روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۶۸

از الکتاب


آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، بَابُ الْوَكَالَة

روي عن علا بن سيابه قال :

وَ سَأَلْتُ‏ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ عَنِ اِمْرَأَةٍ وَكَّلَتْ رَجُلاً بِأَنْ يُزَوِّجَهَا مِنْ رَجُلٍ فَقَبِلَ اَلْوَكَالَةَ فَأَشْهَدَتْ لَهُ بِذَلِكَ فَذَهَبَ اَلْوَكِيلُ فَزَوَّجَهَا ثُمَّ إِنَّهَا أَنْكَرَتْ ذَلِكَ اَلْوَكِيلَ وَ زَعَمَتْ‏ أَنَّهَا عَزَلَتْهُ عَنِ اَلْوَكَالَةِ فَأَقَامَتْ شَاهِدَيْنِ أَنَّهَا عَزَلَتْهُ فَقَالَ مَا يَقُولُ مَنْ قِبَلَكُمْ‏ فِي ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ يَقُولُونَ يُنْظَرُ فِي ذَلِكَ فَإِنْ كَانَتْ عَزَلَتْهُ قَبْلَ أَنْ يُزَوِّجَ فَالْوَكَالَةُ بَاطِلَةٌ وَ اَلتَّزْوِيجُ بَاطِلٌ وَ إِنْ عَزَلَتْهُ وَ قَدْ زَوَّجَهَا فَالتَّزْوِيجُ ثَابِتٌ عَلَى مَا زَوَّجَ اَلْوَكِيلُ وَ عَلَى مَا اِتَّفَقَ مَعَهَا مِنَ اَلْوَكَالَةِ إِذَا لَمْ يَتَعَدَّ شَيْئاً مِمَّا أَمَرَتْ بِهِ وَ اِشْتَرَطَتْ عَلَيْهِ فِي اَلْوَكَالَةِ قَالَ ثُمَّ قَالَ يَعْزِلُونَ اَلْوَكِيلَ‏ عَنْ وَكَالَتِهَا وَ لَمْ تُعْلِمْهُ بِالْعَزْلِ فَقُلْتُ نَعَمْ يَزْعُمُونَ أَنَّهَا لَوْ وَكَّلَتْ رَجُلاً وَ أَشْهَدَتْ فِي اَلْمَلَإِ وَ قَالَتْ فِي اَلْمَلَإِ اِشْهَدُوا أَنِّي قَدْ عَزَلْتُهُ وَ أَبْطَلْتُ وَكَالَتَهُ بِلاَ أَنْ يَعْلَمَ بِالْعَزْلِ وَ يَنْقُضُونَ جَمِيعَ مَا فَعَلَ اَلْوَكِيلُ فِي اَلنِّكَاحِ خَاصَّةً وَ فِي غَيْرِهِ لاَ يُبْطِلُونَ اَلْوَكَالَةَ إِلاَّ أَنْ يَعْلَمَ اَلْوَكِيلُ بِالْعَزْلِ وَ يَقُولُونَ اَلْمَالُ مِنْهُ عِوَضٌ لِصَاحِبِهِ وَ اَلْفَرْجُ لَيْسَ مِنْهُ عِوَضٌ إِذَا وَقَعَ مِنْهُ وَلَدٌ فَقَالَ ع سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَجْوَرَ هَذَا اَلْحُكْمَ وَ أَفْسَدَهُ إِنَّ اَلنِّكَاحَ أَحْرَى وَ أَحْرَى أَنْ يُحْتَاطَ فِيهِ وَ هُوَ فَرْجٌ وَ مِنْهُ يَكُونُ اَلْوَلَدُ إِنَ‏ عَلِيّاً ع‏ أَتَتْهُ اِمْرَأَةٌ اِسْتَعْدَتْهُ عَلَى أَخِيهَا فَقَالَتْ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ وَكَّلْتُ أَخِي هَذَا بِأَنْ يُزَوِّجَنِي رَجُلاً وَ أَشْهَدْتُ لَهُ ثُمَّ عَزَلْتُهُ مِنْ سَاعَتِهِ تِلْكَ فَذَهَبَ فَزَوَّجَنِي وَ لِي بَيِّنَةٌ أَنِّي عَزَلْتُهُ قَبْلَ أَنْ يُزَوِّجَنِي فَأَقَامَتِ اَلْبَيِّنَةَ فَقَالَ اَلْأَخُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ إِنَّهَا وَكَّلَتْنِي وَ لَمْ تُعْلِمْنِي أَنَّهَا عَزَلَتْنِي‏ عَنِ اَلْوَكَالَةِ حَتَّى زَوَّجْتُهَا كَمَا أَمَرَتْنِي فَقَالَ لَهَا مَا تَقُولِينَ قَالَتْ قَدْ أَعْلَمْتُهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ فَقَالَ لَهَا أَ لَكِ بَيِّنَةٌ بِذَلِكِ فَقَالَتْ هَؤُلاَءِ شُهُودِي يَشْهَدُونَ قَالَ‏ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّهَا قَالَتْ اِشْهَدُوا أَنِّي قَدْ عَزَلْتُ أَخِي فُلاَناً عَنِ اَلْوَكَالَةِ بِتَزْوِيجِي فُلاَناً وَ أَنِّي مَالِكَةٌ لِأَمْرِي قَبْلَ أَنْ يُزَوِّجَنِي فُلاَناً فَقَالَ أَشْهَدَتْكُمْ عَلَى ذَلِكَ بِعِلْمٍ مِنْهُ وَ مَحْضَرٍ قَالُوا لاَ قَالَ فَتَشْهَدُونَ أَنَّهَا أَعْلَمَتْهُ اَلْعَزْلَ كَمَا أَعْلَمَتْهُ اَلْوَكَالَةَ قَالُوا لاَ قَالَ أَرَى اَلْوَكَالَةَ ثَابِتَةً وَ اَلنِّكَاحَ وَاقِعاً أَيْنَ اَلزَّوْجُ فَجَاءَ فَقَالَ خُذْ بِيَدِهَا بَارَكَ اَللَّهُ لَكَ فِيهَا قَالَتْ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ أَحْلِفْهُ‏ أَنِّي لَمْ أُعْلِمْهُ اَلْعَزْلَ وَ أَنَّهُ لَمْ يَعْلَمْ بِعَزْلِي إِيَّاهُ قَبْلَ اَلنِّكَاحِ فَقَالَ وَ تَحْلِفُ‏ قَالَ نَعَمْ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ فَحَلَفَ وَ أَثْبَتَ وَكَالَتَهُ وَ أَجَازَ اَلنِّكَاحَ‏


