روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۸۲
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
عنه عن احمد عن داود بن محمد عن محمد بن الفيض عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۸ ش ۵۸۱ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۵۸۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۴۰
محمد بن فيض از امام صادق عليه السّلام روايت كند كه فرمود: نزد ابو جعفر يعنى منصور دوانيقى (خليفه عباسى) بودم بستهاى براى او آوردند، و او آن را گشود و نگاهى در آن كرد سپس چيزى از آن بيرون آورد و گفت: اى ابا عبد اللَّه ميدانى اين چيست! گفتم: چيست؟ منصور گفت: اين چيزى است كه از آن سوى افريقا از طنجة يا طنبة است- ترديد از راوى محمد بن فيض است- گفتم: آن چى است؟ پاسخداد: در آنجا كوهى است كه هر سال چند قطره از آن ميچكد و منجمد ميگردد، و براى سفيدى كه در چشم پيدا مىشود اگر آن را بچشم بكشند خوبست و باذن خدا سفيدى از بين ميرود. گفتم: آرى من آن را مىشناسم و اگر بخواهى نام آن كوه و سرگذشتش را بتو خبر دهم او از من نام آن كوه را نپرسيد ولى پرسيد سرگذشتش چيست؟ گفتم: اين كوهى است كه يكى از پيغمبران بنى اسرائيل از ترس قوم خود گريخت و بدان كوه پناه برد و در آنجا خداى را عبادت ميكرد، قوم از مكانش اطلاع پيدا كرده بدان جا رفتند و او را كشتند، و اين كوه بر آن پيغمبر ميگريد و اين قطرهها از گريه او است، و در آن سوى كوه چشمهاى است كه شب و روز آب از آن ميجوشد و بدان دسترسى نيست.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۴۳۴
محمّد بن فيض از امام صادق عليه السّلام روايت كند كه فرمود: نزد ابو جعفر [منصور دوانيقى] بودم كه بستهاى براى او آوردند. او آن را گشود و نگاهى در آن كرد. سپس از آن چيزى بيرون آورد و گفت: اى ابا عبد اللَّه! مىدانى اين چيست؟ گفتم: چيست؟ منصور گفت: اين چيزى است كه از آن سوى آفريقا از طنجه يا طبنه (ترديد از محمد است) مىباشد. گفتم: آن چيست؟ پاسخ داد: در آن جا كوهى است كه هر سال چند قطره از آن مىچكد و منجمد مىگردد و براى سفيدى كه در چشم پديد مىآيد در صورتى كه آن را به چشم كشند مفيد است و به اذن خدا سفيدى از ميان مىرود. گفتم: آرى، من با آن آشنايى دارم، و اگر بخواهى نام آن كوه و سرگذشتش را به تو باز گويم. او از من نام آن كوه را نپرسيد، ولى پرسيد سرگذشتش چيست؟ گفتم: اين كوهى است كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل از هراس مردم خود فرار كرد و بدان كوه پناهنده شد و در آن جا به عبادت خداى پرداخت. مردم از جايش آگاه شدند پس بدان جا رفتند و او را كشتند، و اين كوه بر آن پيامبر مىگريد، و اين قطره از گريه اوست، و در آن سوى كوه چشمهاى است كه شب و روز آب از آن مىجوشد و غير قابل دسترسى است.