۱۶٬۸۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
«'''فَأَنشأْنَا لَكم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ...'''»: | «'''فَأَنشأْنَا لَكم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ...'''»: | ||
«انشاء جنات»، به معناى احداث و تربيت باغ ها است و معناى آيه روشن است. | |||
«'''وَ شجَرَةً تخْرُجُ مِن طورِ سيْنَاءَ تَنبُت بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِّلاَكلِينَ'''»: | «'''وَ شجَرَةً تخْرُجُ مِن طورِ سيْنَاءَ تَنبُت بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِّلاَكلِينَ'''»: | ||
اين جمله عطف است بر جنات، يعنى ما با آن باران جنات و باغ هايى رويانيديم و نيز درختى كه در طور سينا است و از ثمره آن روغن به دست مى آيد - كه مراد از | اين جمله عطف است بر جنات، يعنى ما با آن باران جنات و باغ هايى رويانيديم و نيز درختى كه در طور سينا است و از ثمره آن روغن به دست مى آيد - كه مراد از آيه، درخت زيتون است. و جمله «تنبت بالدهن» يعنى ميوه اى مى دهد كه در آن روغن هست ، «و صبغ للاكلين» يعنى مى روياند صبغى براى خورندگان. و «صبغ» - به كسره صاد و سكون باء - به معناى خورش است، و اگر در بين همه درختان زيتون را نام برد، به خاطر عجيب بودن اين درخت است، و معناى آيه روشن است. | ||
«'''وَ إِنَّ لَكمْ فى الاَنْعَامِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطونهَا...'''»: | «'''وَ إِنَّ لَكمْ فى الاَنْعَامِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطونهَا...'''»: | ||
كلمه | كلمه «عبرت»، به معناى دليلى است كه با آن استدلال شود بر اين كه خدا مدبر امر خلق است، و به ايشان رؤوف و رحيم است. و مراد از اين كه فرمود: «شما را از آنچه در بطون چهار پايان است، سيراب مى كنيم»، اين است كه شير آن حيوانات را به انسان ها مى نوشاند. و مراد از «منافع بسيار»، انتفاعى است كه بشر از پشم و مو و كرك و پوست و ساير منافع آن ها مى برد، و از گوشت آن ها مى خورد. | ||
«'''وَ عَلَيهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تحْمَلُونَ'''»: | «'''وَ عَلَيهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تحْمَلُونَ'''»: | ||
ضمير در | ضمير در «عليها» به انعام بر مى گردد. و حمل بر انعام شدن همان شترسوارى است كه در خشكى انجام مى شود و مقابل آن حمل در دريا است كه با «فلك» يعنى كشتى انجام مى شود. و بنابراين، آيه شريفه همان مضمون آيه «و حملناهم فى البر و البحر» را مى دهد، و كلمه «فلك»، جمع «فلكه'» است كه به معناى كشتى است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۳۰ </center> | ||
<span id='link25'><span> | <span id='link25'><span> | ||
==بحث روایتی: (رواياتى درباره مراحل مختلف خلقت انسان) == | ==بحث روایتی: (رواياتى درباره مراحل مختلف خلقت انسان) == | ||
در الدرالمنثور است كه ابن ابى حاتم از على (عليه السلام) نقل كرده كه گفت: بعد از | در الدرالمنثور است كه ابن ابى حاتم از على (عليه السلام) نقل كرده كه گفت: بعد از آن كه نطفه چهار ماهش تمام شد، خداوند فرشته اى مى فرستد تا روح را در آن ظلمات رحم در كودك بدمد، و اين جا است كه خداى تعالى مى فرمايد: «ثم انشاناه خلقا آخر» كه مقصود از «انشاء خلق آخر»، همان دميدن روح است. | ||
