روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۱ ش ۲۴۶۷
آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۱، أَبْوَابُ الصَّلَاةِ وَ حُدُودِهَا-بَابُ وَصْفِ الصَّلَاةِ مِنْ فَاتِحَتِهَا إِلَى خَاتِمَتِهَا
و فيما ذكره الفضل من العلل عن الرضا ع انه قال :
من لايحضره الفقيه جلد ۱ ش ۲۴۶۶ | حدیث | من لايحضره الفقيه جلد ۱ ش ۲۴۶۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۱ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۴۸۰
و در آن رواياتى كه فضل بن شاذان در كتاب علل خويش از حضرت رضا عليه السّلام روايت كرده است گويد: آن حضرت فرمود: مردمان از آن جهت به قراءت قرآن در نماز مأمور شدهاند كه مبادا قرآن متروك و بدست فراموشى سپرده شود و در نتيجه ضايع و نابود گردد، لكن (چون واجب شده كه در نمازها آن را بخوانند) حفظ گرديده و مورد آموزش و آموختن قرار گرفته و در اين صورت فراموشى و نابودى و نداشته باقى ماندن از او بر كنار شده، و بدان جهت نماز بخواندن سوره حمد آغاز گشته نه سورههاى ديگر قرآن، كه در قرآن يا سخنان خير ديگر يافت نميشود آنچه از خير و حكمت كه در سوره حمد يك جا فراهم آمده است در آن گرد آورده باشند (و بدين جهت است كه آن را امّ القرآن نيز ميگويند چون هر چه در قرآن است نمونه و نمودى از آن در سوره فاتحه است) از جمله فرمايش خداوند عزّ و جلّ است كه: «الحمد للَّه» يعنى: جميع محامد و كمالات مخصوص ذات مقدّس خداوند واجب الوجود است و مستجمع جميع صفات كماليّه همچون افاضه وجود و خيرات مدام است بر همه عالميان و اين ذكر همانا براى اداى وظيفه شكرگزارى و بجا آوردن آن شكرى است كه خداوند عزّ و جلّ بر خلايق خويش مقرّر فرموده، و نيز شكرگزارى بپاس آنكه بنده خود را توفيق عبادت كرامت فرموده است، «ربّ العالمين» يعنى: آفريننده و مالك (يا پرورش دهنده) همه عالميان، پس بنده خداى خود را به يگانگى ياد مىكند و حمد او را نموده و به اين وسيله اقرار مىكند به اينكه تنها او آفريننده و مالك جميع ما سوى اللَّه است و نه ديگرى. «الرّحمن الرّحيم» (يعنى: بخشنده است بر همه خلائق در دنيا و مهربانست در عقبى بر مؤمنان) چون بنده خداى خود را به اين دو صفت مىخواند گوئى بدين وسيله طلب هر دو رحمت را از او كرده و يادآورى است و تذكر براى بخششها و نعمات خداوند بر همه خلايق خويش، «مالك يوم الدّين» (يعنى: صاحب و مالك يا ملك روز جزاست) با اين عبارت بنده اقرار مىكند به اينكه در قيامت برانگيخته خواهد شد و مورد حسابخواهى از همه اعمال و افعال و ترك افعال قرار خواهد گرفت و بر حسب مورد جزا خواهد ديد، و نيز اعتراف و اقرار داشتن به اينكه پادشاهى يا مالكيّت روز جزا يا آخرت را از براى او ميداند همچنان كه پادشاهى دنيا را نيز مخصوص او ميداند و اعتقاد و اقرار بدين ترتيب دارد، «إيّاك نعبد» (يعنى: فقط ترا پرستش مىكنيم) و اين نشان ميل و رغبت و روى آوردن و نزديكى جستن به خداوندى است كه نام و يادش بلند مرتبه است، و بيان اخلاص و پاكدلى و پاك نيّتى است در عمل براى خداوند متعال نه ديگرى جز او، وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (يعنى: و تنها از تو استعانت جوئيم و يارى خواهيم) اين لفظ بيان زيادهطلبى و افزون خواهى از توفيق خداوند براى انجام