روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۳۲
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، كِتَابُ الدِّيَات
و في روايه ابان بن عثمان :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۳۱ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۳۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۵۷۶
و در روايت ابان بن عثمان آمده است كه: نزد عمر بن خطّاب مردى را آوردند كه برادر كسى را عمدا كشته بود، عمر قاتل را بوليّ مقتول تحويل داد و امر كرد تا او را بقتل رساند، مرد او با شمشير بزد تا گمان كرد كه بقتل رسيده است، و مقتول را به خانهاش بردند و مشاهده كردند كه هنوز رمقى بتن دارد و او را معالجه كردند تا صحّت يافت، و چون بيرون آمد برادر مقتول باو گفت تو قاتل برادر منى و بايد من ترا بكشم، و مرد مىگفت: تو يك بار مرا كشتهاى، او را بنزد عمر برد و او امر كرد كه بار ديگر او را بكشد، مرد بيرون آمد و ميگفت اى مردمان بخدا سوگند يك بار مرا بقتل رسانيده است، و در اين ميان گذارشان بر على عليه السلام افتاد، وى ماجرا را براى او گذارش داد، حضرت ولى مقتول را فرمود: شتاب نكن در باره او صبر كن تا من بيرون آيم، آنگاه نزد عمر رفته گفت: حكم آن نيست كه تو فرمان دادهاى، عمر پرسيد پس حكم آن چيست؟ آن حضرت فرمود: اين شخص بايد ابتداء از برادر مقتول در مقابل آنچه بر او وارد كرده قصاص كند، و سپس او به قصاص برادرش او را بكشد، ولىّ دم چون چنين ديد فكر كرد اگر او بخواهد وى را در قبال ضرباتى كه خورده قصاص كند جان بسپارد لذا او را بخشيد و يك ديگر را ترك كردند.