و در كافى به سند خود از ابن | و در كافى به سند خود از ابن فضال، از حسن بن جهم ، روايت كرده كه گفت: از امام ابى الحسن رضا (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: امام ابوجعفر (عليه السلام) فرمود: نطفه چهل روز در رحم به صورت نطفه است، بعد از چهل روز، چهل روز ديگر به صورت علقه و چون اين چهل نيز تمام شد، چهل روز ديگر به صورت مضغه است، كه مجموعا چهار ماه مى شود، بعد از تمام شدن چهار ماه خداوند دو ملك مى فرستد كه كار آنان خلقت است. مى پرسند پروردگارا چه چيز خلق كنيم؟ پسر يا دختر؟ مأمور مى شوند به يكى از آن دو. سپس مى پرسند: پروردگارا شقى يا سعيد؟ مأمور به يكى از آن دو مى شوند، آنگاه از مدت عمر و رزق و هر حالت ديگر آن - در اين جا امام چند حالت برشمرد - سؤال مى كنند و دستور مى گيرند. پس از آن فرشتگان آمده، كودك را خلق مى كنند و ميثاق الهى را ميان دو چشمش مى نويسند. | ||
پس همين كه مدتش سر آمد، فرشته اى مى آيد و او را به زور به طرف بيرون فشار مى دهد و كودك بيرون مى آيد، اما در حالى كه از آن ميثاق هيچ چيز به ياد ندارد. حسن بن جهم پرسيد: آيا با اين حال صحيح است كه كسى از خدا بخواهد پسر را دختر و يا دختر را پسر كند؟ فرمود: خدا | پس همين كه مدتش سر آمد، فرشته اى مى آيد و او را به زور به طرف بيرون فشار مى دهد و كودك بيرون مى آيد، اما در حالى كه از آن ميثاق هيچ چيز به ياد ندارد. حسن بن جهم پرسيد: آيا با اين حال صحيح است كه كسى از خدا بخواهد پسر را دختر و يا دختر را پسر كند؟ فرمود: خدا هرچه بخواهد، مى كند. | ||
مؤلف: اين روايت از حضرت ابى جعفر (عليه السلام) به چند طريق ديگر نقل | مؤلف: اين روايت از حضرت ابى جعفر (عليه السلام) به چند طريق ديگر نقل شده، كه عبارات آن ها نزديك به هم هستند. | ||
دو روايت درباره آيه : | دو روايت درباره آيه: «و شجرة تخرج من طور سيناء...» | ||
و در تفسير | و در تفسير قمى، در ذيل آيه «و شجرة تخرج من طور سيناء تنبت بالدهن و صبغ للاكلين» گفته است: منظور درخت زيتون است، و اين آيه مثلى است براى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۱ </center> | ||
و اميرالمؤمنين (عليه السلام)، زيرا طور، كوه و سينا، درخت است. | و اميرالمؤمنين (عليه السلام)، زيرا طور، كوه و سينا، درخت است. | ||
و در مجمع | و در مجمع البيان، در ذيل جمله «تنبت بالدهن و صبغ للاكلين» مى گويد: از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) روايت شده كه فرمود: «زيت» درخت مباركى است، از آن خورش كنيد و از روغنش بر بدن بماليد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۲ </center> | ||
<span id='link27'><span> | <span id='link27'><span> | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
فَذَرْهُمْ فى غَمْرَتِهِمْ حَتى حِينٍ(۵۴) | فَذَرْهُمْ فى غَمْرَتِهِمْ حَتى حِينٍ(۵۴) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۳ </center> | ||
«'''ترجمه | |||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | |||
همانا ما نوح را به رسالت به سوى امتش فرستاديم، نوح به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد كه جز آن ذات يكتا شما را خدايى نيست، آيا هنوز نمى خواهيد خدا ترس شويد؟ (۲۳) | همانا ما نوح را به رسالت به سوى امتش فرستاديم، نوح به قوم خود گفت: خدا را بپرستيد كه جز آن ذات يكتا شما را خدايى نيست، آيا هنوز نمى خواهيد خدا ترس شويد؟ (۲۳) | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۴۰: | ||
پس اى رسول ما، بگذار كه اين بى خبران، همچنان در جهل و غفلت خود بسر برند، تا هنگامى معين. (۵۴) | پس اى رسول ما، بگذار كه اين بى خبران، همچنان در جهل و غفلت خود بسر برند، تا هنگامى معين. (۵۴) | ||
«''' | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
