روایت:الکافی جلد ۲ ش ۹۴
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه و محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي و عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد جميعا عن الحسن بن محبوب عن يعقوب السراج عن جابر عن ابي جعفر ع و باسانيد مختلفه عن الاصبغ بن نباته قال :
الکافی جلد ۲ ش ۹۳ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۹۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۱۵۹
از اصبغ بن نباته، گفت: امير المؤمنين (ع) در خانه خود يا در قصر حكومتى كوفه در انجمن ما اين خطبه را خواند و فرمان داد تا در نامه نگارش شد و بر مردم خوانده شد، ديگرى روايت كرده كه ابن كوّاء، از امير المؤمنين (ع) شرح اسلام و ايمان و كفر و نفاق را پرسيد و آن حضرت در پاسخ فرمود: اما بعد، به راستى كه خدا تبارك و تعالى اسلام را قانون گزارد و دستورهاى آن را براى هر كه در آن آيد آسان كرد و اركانش را در برابر هر كه با آن نبرد كند عزيز ساخت، آن را عزت پيروانش نمود و صلح و سازش براى هر كه در آن در آيد، آن را هدايت كسانى كه بدان اقتداء كنند و زيور آنان كه بر خود برگيرند و عذر براى آنان كه بدان در آويزند و حلقه محكم براى هر كه بدان چنگ زند و رشتهاى براى هر كه بدان بچسبد. برهان براى هر كه بدان سخن گويد و روشنى براى هر كه از آن تابش جويد، كمك براى هر كه از آن دادرسى خواهد و گواه براى هر كه با آن به ستيزه بر خيزد و پيروزى براى هر كه آن را حجت خود سازد و دانش براى هر كه آن را فرا گيرد و حديث براى هر كه آن را روايت كند و حكم قاطع براى هر كه بدان قضاوت كند، بردبارى براى هر كه تجربه اندوزد و جامه آبرو براى هر كه تدبّر كند و فهم براى هر كه زيرك باشد و يقين براى هر كه خردمندى كند و بينائى براى هر كه تصميم گيرد و نشانه براى هر كه فراست جويد و عبرت براى هر كه پند پذيرد و نجات براى هر كه آن را درست شمارد و آرامش براى هر كه به اصلاح گرايد و وسيله نزديكى به خدا براى هر كه تقرب خواهد و اعتماد براى هر كه توكل دارد و آسودگى براى هر كه كار خود به خدا گذارد و جايزه براى هر كه خوش رفتارى و خير براى هر كه نشتابد و سپر براى هر كه شكيبا باشد و لباس براى هر كه تقوى ورزد و پشت براى هر كه رشد يابد و پناه براى هر كه مىگرود و آسودگى براى هر كه روى به خدا كند و اميدوارى براى هر كه راست گويد و بىنيازى براى هر كه قناعت ورزد، پس حق اين است: روشش رهبرى است، و اثرش بزرگوارى، و وصفش خوبى، آن برنامهاى است روشن، و چراغ گاهى است تابان، و چراغى است فروزان هدفش بسيار بلند است، و ميدان مسابقهاش اندك، و پيشروان را فراهم كند، و جائزه را زود بدهد، انتقامش دردناك است، و ساز و برگش كامل، و سواران آن ارجمند، ايمان برنامه آن است، و اعمال خوب چراغگاه آن، چراغهايش فهم دين است، و دنيا ميدان مسابقه آن، مرگ نهايت آن است، و روز رستاخيز مجمع پيش روان آن بهشت جائزه آن است، و دوزخ انتقام مخالفت آن، تقوى ساز و برگش باشد و محسنين سواران آن، با ايمان به اعمال خوب پى برند و با اعمال شايسته و خوب، فهم رسا و آبادان شود، و با فهم رسا از مرگ بهراسند و با مرگ دنيا به پايان رسد و با دنيا (يعنى اعمال صالحه در آن) از روز رستاخيز توان گذشت و با گذشت از روز قيامت به بهشت نزديك توان شد، بهشت مايه افسوس اهل دوزخ است، و دوزخ پند است براى پرهيزكاران و پرهيزكارى و تقوى بنياد ايمان است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۸۱
