۱۶٬۹۹۹
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۵۹: | خط ۱۵۹: | ||
<span id='link95'><span> | <span id='link95'><span> | ||
==با ترك | ==با ترك عقليات، دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست == | ||
پنجم | پنجم اين كه: حس، جز امور جزئى را كه هر لحظه در تغيير و تبديل است درك نمى كند، در حالی كه علوم حتى علوم حسى و تجربى، آنچه به دست می دهند، كليّات است، و اصلا جز براى به دست آوردن نتایج كلّى به كار نمى روند، و اين نتایج محسوس و مجرّب نيستند. | ||
مثلا علم تشريح از بدن انسان، تنها اين معنا را درك مى كند كه مثلا قلب و كبد دارد، و در اثر تكرار از اين مشاهده و ديدن اعضاى چند انسان، يا كم و يا زياد، همين درك هاى جزئى تكرار می شود، و اما حكم كلّى هرگز نتيجه نمی دهد. يعنى اگر بنا باشد در اعتماد و اتّكاء تنها به آنچه از حس و تجربه استفاده می شود، اكتفا كنيم، و اعتماد به عقليّات را به كلّى ترك كنيم، ديگر ممكن نيست به ادراكى كلّى، و فكرى نظرى، و بحثى علمى، دست يابيم. پس همان طور كه در مسائل حسى - كه سر و كار تنها با حس است - ممكن است و بلكه لازم است كه به حس اعتماد نموده و درك آن را پذيرفت؛ همچنين در مسائلى كه سر و كار با قوّۀ عقل و نيروى فكر است، بايد به درك آن اعتماد نموده، و آن را پذيرفت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۷۷ </center> | ||
و مرادمان از | و مرادمان از «عقل» آن مبدئى است كه اين تصديق هاى كلّى، و احكام عمومى بدان منتهى می شود، و جاى هيچ ترديد نيست كه با انسان چنين نيرویى هست. يعنى نيرویى به نام عقل دارد كه می تواند مبدء صدور احكام كلّى باشد. با اين حال چطور تصور دارد، كه قلم صنع و تكوين چيزى را در آدمى قرار دهد، كه كارش همه جا و همواره خطا باشد؟ و يا حداقل در آن وظيفه اى كه صنع و تكوين برايش تعيين كرده، امكان خطا داشته باشد؟ مگر غير اين است كه تكوين وقتى موجودى از موجودات را به وظيفه اى و كارى اختصاص می دهد كه قبلا رابطه اى خارجى ميان آن موجود و آن فعل برقرار كرده باشد، و در موجود مورد بحث يعنى عقل، وقتى صنع و تكوين آن را در انسان ها به وديعت مى گذارد، تا حق را از باطل تميز دهد، كه قبلا خود صنع ميان عقل و تميز بين حق و باطل رابطه اى خارجى برقرار كرده باشد، و چطور ممكن است رابطه اى ميان موجودى (عقل) و معدومى (خطا) برقرار كند؟ پس نه تنها عقل هميشه خطا نمى رود، بلكه اصلا ميان عقل و خطا رابطه اى نيست. | ||
و | |||
و امّا اين كه مى بينيم گاهى عقل و يا حواس ما در درك مسائل عقلى و يا حسى به خطا مى روند، اين نه به خاطر اين است كه ميان عقل و حواس ما با خطا رابطه اى است، بلكه علت ديگرى دارد، كه بايد براى به دست آوردن آن به جایى ديگر مراجعه كرد. چون اين جا، جاى بيان آن نيست (و راهنما خدا است ). | |||
<span id='link96'><span> | <span id='link96'><span> | ||
==بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكان ) == | ==بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكان ) == | ||
انسان ساده اى كه هنوز باصطلاح پشت و روى دست را نشناخته اين معنا را در خود مى يابد، كه از هر چيز عين خارجى آنرا درك ميكند بدون اينكه توجه داشته باشد باينكه علم واسطه ميان او و آن موجود است ، و اين سادگى را همواره دارد تا آنكه در موردى دچار شك و ترديد، و يا ظن - كه پائين تر از علم ، و بالاتر از شك است - بگردد، آنوقت متوجه ميشود كه تاكنون در مسير زندگى و معاش دنيويش هر چه را مى فهميده و درك ميكرده بوسيله علم بوده ، و علم بين او و مدركاتش واسطه بوده ، و از اين به بعد هم بايد سعى كند با چراغ علم قدم بردارد، مخصوصا وقتى مى بيند كه گاهى در فهم و دركش دچار اشتباه مى شود، اين توجهش بيشتر مى شود، چون فكر مى كند در عالم خارج و بيرون از ذهن كه هيچ خطا و غلطى وجود ندارد - چون گفتيم خطا و غلط يعنى چيزى كه در خارج نيست - اينجاست كه يقين مى كند در وجودش حقيقتى هست بنام علم ، (يعنى ادراكى ذهنى ، كه مانع از ورود نقيض خود در ذهن است ) و اين واقعيتى است كه ذهن ساده يك انسان آنرا در مى يابد. | انسان ساده اى كه هنوز باصطلاح پشت و روى دست را نشناخته اين معنا را در خود مى يابد، كه از هر چيز عين خارجى آنرا درك ميكند بدون اينكه توجه داشته باشد باينكه علم واسطه ميان او و آن موجود است ، و اين سادگى را همواره دارد تا آنكه در موردى دچار شك و ترديد، و يا ظن - كه پائين تر از علم ، و بالاتر از شك است - بگردد، آنوقت متوجه ميشود كه تاكنون در مسير زندگى و معاش دنيويش هر چه را مى فهميده و درك ميكرده بوسيله علم بوده ، و علم بين او و مدركاتش واسطه بوده ، و از اين به بعد هم بايد سعى كند با چراغ علم قدم بردارد، مخصوصا وقتى مى بيند كه گاهى در فهم و دركش دچار اشتباه مى شود، اين توجهش بيشتر مى شود، چون فكر مى كند در عالم خارج و بيرون از ذهن كه هيچ خطا و غلطى وجود ندارد - چون گفتيم خطا و غلط يعنى چيزى كه در خارج نيست - اينجاست كه يقين مى كند در وجودش حقيقتى هست بنام علم ، (يعنى ادراكى ذهنى ، كه مانع از ورود نقيض خود در ذهن است ) و اين واقعيتى است كه ذهن ساده يك انسان آنرا در مى يابد. |
ویرایش