روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۹۹۸
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، بَابُ الصَّيْدِ وَ الذَّبَائِح
روي عبد العظيم بن عبد الله الحسني عن ابي جعفر محمد بن علي الرضا ع انه قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۹۹۷ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۹۹۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۴۶۹
عبد العظيم بن عبد اللَّه حسنى گويد: از امام جواد عليه السّلام پرسيدم در مورد آنچه كه هنگام ذبح نام غير خدا را بر آن بردهاند، پس فرمود: آنچه براى تمثال و بت قربانى كردهاند يا براى درخت، خداوند آن را حرام كرده است همچنان كه ميته را حرام فرموده و گوشت خوك و خون را، و هر كس به خوردن اين چيزهاى حرام ناچار شود چنانچه بستمكارى و فساد برنخاسته باشد و حرامى و دزد نيز نباشد بر او گناهى نيست كه از آنها گرسنگى خود را تا حدّى كه از مگر نجات يابد رفع كند، گويد: عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه چه وقتى بر مضطرّ، مردار حلال مىشود؟ فرمود: پدرم از پدرانش مرا حديث كرد كه از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله همين سؤال شد، جماعتى آمده و گفتند: يا رسول اللَّه ما در سرزمينى هستيم كه گرسنگى و خشكسالى بسيار مىشود، چه زمانى مردار بر ما حلال خواهد شد؟ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: هر گاه چاشت نداشته باشيد و شب غذائى بدست نياوريد، و از بقولات هم چيزى نيابيد كه سدّ رمق كنيد، آن وقت مىتوانيد از ميته ارتزاق نمائيد. عبد العظيم بن عبد اللَّه گويد: به حضرت عرض كردم اى پسر رسول خدا معنى سخن خداوند عزّ و جلّ چيست كه مىفرمايد: فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- الآية- بقره: ۱۶۹ (هر كس ناچار شود و محارب و دزد نباشد) فرمود: عادى: دزد باشد و باغى كسى است كه بدون احتياج به قوت خود و عيال، بشكار رود و به هوس صيدى را دنبال كند نه براى آنكه روزى فرزندانش را بدست آورد و آنها را از گرسنگى نجات دهد بلكه بصرف هوى و هوس صيد مىكند. و اين دو نمىتوانند در حالت اضطرار هم از مردار بخورند و بر هر دو حرام است همچنان كه در حال اختيار بر آنها حرام بوده، و نيز نمىتوانند در روزه و نماز تقصير كنند به عنوان سفر. گويد: گفتم بفرمائيد گفتار خداوند كه فرموده: وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ- مائده: ۳» معنايش چيست؟ فرمود: منخنقه آن حيوانيست كه گلو و راه تنفّسش را بفشارند تا خفه شود و بميرد، و موقوذه آن حيوانست كه بيمارى پيدا كند كه نتواند از جاى برخيزد يا بجنبد و همچنين بماند تا بميرد، و متردّيه آنست كه از سطح بلندى چون كوه بيفتد يا در چاهى افتد و بميرد، و نطيحه آنست كه حيوان شاخ دارى او را با شاخش زخم زند و از جراحت آن بميرد، و آنچه درندهاى آن را پاره كند و از آن بخورد، «وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ» يعنى آن را كه براى مجسّمهاى يا بتى قربانى كردهاند مگر اينكه حيوان را زنده يابند و خود ذبح شرعى كنند (آن وقت حرام نخواهد بود). گويد: عرض كردم مراد از «أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ» (آنچه را كه با تيرهاى قمار پخش مىكنيد) چيست؟ فرمود: در زمان پيش از اسلام ده نفر با هم شترى را مىخريدند و با ده تير قرعه مىكشيدند كه هفت عدد آن نصيب داشت و سه عدد بىنصيب، و تيرهاى با نصيب را بنام فذّ و توأم و نافس و حلس و مسبل و معلّى و رقيب مىناميدند، و بىنصيبها را فسيح و منيح و وغد، و آنها را ده نفر شريك مىگردانيدند و هر يك قرعهاى برمىگرفت، آن سه كه نام بىنصيبها بنامشان بيرون مىآمد به شركت تمام مبلغ قيمت شتر را لزوما مىپرداختند، و سپس شتر را نحر مىكردند و هفت تنى كه تيرهاى نصيبدار بنامشان درآمده بود و پولى بابت شتر نپرداخته بودند ميان خود همه شتر را تقسيم مىكردند و چيزى از آن به آن سه نفر كه قيمت شتر را پرداخته بودند نمىخورانيدند، و چون اسلام آمد خداوند متعال از جمله چيزهايى كه بر بندگانش حرام كرد اين كار بود كه آن را محرّم شمرد، و فرمود: «وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقٌ- يعنى حرام است». و اين خبر جزء رواياتى است كه ابو الحسين اسدى- رحمه اللَّه- از سهل بن زياد از عبد العظيم بن عبد اللَّه الحسنى از حضرت أبي جعفر محمّد بن على الجواد عليهم السّلام نقل كرده است.