روایت:الکافی جلد ۲ ش ۷۸
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
بعض اصحابنا عن علي بن العباس عن علي بن ميسر عن حماد بن عمرو النصيبي قال :
الکافی جلد ۲ ش ۷۷ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۷۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۱۲۹
از حماد بن عمرو نصيبى، گويد: مردى از دانشمند (ع) پرسيد، گفت: أيا عالم به من خبر بده كه كدام كارها نزد خدا بهتر است؟ فرمود: آنچه كردارى پذيرفته نشود جز با آن، گفت: آن چيست؟ فرمود: ايمان به خدا كه بالاترين كارها است در پايه خود و از همه بهرهورتر و شرافتمندتر است؟ گفتم: بفرمائيد كه ايمان گفتار است و كردار يا همان گفتار تنها است؟ فرمود: همه ايمان كردار است و گفتار هم برخى از آن كردار است، اين از طرف خدا مقرر است در قرآنش، آن را بيان كرده بطور واضح و روشن و دليلش ثابت است، قرآن بدان گواه است و به آن دعوت كند، گفتم: آن را برايم شرح بده تا بفهمم، فرمود: ايمان حالاتى است و درجاتى و طبقاتى و منازلى، يكى از آن در نهايت درستى و ديگرى در نهايت كاستى و سومى در حال رجحان و فزايش، گفتم: ايمان درست و كاست دارد و بيش و كم مىشود؟ فرمود: آرى، گفتم: چگونه؟ فرمود: به راستى خدا تبارك و تعالى ايمان را بر اعضاء تن آدمىزاده فرض كرده است و بر آن پخش كرده و توزيع نموده هيچ عضوى ندارند جز آنكه بر يك وظيفه ايمانى گماشته شده است جز وظيفهاى كه عضو ديگر دارد. از آن جمله است دلش كه با آن خردمندى كند و بفهمد و بداند و آن فرمانده تن او است كه هيچ عضوى كارى نكند و نرود و نيايد جز به فرمان او و از آن جمله است دو دستش كه با آنها بكوبد و دو پايش كه با آنها راه برود و فرجش كه با آن عمل جنسى كند و زبانش كه گويا به قرآن گردد و گواه او باشد بدان (در اينجا نزديك دو سطر از عبارت حديث كه در حديث اول گذشت، افتاده و ممكن است به زور اين عبارت را درست دانست، از مجلسى ره) و دو چشمش كه با آنها بيند و دو گوشش كه با آنها شنود و فرض شده است بر دل جز آنچه فرض شده است بر زبان و فرض است بر زبان جز آنچه فرض است بر دو چشم و فرض است بر دو چشم جز آنچه فرض است بر گوش و فرض است بر گوش جز آنچه فرض است بر دو دست و فرض است بر دو دست جز آنچه فرض است بر دو پا و فرض است بر دو پا جز آنچه فرض است بر فرج و فرض است بر فرج جز آنچه فرض است بر چهره، اما آنچه از ايمان كه بر دل فرض است اقرار است و معرفت و تصديق و تسليم و عهدهدارى و رضايت به اين كه نيست شايسته ستايش جز خدا، يگانه است و شريك ندارد، يكتا است، بىنياز است همسرى و فرزندى نگرفته است و به اين كه محمد (ص) بنده و رسول او است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۶۴
مردى از عالم عليه السّلام (كه گويا مقصود موسى بن جعفر عليه السّلام است) پرسيد كه: اى عالم! بمن بفرما: چه عملى نزد خدا بهتر است؟ فرمود: چيزى كه هيچ عملى بدون آن پذيرفته نگردد: آن مرد گفت: آن چيست؟ ايمان بخداست كه از همه اعمال درجهاش بالاتر و بهرهاش روشنتر [بلندتر] و مقامش شريفتر است. عرضكردم: بمن بفرما آيا ايمان گفتار و كردارست يا گفتار بدون كردار؟ فرمود: ايمان تمامش كردار است و گفتار برخى از آن كردار است، مطابق فريضهاى كه از خدا رسيده و در كتابش بيان فرموده كه نورش روشن است و حجتش پا برجا، و قرآن بآن گواهى دهد و بسوى آن دعوت كند. عرضكردم: اين را برايم توضيح فرما تا بفهمم، فرمود: ايمان را حالات و درجات و طبقات و مراتبى است، برخى از آن تمامست و بنهايت كمال رسيده و برخى از آن ناقص است و بنهايت نقصان رسيده و برخى از آن زيادتيش رجحان دارد. عرضكردم: ايمان هم تمام و زياد و كم مىشود؟ فرمود: آرى. عرضكردم: چگونه؟ فرمود: خداى تبارك و تعالى ايمان را بر اعضاء بنى آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش كرده است و هيچ عضوى نيست، جز اينكه وظيفه ايمانيش غير از وظيفه عضو ديگر است، يكى از اعضاء قلب انسانست كه با آن تعقل و درك و فهم ميكند و آن امير بدن اوست كه اعضاء ديگرش جز با رأى و فرمان او در كارى ورود و خروج نميكنند. و يكى دو دست اوست كه آنها را دراز ميكند و دو پاى او كه با آنها راه ميرود و فرجش كه شهوت جنسى از ناحيه اوست و زبانش كه قرآن [نامه اعمالش] بآن گوياست و بر آن گواهى دهد (اختلال اين عبارت براى اينست كه دو سطر از روايت در اينجا افتاده است، بحديث اول باب رجوع شود) و دو چشمش كه با آنها ميبيند و دو گوشش كه با آنها ميشنود. بر دل واجب شده غير از آنچه بر زبان واجب گشته و بر زبان واجب آمده غير از آنچه بر چشمها واجب گرديده و بر چشمها واجب گشته غير از آنچه بر گوش واجب شده و بر گوش واجب گرديده غير از آنچه بر دستها واجب آمده و بر دستها واجب گشته غير از آنچه بر پاها واجب شده و بر پاها واجب گرديده غير از آنچه بر فرج واجب آمده و بر فرج واجب آمده غير از آنچه بر چهره واجب گشته است. اما- آنچه از ايمان بر دل واجب آمده اقرار و معرفت و تصديق و ثبات و رضايت به اينست كه جز خداى يگانه، بىشريك، فرد، بىنياز كه همسر و فرزندى نگرفته، شايسته پرستشى نيست و اينكه محمد صلى اللَّه عليه و آله بنده و رسول او است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۲۷
بعضى از اصحاب ما، از على بن عبّاس، از على بن يسرّ، از حمادّ بن عثمان يا حمّاد بن عمرو نصيبى روايت كرده است كه گفت: مردى از امام جعفر صادق عليه السلام سؤال نمود و عرض كرد: اى عالم! مرا خبر ده كه كدام يك از عملها در نزد خدا بهتر است؟ فرمود:
«آنچه خدا هيچ عملى را قبول نمىفرمايد، مگر به آن». سائل عرض كرد: آن چه چيز است؟
فرمود: «ايمان به خدا، كه آن درجهاش از همه عملها بالاتر، و بهرهاش از آنها بلندتر، و منزلهاش از آنها بزرگوارتر است». من عرض كردم: مرا خبر ده از ايمان، كه آيا گفتار و كردار است، يا گفتارى است بىكردار؟ و فرمود: «ايمان، همه آن كردار است، و گفتار، پارهاى از آن كردار است به وجوبى كه از جانب خدا است، و آن را در كتاب خويش بيان فرموده، و نور آن روشن و حجّت آن ثابت است، و كتاب خدا به آن گواهى مىدهد و به سوى آن مىخواند». به آن حضرت عرض كردم كه: اين را از براى من وصف كن تا من آن را بفهمم. فرمود: «ايمان، حالتها و درجهها و طبقهها و منزلها است؛ پس بعضى از آن، ايمانى است تمام كه تماميّت آن به انتها رسيده، و پارهاى از آن، ايمانى است ناتمام كه ناتمامى آن به انتها رسيده، و برخى از آن، ايمانى است زائد كه زيادتى آن افزونى دارد». عرض كردم: ايمان، تمام مىباشد و زياد و كم مىشود؟ فرمود: «آرى». عرض كردم: اين چگونه است؟ فرمود: «به درستى كه خداى- تبارك و تعالى- ايمان را بر همه اعضاى فرزندان آدم واجب گردانيده، و آن را بر آنها قسمت فرموده، و بر آنها تفريق نموده؛ پس هيچ عضوى از اعضاى ايشان نيست، مگر آنكه از جانب ايمان گماشته است بر چيزى، كه غير از آن چيزى است كه عضو ديگر كه مانند آن است بر آن گماشته شده؛ پس از جمله آن اعضا، دل او است كه به آن درمىآيد و دانش به هم مىرساند و مىفهمد، و آن پادشاه بدن او است كه همه اين اعضا در چيزى وارد نمىشوند و از چيزى به آن نمىگردند، مگر از رأى و فرمانى كه از او ناشى شده باشد. و از جمله آنها دستهاى او است كه به آنها سخت مىگيرد، و پاىهاى او است كه به آنها مىرود، و فرج او است كه جماع كردن از جانب آن است، و زبان او است كه نوشته را به آن مىگويد و به آن بر اينها گواهى مىدهد، و چشمهاى او است كه به آنها مىبيند، و گوشهاى او است كه به آنها مىشنود. و بر دل واجب ساخته، غير از آنچه بر زبان واجب ساخته، و بر زبان واجب ساخته، غير از آنچه بر چشمها واجب ساخته، و بر چشمها واجب ساخته، غير از آنچه بر گوش واجب ساخته، و بر گوش واجب ساخته، غير از آنچه بر دستها واجب ساخته، و بر دستها واجب ساخته، غير از آنچه بر پاىها واجب ساخته، و بر پاىها واجب ساخته، غير از آنچه بر فرج واجب ساخته، و بر فرج واجب ساخته، غير از آنچه بر رو واجب ساخته. و امّا آنچه بر دل واجب ساخته از ايمان، اقرار و معرفت و تسليم و تصديق و اعتقاد و رضا است به اينكه خدايى نيست، مگر خدا، در حالتى كه تنها است و او را شريكى نيست، و يگانه و پناه نيازمندان است، و هيچ زن و فرزندى را فرا نگرفته، و آنكه محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسول او است». «۱» __________________________________________________
(۱). و مخفى نماند كه اين حديث صدر حديثى است كه پيش از اين مذكور شد، و چون فىالجمله اختلافى در ميانه آنها بود، لهذا حواله ننمود. (مترجم)