خداى | خداى عزوجل، بعد از آن كه نعمتهاى بزرگ خود را براى مردم برمى شمارد، به دنبال آن، در اين آيات بشر را دعوت مى كند به توحيد در عبادت، آن هم از طريق رسالت، و در ضمن اجمالى از طرز دعوت انبياء از زمان نوح تا عيسى بن مريم (عليهما السلام) را نقل كرده، ولى نام يك يك آنان را نبرده. تنها نام نوح كه اولين قيام كننده بود دعوت به توحيد است، و نام موسى و عيسى (عليهما السلام) را كه آخرين ايشانند برده، و نام بقيه را مبهم گذاشته. چيزى كه هست، خاطرنشان كرده كه دعوت انبيا متصل به هم بوده، و پشت سرِ هم قرار داشته و نيز فرموده كه: مردم جز به كفر، اجابت نكردند و جز به انكار آيات خدا و كفران نعمت هاى او، عكس العمل نشان ندادند. | ||
«'''و لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ'''»: | «'''و لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ'''»: | ||
در داستان هاى نوح در تفسير سوره هود گذشت كه آن | در داستان هاى نوح در تفسير سوره هود گذشت كه آن جناب، اولين پيغمبر از پيامبران اولواالعزم است كه داراى كتاب و شريعت اند و به سوى عموم بشر مبعوث شده و به دعوت به توحيد و نفى شرك قيام نموده اند. پس مراد از كلمه «قومه»، امت آن جناب است كه عموم اهل عصر آن جناب اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶ </center> | ||
==عقيده بت پرستان درباره عبادت آلهه و معناى خطاب نوح «ع» به قوم خود: «اعبدوا الله...»== | |||
جمله | جمله «اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره»، دعوت به سوى پرستش خدا و ترك پرستش آلهه غير خدا است. چون وثنى ها، غير خدا از ملائكه و جن و مقدسين را مى پرستيدند و براى آن ها ادعاى الوهيت مى كردند. يعنى آن ها را معبود مى دانستند، نه خدا را. | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى | بعضى از مفسرين گفته اند: معناى «اعبدوا الله»، اين است كه تنها خدا را بپرستيد، همچنان كه آيه «الا تعبدوا الا اللّه» كه در سوره هود است اين معنا را روشن مى كند. و اگر در آيه مورد بحث جمله را مقيد به قيد نكرد و نفرمود فقط خدا را عبادت كنيد براى اين است كه بفهماند اصلا عبادت تنها عبادت خدا است و عبادت غير خدا و شرك ورزيدن به كلى عبادت نيست. | ||
ولى مفسر | ولى مفسر مزبور، غفلت و يا فراموش كرده كه و ثنى ها اصلا خداى سبحان را عبادت نمى كنند، چون عبادت را عبارت مى دانند از توجه عابد به معبود، و خداى سبحان را به خاطر اين كه ديدنى نيست، بزرگتر از آن مى دانند كه توجهى يا عملى متوجه او شود. پس وجه صحيح آن است كه بندگان در عبادت خود، متوجه خواص از مخلوقات او، مانند ملائكه و امثال ايشان شوند، تا آنان واسطه و شفيع ايشان شوند، و آنان را به درگاه خدا نزديك كنند. علاوه بر اين، به زعم مشركين، عبادت به خاطر تدبير عالم، و در مقابل آن است، و تدبير عالم واگذار به ملائكه و امثال ايشان شده، پس معبود و ارباب هم همان هايند، نه خدا. | ||
از | از اين جا معلوم مى شود: اگر به مذهب وثنى ها جايز باشد كه خدا عبادت شود، ديگر غير خدا را عبادت نخواهند كرد. براى اين كه وثنى مذهبان ترديدى ندارند در اين كه رب الارباب و پديد آورنده همه رب ها و همه عالَم، تنها خدا است و اگر عبادت خدا جايز باشد، قهرا عبادت غير او جايز نخواهد بود. ليكن همانطور كه گفتيم بت پرستان، عبادت خدا را درست نمى دانند، دليلش هم بيان شد. | ||
پس | پس اين كه نوح (عليه السلام) به امت بت پرست خود فرمود: «اعبدوا اللّه»، در معناى اين است كه فرموده باشد: «اعبدوا اللّه وحده: تنها خداى را بپرستيد»؛ همچنان كه در سوره هود، در جمله «الا تعبدوا الا الله»، اين طور فرموده بود. | ||