من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۶۷ حدیث من لايحضره الفقيه جلد ۳ ش ۱۶۹
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : من لايحضره الفقيه - جلد ۳
بخش : باب الوكالة
عنوان : حدیث در کتاب من لا يحضره الفقيه جلد ۳ بَابُ الْوَكَالَة
موضوعات :

ترجمه

‏محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۴ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۱۰۳

علاء بن سيابه گويد: از امام صادق عليه السّلام سؤال كردم: زنى مردى را وكيل كرده كه او را به زوجيّت فلان مرد درآورد وكيل هم پذيرفت و زن بر اين مطلب شاهد هم گرفت. آنگاه وكيل رفت و او را به زوجيّت آن شخص درآورد، سپس زن، وكيل بودن او را انكار كرد و گفت من تو را عزل كردم و دو تن شاهد هم آورد كه شهادت دادند او وكيل را عزل كرده است، حضرت فرمود: فقهاى اطراف شما در اين مورد چه مى‏گويند؟ گفتم: مى‏گويند بايد ديد كه اين زن قبل از تزويج او را عزل كرده يا بعد از تزويج؟ اگر قبل بوده وكالت باطل شده و لذا تزويج هم باطل است و اگر بعد بوده وكالت صحيح و تزويج ثابت است بر همان قرار كه وكيل انجام داده و مورد وكالتش بوده و اين در صورتى است كه از مورد و شرط تجاوز نكرده باشد (كه نياز به امضاء موكّل در جزئى از آن باقى باشد)، راوى گويد: سپس امام پرسيد: وكيل را عزل مى‏كنند و به او اطّلاع نمى‏دهند كه معزولى؟ من گفتم: آرى اين طور فكر مى‏كنند كه هر گاه زن، مردى را در حضور جماعت وكيل خود ساخت و شاهد گرفت و سپس گفت: «شاهدم باشيد كه او را عزل كرده، وكالتش را باطل نمودم»، بدون اينكه وكيل از عزل خود خبر داشته باشد، و هر چه را كه وكيل در مورد نكاح تنها انجام داده، باطل مى‏دانند و در غير نكاح وكالت را باطل ندانند و گويند وكيل بدون اطّلاع معزول نخواهد بود، زيرا مال عوض دارد (يعنى حتّى اگر وكالت باطل باشد جبرانش ممكن است) ولى تملّك بضع و زناشوئى مانند معاملات ديگر نيست زيرا (اگر عقد باطل باشد) كودكى كه از آن دو توليد مى‏شود ولد حرام خواهد بود، حضرت فرمود: سبحان اللَّه، چقدر اين حكم از حقّ دور و به ستم نزديك و تا چه حدّ فاسد است، زيرا مورد نكاح سزاوارتر و اولى است كه در آن بيشتر دقّت و احتياط شود و اين اختيار همبسترى به كسى دادن است و از اين راه است كه فرزند پيدا مى‏شود، زنى نزد على عليه السّلام آمد و از برادرش شكايت كرد و گفت: يا امير المؤمنين من برادر خويش را وكالت داده‏ام كه مرا به تزويج مردى درآورد و در توكيل شاهد هم گرفتم، سپس او را در همان ساعت عزل كردم امّا او رفته و مرا به عقد نكاح آن مرد درآورده است و من شاهد دارم كه او را قبل از اينكه مورد وكالت را انجام دهد عزل نموده‏ام و اقامه بيّنه كرد و شاهد آورد، برادرش گفت: اى امير مؤمنان اين زن به من وكالت داد ولى پس از عزل به من خبر نداد كه تو را عزل كرده‏ام تا اينكه من او را تزويج آن مرد كه او وكالت داده بود كردم، حضرت از زن پرسيد: تو چه مى‏گوئى؟ زن گفت: من به او اعلام كردم. حضرت فرمود: شاهد دارى؟ گفت: اينها شاهد منند، حضرت از آنها پرسيد: شما چه مى‏گوئيد گفتند: ما شهادت مى‏دهيم كه اين زن گفت: شاهد باشيد كه من برادرم را از وكالتى كه به او داده بودم كه مرا به فلانى تزويج كند عزل كردم، و من اكنون خود اختياردار خود هستم پيش از آنكه او مرا به عقد فلانى درآورد، حضرت فرمود: شما را در حضور برادرش شاهد گرفت به آنچه گفت؟ گفتند: نه، در حضور وكيل نبود، حضرت فرمود: آيا شما شاهديد كه او همان طور كه اعلام وكالت كرده بود به برادرش اعلام عزل كرده است؟ گفتند: نه، فرمود: من وكالت را پا برجا و نكاح را صحيح مى‏دانم و اكنون شوهر كجاست؟ شوى آمد، و حضرت فرمود: دست همسر خويش را بگير و برو خدا به همراهتان، زن گفت: يا امير المؤمنين برادرم را سوگند ده كه اقرار كند من او را اعلام به عزل نكرده‏ام و او از عزل قبل از عقد خبر نداشته است، حضرت به وكيل فرمود: حاضرى كه سوگند ياد كنى؟ عرض كرد آرى و سوگند ياد كرد، و حضرت وكالت را درست و صحّت نكاح را امضاء فرمود.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)