رَان
«رانَ» از مادّه «رین» (بر وزن عین) به طورى که «راغب» در «مفردات» مى گوید: همان زنگارى است که روى اشیاء قیمتى مى نشیند، و به گفته بعضى دیگر از ارباب لغت، قشر قرمز رنگى است که بر اثر رطوبت هوا روى آهن و مانند آن ظاهر مى شود که در فارسى ما آن را «زنگ» یا «زنگار» مى نامیم. و معمولاً نشانه پوسیدن و ضایع شدن آن فلز و طبعاً از بین رفتن شفافیت و درخشندگى آن است. و گاه، آن را به معناى غلبه و تسلط چیزى بر شىء دیگر، یا افتادن در چیزى که راه خلاص از آن نیست تفسیر کرده اند، که در واقع اینها همه لازمه همان معناى اصلى است.
ریشه کلمه
- رين (۱ بار)
قاموس قرآن
زنگار. [مطفّفين:14]. يعنى اعمالشان بر روى دلهايشان زنگار گذاشته است در نهج البلاغه نامه 58 آمده «فَهُوَ الرّاكِسُ الَّذى رانَ اللّهُ عَلى قَلْبِهِ». رين به معنى غلبه و تعظيه نيز آمده است يعنى اعمالشان به قلوبشان غلبه كرده و يا آنها را پوشانده است مثل [انعام:25]. در كافى كتاب «الايمان و الكفر» باب الذنوب حديث 20 از امام باقر عليه السلام نقل شده فرمود: در قلب هر بنده نكتهاى هست سفيد چون گناهى كند در آن، نكتهاى سياه حادث مىشود اگر توبه كند آن سياهى از بين مىرود و اگر به گناه ادامه بدهد سياهى افزوده مىشود و چون آن پئشيده شد ديگر صاحب قلب به نيكى روى نمىآورد و آن است فرموده خداى عزّ وجّل «كَلّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ».