روایت:الکافی جلد ۸ ش ۲۶۶
آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة
علي بن ابراهيم عن صالح بن السندي عن جعفر بن بشير عن رزيق ابي العباس عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۸ ش ۲۶۵ | حدیث | الکافی جلد ۸ ش ۲۶۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۸
ابو العباس زريق از امام صادق عليه السّلام روايت كند كه فرمود: جمعى بنزد رسول خدا (ص) آمده گفتند: اى رسول خدا همانا بلاد ما دچار قحطى شده و چند سال پى در پى خشكسالى است خداى تبارك و تعالى را بخوان تا باران بر ما بفرستد، رسول خدا (ص) دستور داد منبرى گذاردند و از خانه بيرون آمد بمنبر رفت و مردم نيز اجتماع كردند، پس آن حضرت بمنبر رفت و دعا كرد و بمردم نيز دستور داد آمين بگويند، طولى نكشيد كه جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد بمردم بگو خداوند وعده كرده در روز فلان و در ساعت فلان باران بر شما بيايد، مردم بانتظار آن روز و آن ساعت روز- شمارى كردند تا چون ساعت مقرر فرا رسيد خداى عز و جل بادى فرستاد، و آن باد ابرى را با خود آورد و آسمان را پوشانيد و دهنه خود را رها كرد (كنايه از شدت باران است). همان افراد خودشان بنزد پيغمبر (ص) آمده گفتند: اى رسول خدا از خدا بخواه تا جلوى باران را بگيرد كه ما نزديك است غرق شويم! همه مردم جمع شدند، رسول خدا (ص) دوباره دست بدعا برداشت و بمردم نيز فرمان داد آمين بگويند، مردى (از ميان جمعيت) صدا زد: اى رسول خدا دعا را بلند بخوان كه ما هم بشنويم زيرا همه دعائى را كه تو ميخوانى ما نمىشنويم، فرمود: بگوئيد: خدايا اطراف ما ببارد نه بر ما، خدايا اين باران را بر شكم دشتها بريز و در پاى درختها و مرتعهائى كه گلهداران رمههاى خود را ميچرانند خدايا آن را رحمت قرارش ده و عذاب قرارش مده.
حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى, ۲۶۰
ابو العباس رزيق از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: گروهى نزد پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا! سرزمين ما چند سال است كه به خشكسالى گرفتار شده است. خداى تبارك و تعالى را بخوان تا براى ما بارانى فروفرستد. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دستور داد منبرى در بيرون شهر بنهند. منبر به بيرون از شهر آورده شد و مردم اجتماع كردند. پيامبر بر منبر رفت و دعا كرد و به مردم دستور داد كه آمين بگويند. طولى نكشيد كه جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد! به مردم بگوى كه خداى تو بديشان وعده كرده است كه در فلان روز و فلان ساعت بر ايشان باران فرو خواهد فرستاد. مردم به انتظار آن روز و ساعت روز شمارى مىكردند تا چون ساعت مقرر فرا رسيد خداوند عزّ و جلّ بادى فرستاد كه ابرها را در هم ريخت و آسمان را پوشانيد و دهنه خود را رها كرد، [كنايه از شدت باران است]. همان افراد خدمت پيامبر رسيدند و عرض كردند: اى پيامبر! از خدا بخواه تا جلوى باران را بگيرد كه ما نزديك است غرق شويم. همه مردم گرد آمدند. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم دوباره دست به دعا برداشت و به مردم نيز فرمان داد آمين بگويند. مردى از ميان جمعيّت گفت: اى رسول خدا! دعا را بلند بخوان تا ما هم بشنويم، زيرا همه دعايى را كه تو مىخوانى ما نمىشنويم. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: بگوييد: خدايا! بر پيرامون ما ببارد نه بر ما. خدايا! اين باران را بر دل صحرا بريزان و در پاى درختها و چراگاههايى كه گلهداران رمههاى خود را مىچرانند. خدايا! آن را رحمت قرار ده و عذابش قرار مده.