روایت:الکافی جلد ۲ ش ۲۸۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن علي بن عطيه عن هشام بن احمر قال :
الکافی جلد ۲ ش ۲۸۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۲۹۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۲۹۹
از هشام بن أحمر، گويد: من به همراه أبى الحسن (ع) در حومه مدينه گردش مىكردم، به ناگاه پاى از مركب خود پائين نهاد و به سجده افتاد و به درازا كشيد و به درازا، سپس سر برداشت و سوار مركبش شد، من گفتم: قربانت، سجده را بسيار طول دادى؟ فرمود: من به ياد نعمتى افتادم كه خدا به من عطا كرده و خوش داشتم كه پروردگارم را شكر گزارم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۱۵۵
هشام بن احمر گويد، همراه حضرت ابى الحسن عليه السّلام اطراف مدينه سير ميكردم، ناگاه حضرت از بالاى مركب زانو خم كرد و بسجده افتاد و مدتى طول داد، سپس سر بلند كرد و سوار شد، من عرضكردم قربانت گردم، سجده طولانى كردى؟ فرمود: بياد نعمتى افتادم كه خدا بمن عطا فرموده، دوست داشتم پروردگارم را شكر گزارم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۲۶۷
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابنابىعمير، از على بن عطيّه، از هشام بن احمر، روايت كرده است كه گفت: با امام موسى كاظم عليه السلام در بعضى از نواحى مدينه مىگشتم. ناگاه پاى خود را جمع كرد و از اسبش فرود آمد و بر رو درافتاد سجدهكنان، و سجده را طول داد. بعد از آن، سر از سجده برداشت و بر اسب خويش سوار شد. عرض كردم كه: فداى تو گردم! سجده را طول دادى؟ فرمود: «نعمتى را كه خدا به آن بر من انعام فرموده بود به خاطر آوردم؛ پس دوست داشتم كه پروردگار خويش را شكر كنم».