اصبغ بن نباته گويد: روزى امير المؤمنين عليه السّلام در خانه يا دار الإمارهاش براى ما سخنرانى فرمود، و ما انجمن بوديم، سپس امر فرمود: آن سخنرانى را بنويسند و براى مردم بخوانند و ديگرى روايت كرده است كه ابن كوّاء از امير المؤمنين عليه السّلام تعريف اسلام و ايمان و كفر و نفاق را پرسيد حضرت فرمود: اما بعد خداى تبارك و تعالى دين اسلام را مقرر فرمود: و آبگاههايش را براى واردين آسان ساخت (زيرا دستورات اسلام آبى است گوارا و سهل المئونة كه بلب تشنگان وادى جهل و ضلالت ميرسد) و پايههايش را در برابر دشمنانش قوى و غالب ساخت (دلايل و براهين حقيقتش قوى است و منكرينش را مغلوب و مجاب ميكند) و آن را مايه عزت پيروان و دوستانش قرار داد و موجب صلح واردينش و هدايت اقتداكنندگانش و زيور جلال دانندگانش و پوزش هر كه بدان در آويزد و دست آويز هر كه بدان پناه برد و رشته هر كه بدان چنگ زند و برهان هر كه بدان سخن گويد و نور هر كه از آن روشنى خواهد و ياور هر كه از آن يارى خواهد و گواه هر كه بدان مناظره كند و پيروزى هر كه بدان احتجاج كند و دانش هر كه آن را در گوش گيرد و حديث هر كه روايت كند و فرمان هر كه قضاوت كند و مايه خويشتن دارى هر كه تجربه اندوزد و لباس (حافظ و نگهبان) هر كه بينديشد و مايه فهم هر كه زيرك باشد و يقين آنكه تعقل كند و مايه بصيرت آنكه تصميم گيرد و نشانه آنكه باريك بين شود و اندرز آنكه پند پذيرد و نجات آنكه تصديق كند و آرامش آنكه اصلاح جويد و مايه تقرب آنكه تقرب جويد و اطمينان آنكه توكل كند و نعمت آنكه كار خود بخدا واگذار كند و جايزه آنكه احسان كند و خير آنكه پيشى گيرد و سپر آنكه صبر كند و لباس آنكه پرهيزكار باشد و كمك آنكه براه راست رود و پناه آنكه ايمان آورد و امان آنكه اسلام آورد و اميد آنكه راست گويد و ثروت آنكه قناعت كند ميباشد. اينست حق، راهش هدايت، نشانش بزرگوارى، وصفش بهترى است، پس برنامهاش روشن است و منارهاش تابان، چراغش روشن، هدف و پايانش عالى، ميدان مسابقهاش (مدت عمر مسلمان) كوتاه شركتكنندگانش گرد آمده، مسابقهاش با شتاب [جايزه برندگان كه بهشت است بزودى داده شود] كيفر و انتقامش دردناك، ساز و برگش كامل، سوارانش (مسابقه دهندگان) بزرگوارند. ايمان برنامه آنست و كارهاى شايسته چراغگاهش، دانش چراغهايش، دنيا ميدان مسابقهاش، مرگ پايانش، رستاخيز قيامت انجمن مسابقهگزارانش، بهشت جايزهاش، دوزخ كيفرش، تقوى ساز و برگش و نيكوكاران سورانش. پس بسبب ايمان بر اعمال صالح استدلال شود و با اعمال صالح فقه و دانش رونق گيرد و فقه و دانش موجب ترس از مرگ شود، و با مرگ دنيا خاتمه پذيرد و با دنيا قيامت بگذرد (با اعمال شايسته در دنيا گرفتاريهاى قيامت بگذرد) و با قيامت بهشت نزديك شود و بهشت مايه حسرت و افسوس اهل دوزخ و دوزخ مايه پند پرهيزگاران و پرهيزگارى پايه ايمانست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۵۱
على بن ابراهيم روايت كرده است، ازپدرش و محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى و چند نفر از اصحاب ما، از احمد بن محمد بن خالد همه، از حسن بن محبوب، از يعقوب سرّاج، از جابر، از امام محمد باقر عليه السلام به اسانيد مختلفه، از اصبغ بن نباته روايت است كه گفت: اميرالمؤمنين عليه السلام ما را خطبه كرد در خانه خويش، يا گفت: در قصر خطبه خواند و ما جمع بوديم. بعد از آن، آن حضرت فرمود كه: آن در جايى نوشته شد و بر مردمان خوانده شد. و غير او روايت كرده است كه: ابنكوّا صفت اسلام و ايمان