روایت:الکافی جلد ۲ ش ۶۷۴
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن محمد بن سنان عن عبد الله بن مسكان عن عبيد الله بن الوليد الوصافي قال سمعت ابا جعفر ع يقول :
الکافی جلد ۲ ش ۶۷۳ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۶۷۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۵۵۹
مىفرمود (ع): به راستى در آنچه خدا عز و جل با بنده خود موسى راز گفت، فرمود: (اى موسى) به راستى براى من بندههائى است كه بهشتم را برايشان مباح سازم و آنان را در آن اختيار دَهَم، عرض كرد: پروردگارا، كيانند اينان كه تو بهشت را بر آنها مباح كنى و آنها را در آن صاحب اختيار سازى؟ فرمود: هر كه مؤمنى را شاد كند. سپس فرمود: مؤمنى كه در كشور جبّارى بود، آن جبّار بدو آزمند شد و او هم از وى به كشور مشركان گريخت و به مرد مشركى وارد شد، او را زير سايه جا داد و با او نرمى كرد و او را مهمان نمود و چون مرگ آن مشرك فرا رسيد، خدا به او وحى كرد: به عزت و جلالم سوگند، اگر برايت در بهشت جاى بود، تو را در آن نشيمن مىدادم ولى بهشتم حرام است بر هر كه مشرك به من بميرد، ولى اى آتش، او را بهراسان ولى ميازار و هر بام و شام روزى براى او آيد، گفتم: از بهشت؟ فرمود: از آنجا كه خدا خواهد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۷۱
امام باقر عليه السلام فرمود در آنچه كه خداوند با بنده خويش موسى عليه السلام مناجات كرد اين بود: فرمود مرا بندگانى است كه بهشت خويش بر آنان مباح و ارزانى داشته ام و ايشان را در آن فرمانروا ساختم. موسى عليه السلام عرض كرد پروردگارا اينان كيانند كه بهشت خود بر ايشان مباح گردانيدى و آنان را در آن حاكم ساختى؟ فرمود: هر كه مؤمنى را خوشحال سازد، آنگاه امام فرمود مؤمنى در مملكت يكى از جباران بود و آن جبار او را تكذيب مينمود و حقير ميشمرد، آن مؤمن از آن ديار ببلاد شرك گريخت و بر يكى از آنان وارد شد وى از او پذيرائى نمود و او را جاى داد و مهربانى كرد و ميزبانى نمود، پس چون مرگ آن مشرك فرا رسيد خداوند بدو الهام كرد كه بعزت و جلال خودم سوگند كه اگر براى تو در بهشت محلى بود ترا در آن ساكن ميگردانيدم و ليكن بهشت بر مشرك حرام شده است. اما اى آتش او را بترسان لكن مسوزان و آزارش مرسان، و در بامدادان و شامگاه روزى او ميرسد، سائل پرسيد كه از بهشت؟ فرمود از هر كجا كه خدا خواهد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۴۷۷
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن سنان، از عبداللَّه بن مسكان، از عبيد اللَّه بن وليد وصّافى روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مىفرمود: «به درستى كه در آنچه خداى عز و جل با بنده خود موسى عليه السلام راز گفت اين بود كه فرمود: به درستى كه مرا بندگانى چندند كه بهشت خويش را از براى ايشان مباح مىگردانم و ايشان را در آن حاكم مىسازم. عرض كرد كه: اى پروردگار من! آن گروهى كه تو بهشت خود را از براى ايشان مباح مىكنى و ايشان را در آن حاكم مىگردانى، كيانند؟ فرمود كه: هر كه سرور را بر مؤمنى داخل كند». بعد از آن، حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «مؤمنى در مملكت پادشاهِ جبّارى ستمكار بود؛ پس آن جبّار در گرفتن و اذيّت رسانيدن به او حريص شد. مؤمن از آن جبّار گريخت و به جانب بلاد مشركان رفت و بر مردى از اهل شرك فرود آمد. آن مشرك او را جاى داد و با او مدارايى و مهربانى نمود و او را ميهمانى كرده، ميزبان او بود؛ پس در هنگامى كه آن مشرك را مرگ در رسيد، خداى عز و جل به سوى او وحى فرمود كه: به عزّت و جلال خود سوگند ياد مىكنم كه اگر تو را در بهشت جا و مسكنى مىبود، هر آينه تو را در آن ساكن مىگردانيدم، وليكن بهشت حرام است بر كسى كه بميرد و مشرك باشد به من و از براى من شريكى را اعتقاد داشته باشد. اى آتش! او را بترسان، وليكن او را آزار مرسان، و روزيش در دو طرف روز- يعنى صبح و شام- به او عطا مىشود». عرض كردم كه: آن روزى از بهشت مىآيد؟ فرمود كه: «از آنجا كه خدا مىخواهد مىآيد».