روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۳۱
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، كِتَابُ الدِّيَات
و في روايه محمد بن احمد بن يحيي باسناده قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۳۰ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۴ ش ۴۳۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۵ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۵۷۴
و در روايت محمد بن احمد بن يحيى كه بسند خود روايت كرده گويد: نزد مأمون شكايت بردند كه مردى شخصى را به چاه افكنده و او مرده است، پس مأمون امر كرد او را بكشند، مرد گفت: من در خانه خويش بودم و فرياد و اغوثا شنيدم، و با شتاب خارج شدم در حالى كه شمشيرم بهمراهم بود، به اين شخص كه در كنار چاهى بود برسيدم او را از سر راه خود ردّ كردم و او در چاه افتاد، مأمون از فقهاء مسأله او را پرسيد، پارهاى گفتند: بايد او را قصاص كرد، و پارهاى گفتند: بايد با او چه و چنين كرد، مأمون از حضرت رضا عليه السلام با نامه حكم آن را بپرسيد، امام در پاسخ فرمود: ديه آن مقتول با كسانيست كه وا غوثاه كشيدند آنان كه فريادرس خواستند، گويد: اين جواب را فقهاء بزرگ شمردند و از مأمون خواستند كه دليل آن را از حضرت سؤال كند كه از كجا اين را مىگويد؟ مأمون از حضرت پرسيد آن حضرت فرمود: در زمان سليمان بن داود عليهما السلام زنى نزد سليمان شكايت كرد كه من در بام خانهام بودم و باد مرا برداشت و بر صحن خانه افكند و استخوان دستم شكست، و سليمان باد را احضار كرد و بآن گفت: چه چيز ترا بر آن داشت كه با اين زن چنين كردى، باد گفت: اى پيامبر خدا، كشتى متعلّق به فلان در دريا بود و مشرف بر آن بود كه اهلش را بدريا غرق كند و من در حالى كه شتاب ميكردم بآنان رسم و نجاتشان دهم به اين زن برخوردم و او فرو افتاد و دستش شكست، پس سليمان تاوان شكستگى دست آن زن را بر عهده اهل كشتى نهاد.