عبادت است. چه بنده ميداند كه به عبادت پروردگارش روى آورده و به يارى او موفق به اين عمل شده پس افزونى اين مراتب را ميخواهد و دوام آن را، و پياپى بودن آن نعمتها كه خداوند به او كرامت فرموده و ياريش نموده است «إهدنا الصّراط المستقيم» (يعنى: بار خدايا ما را به راه مستقيم و راست و مصون از هر گونه كجى و ناراستى هدايت فرما) بنده، چون اين كلام را مىگويد در واقع از پروردگار خود ميخواهد كه او را بسوى كمالات و مراتب والائى كه هنوز بدان نرسيده هدايت فرمايد و در دينش رهنمون گردد، و نيز اين چنگ زدن و آويختن بريسمان الهى است، و خواهش براى افزون و زيادتى در معرفت و شناخت شايسته نسبت به پروردگار خويش عزّ و جلّ، صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ (يعنى: ما را به راه آنان كه برايشان نعمت ارزانى داشتهاى هدايت فرما) تأكيدى است براى توضيح سؤال و خواهش و مبالغه در آن و رغبت به پيشگاه ذات أقدس الهى، و ياد نعمتهائى است كه خداوند متعال بر دوستان خود انعام فرموده، و برانگيختن ميل و رغبت براى نعمتى همانند آن نعمتها، غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ (يعنى: نه آن كسانى كه بواسطه انديشهها و اعمال خود مستوجب خشم الهى شده و مورد غضب قرار گرفتهاند) و اين پناه جستن و استمداد بنده براى بيزارى او است از اينكه جزء معاندان و كافران باشد، و عظمت و قدرت و اراده الهى را كوچك انگارد، و امر و نهى و فرمانهاى او را ناچيز شمارد. وَ لَا الضَّالِّينَ (يعنى: و نه گمراهان و سرگشتگان) و پناه ميبرد به پيشگاه مقدّس الهى كه از جمله راه گم كردگان باشد، آن كسانى كه بدون شناخت و از سر ناآگاهى از راه خدا و به بيراهه افتاده و گم شدهاند در حالى كه خودشان مىپندارند كه بدون شكّ نيكوكار ايشانند نه ديگران، پس با شرحى كه گذشت محقّقا معانى نغز از خير و حكمت از امور مربوط به دنيا و آخرت چندان در سوره حمد گرد آمده كه هيچ كلامى در دنيا حاوى آن همه نيست». و علّتى را كه بخاطر آن بلند خواندن در بعضى نمازها مقرّر شده و در پارهاى مقرّر نشده (فضل بن شاذان) چنين ذكر كرده كه نمازهائى كه در آنها قراءت را بلند مىخوانند همان نمازهائيست كه در اوقات تاريكى و سياهى شب بجا مىآورند. (نماز شام يا مغرب و عشاء و صبح) پس واجب است با صداى بلند خوانده شود تا كسى كه از آنجا مىگذرد بفهمد و متوجّه شود آنجا جماعتى مشغول نمازند، اگر قصد دارد نماز بخواند به نماز بايستد، زيرا اگر عابر در تاريكى كسى را هم نبيند از صداى آنان به وجودشان و اينكه نماز مىخوانند پى ميبرد، آن دو نمازى كه با صداى بلند خوانده نمىشود، البتّه در روز و هنگامى است كه هوا روشن است، و چون عابر نمازگزاران را ببيند از اين جهت در آن دو نماز نيازى به شنيدن صداى ايشان نيست. و چون حمد و سوره را خواندى يك تكبير بگو در حالى كه همچنان راست ايستادهاى، آنگاه به ركوع برو، و دست راستت را بر زانوى راست بگذار پيش از دست چپ (بعد دست چپ را بر زانوى چپ بگذار) و كف دو دست را بر زانوهاى خود قرار ده و در حالى كه انگشتان دستت را از يك ديگر باز كردهاى كاسه زانوها را در ميان سر پنجه خود درآور، و گردنت را صاف و راست بگير، و در ركوع امتداد نگاهت بايد به فاصله ميان دو پايت يا قدمهايت باشد تا محلّ سجدهات.