و كفر و نفاق را از اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال كرد. فرمود: «امّا بعد، به درستى كه خداى- تبارك و تعالى- اسلام را آشكار نمود و قرارداد فرمود، و آبشخورهاى آن را آسان گردانيد از براى هر كه به نزد آن آيد، چنان چه تشنگان به نزد آب مىآيند. و ركنهاى آن را قوى و عزيز گردانيد از براى هر كه با آن جنگ كند، و چنان قرار داد كه كسى چاره آن را نتواند كرد، چنان چه كسى در زمين سخت واقع شود. و آن را قرار داد عزّت و ارجمندى از براى كسى كه آن را دوست دارد، و اساس آشتى و سلامت از براى آنكه داخل آن شود، و راه راست و راستى از براى هر كه به آن اقتدا كند، و زينت و آرايش از براى هر كه آن را بزرگ دارد، و بهانه از براى هر كه آن را بر خود ببندد، و دسته و دستگير از براى هر كه به آن چنگ در زند، و ريسمان از براى هر كه آن را نگاه دارد، و حجّت روشن از براى هر كه به آن سخن گويد، و نور از براى هر كه به آن روشنى طلب كند، و گواه از براى هر كه به آن خصومت و جدال كند، و فيروزى از براى هر كه به آن بر خصم حجّت آورد، و علم از براى هر كه آن را نگاه دارد و ياد گيرد، و حديث و خبر تازهاى كه مشتمل بر تازگى باشد از براى هر كه آن را روايت كند، و حكم از براى هر كه حكم كند، و عقل از براى هر كه امور را تجربه و آزمايش كند، و پوشش از براى هر كه جامه بر خود گيرد، و فهم از براى هر كه زيرك باشد، و يقين از براى هر كه عاقل باشد، و بينايى از براى هر كه آهنگ كند و دل بر آن گذارد، و نشانه از براى هر كه به فراست دريابد، و پند از براى هر كه پند گيرد، و نجات و رهايى از براى هر كه راست گويد، و تأنّى و آرام از براى هر كه خويش را به صلاح آورد و آشتى كند يا آشتى دهد، و نزديكى و مرتبه و منزلت از براى هر كه نزديك شود، و استوارى از براى هر كه توكّل كند، و فراخى و وسعت از براى هر كه كار را به او واگذارد، و پيشدستى از براى هر كه نيكى كند، و خوبى از براى هر كه بشتابد، و سپر از براى هر كه صبر و شكيبايى ورزد، و لباس از براى هر كه پرهيزگار شود، و پشت و پشتيبان از براى هر كه راه راست يابد، و پناه از براى هر كه ايمان آورد، و ايمنى از براى هر كه اسلام آورد، و اميدوارى از براى هر كه راست گويد، و بىنيازى از براى هر كه قناعت كند. پس اين حقّى است كه راه آن راست است، و كار آنكه از آن نقل شود بزرگوارى، و صفت آن نيكوتر است؛ پس آن از هر راهِ راستى روشنتر است؛ كه چراغ خانه آن تابان و چراغ آن فروزان است، غايتش بلند و بزرگوار، و ميدانش كم واندك نه بسيار، و اسبان جمع شدهاش از براى دوانيدن به هم جمع شده، و پيشى گرفتنش شتابان، و سختى آن دردناك و دردآورنده، و اسباب آنكه از براى حوادث ساخته شده كامل و تمام، و سوارانش خوب و گرانمايه؛ پس ايمان، راه راست آن است، و كارهاى شايسته، چراغ خانه آن، و دانشمندى در دين، چراغهاى آن، و دنيا، ميدان آن، و مرگ، آخر و عاقبت آن، و قيامت، اسبان جمع شده آن براى دوانيدن، و بهشت، پيشى گرفتن آن، و آتش جهنّم، سختى آن، و پرهيزگارى، اسباب و عدّه آن، و نيكوكاران، سواران آن؛ پس به ايمان، استدلال مىشود بر كارهاى شايسته، دانشمندى آبادان مىشود، و به دانشمندى، از مرگ ترسيده مىشود، و به مرگ، دنيا تمام مىشود، و به دنيا، به سوى قيامت عبور مىشود، و به قيامت، بهشت نزديك گردانيده مىشود، و بهشت، حسرت اهل جهنّم است كه اندوه مىبرند بر آنكه از ايشان فوت شده. و آتش جهنّم پند است ازبراى پرهيزگاران. و پرهيزگارى اصل و ريشه ايمان است».