و جمله | و جمله «ما لكم من اله غيره» هم در معناى اين است كه فرموده باشد: براى شما معبودى غير خدا نيست، چون كه غير از خدا ربّى كه مدبّر امور عالم و امور شما باشد، نيست، تا او را به اميد خيرش و ترس از غضبش بپرستيد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷ </center> | ||
و | و اين كه با فاء تفريع فرمود: «افلا تتّقون»، معنايش اين است كه وقتى براى شما ربى نباشد كه مدبر امور شما باشد، پس با اين حال باز هم از خدا نمى ترسيد و از عذاب او بيم نمى داريد؟ كه غير او را مى پرستيد؟ | ||
«'''فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ...حَتى حِينٍ'''»: | «'''فَقَالَ الْمَلَؤُا الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ...حَتى حِينٍ'''»: | ||
كلمه | كلمه «ملأ»، به معناى بزرگان و اشراف قوم است، و اگر آنان را در اين آيه، به وصف «الّذين كفروا من قومه» توصيف فرموده، اين توصيف براى توضيح است نه احتراز. براى اين كه اصلا از اشراف قوم نوح كسى به او ايمان نياورده بود، به دليل اين كه بنا به حكايت قرآن كريم، به او گفتند: «و ما نريك اتبعك الا الّذين هم اراذلنا بادى الرأى». | ||
سياق دلالت مى كند بر اين كه ملأ و بزرگان قوم نوح، مطالب اين دو آيه را در خطاب به عموم مردم مى گفته اند تا همه را از نوح روى گردان | سياق دلالت مى كند بر اين كه ملأ و بزرگان قوم نوح، مطالب اين دو آيه را در خطاب به عموم مردم مى گفته اند تا همه را از نوح روى گردان نموده، عليه او تحريك، و بر آزار و اذيتش تشويق كنند، تا شايد به اين وسيله ساكتش سازند. | ||
<span id='link29'><span> | <span id='link29'><span> | ||
==احتجاج های قوم نوح «ع»، در مقام انكار رسالت آن حضرت == | ==احتجاج های قوم نوح «ع»، در مقام انكار رسالت آن حضرت == | ||
مطالبى كه اين دو آيه از گفته هاى آنان حكايت كرده اگر تجزيه و تحليل شود | مطالبى كه اين دو آيه از گفته هاى آنان حكايت كرده اگر تجزيه و تحليل شود برگشت، به چهار يا پنج اشكال مى كند كه يا جنبه افتراء دارد، يا مغالطه. | ||
اول اين كه گفتند: | اول اين كه گفتند: «ما هذا الا بشر مثلكم يريد ان يتفضل عليكم»، و حاصلش اين است كه: نوح يك فرد بشر است مثل خود شما. اگر او در ادعاى وحى الهى خود راست مى گفت و راستى با عالم غيب اتصال داشت، شما هم بايد مثل او اتصال مى داشتيد. چون شما در بشريت و لوازم آن، هيچ دست كمى از او نداريد و چون چنين اتصالى در شما نيست، پس او در ادعاى خود كاذب است؟ | ||
زيرا ممكن نيست كمالى در خور طاقت بشر باشد، ولى در ميان تمامى افراد بشر فقط | زيرا ممكن نيست كمالى در خور طاقت بشر باشد، ولى در ميان تمامى افراد بشر فقط یك نفر به آن كمال برسد و بدون هيچ شاهدى مدعى آن گردد. پس ديگر هيچ وجهى براى عمل او نمى ماند، مگر اين كه بخواهد بر شما برترى يافته و رياست كند. دليلش هم همين است كه به بانگ بلند مى گويد: همه بايد از من پيروى نموده و مرا اطاعت كنيد، كه در حقيقت حجتى كه آورده اند، منحل به دو حجت مى شود. | ||
دوم اين كه گفتند: | دوم اين كه گفتند: «و لو شاء اللّه لانزل ملائكة»، كه حاصلش اين است كه: اگر خدا خواسته باشد ما را به دعوت غيبى خود بخواند، بايد يكى از ملائكه مقرب خود، و يكى از | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۸ </center> | ||
شفعايى كه واسطه ميان ما و خدا | شفعايى كه واسطه ميان ما و خدا است، براى اين كار انتخاب كند، و به سوى ما گسيل بدارد، نه يك بشرى كه هيچ نسبت و ارتباطى با او ندارد. علاوه بر اين، اگر آن ملائكه را كه گفتيم بفرستد، و آن ها بشر را به سوى يكتاپرستى دعوت كنند، و بگويند كه نبايد شما، ما ملائكه را ارباب و معبودهاى خود بگيريد، بشر بهتر گفته آنان را مى پذيرد و زودتر تصديق مى كند، چون خود آنان مى گويند كه غير خدا را نبايد پرستيد. | ||
