم و تأخّر، سبقت گرفتن و نگرفتن به سوى خير است. | ||
كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ | «'''كلُّ نَفْسِ بِمَا كَسبَت رَهِينَةٌ'''»: | ||
حرف | حرف «باء» در «بِمَا» به معناى باى فارسى و يا به معناى «به سبب» است، و يا به معناى «در مقابل» است. و كلمه «رَهِينَه» به معناى رهن و گروگان است. همچنان كه زمخشرى در كشاف گفته: كلمه «رَهِينَه» در آيه «كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت رَهِينَةٌ»، مؤنث رهين نيست، كه كسى خيال كند چون كلمه «نفس» مؤنث است، «رَهِينَه» نيز مؤنث آمده. چون اگر اين منظور هم در كار باشد، باز می توانست مذکر بیاورد و بفرماید: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۱ </center> | ||
«بِمَا كَسَبَت رَهِينٌ». براى اين كه صيغه «فعيل» در صورتى كه به معناى مفعول باشد، مذكر و مؤنث در آن يكسان است. هم در مذكر مى آيد و هم در مؤنث، بلكه اين كلمه اسمى است به معناى رهن، مثل اين كه كلمه «شَتِيمَه» اسم شتم است. گويا فرموده: «كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت رَهنٌ». | |||
معناى | ==معناى اين كه فرمود: «كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت رَهِينَة»، و مراد از استثناء «أصحاب يمين»== | ||
و معناى جمله | و معناى جمله بنابه گفته وى اين است كه: «هر نفسى در گرو است، با آنچه كه كرده، و يا به سبب آنچه كرده، و يا در مقابل آنچه كرده است». | ||
و گويا غنايت در | و گويا غنايت در «رهينه شمردن هر نفس» اين بوده كه خداى تعالى، اين حق را به گردن خلق دارد كه با ايمان و عمل صالح او را بندگى كنند. پس هر نفسى از خلق، نزد خدا محفوظ و محبوس است، تا اين حق و اين دين را بپردازد. حال اگر ايمان آورد و عمل صالح كرد، از گرو در آمده، آزاد مى شود. و اگر كفر ورزيد و مرتكب جرم شد و با اين حال مُرد، همچنان رهين و براى ابد محبوس است؛ و اين، يك نوع رهين بودن است. غير آن نوع ديگر، كه آيه «كُلُّ امرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ» متعرض آن است و ما فرق ميان دو نوع رهين بودن را، در سوره «طور» بيان كرديم. | ||
گفتيم آيه قبلى انذار را تعميم مى | گفتيم آيه قبلى انذار را تعميم مى داد. اين آيه، علت آن تعميم را بيان مى كند. چون وقتى نفس انسانى رهين كرده هاى خود باشد، قهرا هر نفسى بايد از آتش قيامت - كه او را در صورت مجرم بودن و پيروى حق نكردن در آن حبس مى كنند - دلواپس باشد كه همين دلواپسى، تقوا است. | ||
إِلا | «'''إِلا أَصحَابَ الْيَمِينِ'''»: | ||
«اصحاب يمين» كسانى هستند كه در روز حساب، نامۀ عملشان را به دست راستشان مى دهند و اينان، دارندگان عقايد حق و اعمال صالح از مؤمنان متوسط الحال اند، كه نامشان به عنوان «اصحابُ اليمين» در مواردى از قرآن كريم، مكرر آمده و به همين جهت، استثناى مورد بحث، استثنايى است متصل. | |||
و آنچه از مجموع | و آنچه از مجموع «مستثنى منه» و «مستثنى» استفاده مى شود، اين است كه: نفوس داراى عمل، به دو قسم تقسيم مى شوند: يكى نفوسى كه رهين به كرده هاى خويش اند، و اين نفوس مجرمان است. و دوم، نفوس آزاد شده از رهن، و اين نفوس اصحاب يمين است. و اما «سابقون مقرّب»، يعنى آن هايى كه خداى تعالى در بعضى از موارد كلامش، قسم سوم براى دو قسم نامبرده شمرده و فرموده: «وَ کُنتُم أزوَاجاً ثَلاثَة* فَأصحَابُ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۵۲ </center> | ||
المَيمَنَة... أُولئكَ المُقَرّبُون» داخل در تقسيم مورد بحث نيستند. چون در اول قيد كرديم: نفوس داراى عمل. و اما مقرّبان آن چنان در مستقر عبوديت استقرار يافته اند؛ كه اصلا خود را صاحب نفس نمى دانند، تا چه رسد به اين كه صاحب عمل بدانند. هم نفس خود را مِلك خدا مى دانند، و هم اعمالشان را. آنان، نه در محضر خداى تعالى حاضر مى شوند، و نه به حسابشان رسيدگى مى شود، همچنان كه در آيه زير فرموده: «فَإنّهُم لَمُحضَرُون إلّا عِبَادَ اللّه المُخلَصِين». پس اين طايفه از تقسيم مورد بحث، به كلّى بيرون اند. | |||
و از | و از مفسران حكايت شده كه بعضى از آنان اصحاب يمين را به ملائكه، و بعضى ديگر به اطفال مسلمين، و بعضى ديگر به كسانى كه در روز ميثاق در سمت راست آدم بودند، و بعضى ديگر به كسانى كه قرآن درباره آنان فرموده: «الّذِينَ سَبَقَت لَهُم مِنّا الحُسنى: كسانى كه از طرف ما، برايشان سرنوشت خوب نوشته شده» تفسير كرده اند. ولى همه اين ها، وجوهى ضعيف است كه ضعفش بر كسى پوشيده نيست. | ||
<span id='link98'><span> | <span id='link98'><span> | ||
ویرایش