و اگر از ارسال ملائكه تعبير به انزال كرد، ارسال با انزال تحقق و خارجيت پيدا مى كند. و اگر به لفظ جمع تعبير كرد نه مفرد، شايد به اين جهت باشد كه مرادشان از اين | و اگر از ارسال ملائكه تعبير به انزال كرد، ارسال با انزال تحقق و خارجيت پيدا مى كند. و اگر به لفظ جمع تعبير كرد نه مفرد، شايد به اين جهت باشد كه مرادشان از اين ملائكه، همان ملائكه اى باشد كه مشركين آلهه خود گرفتند، و اين گونه فرشتگان در نظر مشركين بسيارند. | ||
سوم اين كه گفتند: | سوم اين كه گفتند: «ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين»، و حاصلش اين است كه اگر دعوت او حق بود، نظير و مانندى برايش پيدا مى شد و تاريخ گذشتگان مانندى براى او سراغ مى داد و قطعا پدران و نياكان ما از ما بهتر و عاقل تر بودند و در اعصار آنان چنين دعوتى اتفاق نيفتاده، پس اين دعوت نوظهور و دروغى است. | ||
چهارم اين كه گفتند: | چهارم اين كه گفتند: «ان هو الا رجل به جنة فتربصوا به حتى حين». كلمه «به جِنّة»، يا مصدر است، و به معناى مجنون است، و يا اين كه مفرد جن است. و معناى «بِهِ جِنّة»، اين است كه: فردى از جن در او حلول كرده، و اين مرد با زبان آن جن حرف مى زند. براى اين كه چيرهايى مى گويد كه عقل سليم آن را قبول ندارد، و نيز چيزهايى مى گويد كه جز ديوانگان آن را نمى گويند. پس ناگزير مدتى صبر كنيد، شايد از اين كسالت بهبودى يابد و يا بميرد و شما از شرش راحت شويد. | ||
اين چهار حجت و يا به اعتبار | اين چهار حجت و يا به اعتبار اين كه اولى تقسيم به دو تا مى شود، اين پنج حجت مختلف، حرف هايى بود كه بزرگان قوم نوح در برابر عوام خود زدند و يا هر يك حجت طايفه اى از قوم بوده، و اين حجت ها هر چند حجت هاى جدلى، و داراى اشكال است، وليكن بزرگان قوم نوح از آن ها بهره مند مى شدند. چون عوام را از اين كه به گفته هاى نوح متوجه شوند و دل بدهند، با همين حرف ها منصرف مى كردند و آنان را در ضلالت باقى مى گذاشتند. | ||
«'''قَالَ رَب انصرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»: | «'''قَالَ رَب انصرْنى بِمَا كذَّبُونِ'''»: | ||
خط ۲۴۲: | خط ۲۴۳: | ||
«'''و قال الملأ من قومه الّذين كفروا و كذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحياة الدنيا'''»: | «'''و قال الملأ من قومه الّذين كفروا و كذبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم فى الحياة الدنيا'''»: | ||
اشراف و بزرگان قوم نوح كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگى مادى بودند با اين كلام خود عامه مردم را عليه پيغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان به سه صفت | اشراف و بزرگان قوم نوح كه فرو رفته در دنيا و فريفته زندگى مادى بودند با اين كلام خود عامه مردم را عليه پيغمبرشان مى شورانند. خداى سبحان به سه صفت آن ها را ياد كرده: يكى كفر به خدا به خاطر عبادت غير خدا، و ديگرى تكذيب روز قيامت كه لقاى آخرتش خوانده، يعنى لقاى حيات آخرت، به قرينه مقابلش يعنى جمله «فى الحيوة الدنيا» و اين دو صفت يعنى كفر به مبدأ و معاد باعث شد كه ايشان از هرچه غير از دنيا است منقطع گشته، يكسره به دنيا رو آورند، و چون كه در زندگى دنيا هر جور خواستند رفتار كردند و زخارف و زينت هاى لذت بخش آن يكسره ايشان را به خود جلب كرد، صفت سومى در ايشان پيدا شد، و | ||
ویرایش